عشق فقط یک کلام.....حُسَین علیه السلام

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

عشق فقط یک کلام.....حُسَین علیه السلام

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

عشق فقط یک کلام.....حُسَین علیه السلام

سلام به شما دوست عزیز

برداشت های خودم رو از تمامی رخدادها ، مطالعات و ... را سعی میکنم در اینجا یادداشت کنم.

سپاسگذارم از اینکه وقت گرانبهای خود رو برای خواندن نوشته های من گذاشتید.

یا علی

پیوندها

۱۲ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

سلام خدمت دوستان

با بخش هشتم اصول عقائد اسلامی (توحید) با شما هستیم

برای مشاهده بخش هفتم بر روی این لینک

                                                        کلیک کنید



» تحلیل‏هاى غلط از دین

کسانى که اعتقادى به دین ندارند - مانند مادّى‏ گراها - ناگزیرند تحلیلى و توجیهى براى دین و علّت پیدایش آن ارائه نمایند. برخى تحلیل‏ها و توجیه ‏هاى آنان جنبه روانى و برخى جنبه اقتصادى دارند. که همه آنها از واقعیّت دورند. البتّه اکنون بطلان بسیارى از آنها آشکار شده و جوابشان نیز داده شده است.(32)
 مادّى‏ گراها، درباره ریشه‏ هاى پیدایش مذهب در میان جوامع بشرى، ضمن ردّ عقل وفطرت، امورى چون فقر، جهل و ترس را به عنوان عوامل گرایش به دین و خدا ذکر کرده ‏اند.


فقر

 مادّى‏ گراها مى‏گویند: یکى از عوامل گرایش مردم به دین و خدا فقر است و در توضیح آن مى‏ گویند: سرمایه ‏داران چون مى‏ خواستند حقّ فقرا و کارگران را غصب کنند، کانالى به نام دین ساختند تا از طریق آن فقرا را استثمار کنند، آنها به محرومان جامعه، به وسیله عوامل ارتجاع چنین القا مى‏ کنند که دنیا ارزشى ندارد، صبر و تحمّل داشته باشید، زیرا خداوند صبر و صابران را دوست دارد، با فقر و بیچارگى بسازید و هرگز دست به شورش و انقلاب نزنید، آنچه مهم است آخرت است. بنابر این سرمایه‏ داران از واژه‏ هایى که طبقه محروم را بى‏ تحرّک مى‏ سازد سوء استفاده نموده و بدین وسیله آنها را به سکوت و سکون وا مى‏ دارند!

 بطلان این تحلیلِ غلط و دور از منطق، به چند دلیل کاملاً روشن است.


 اوّلاً: صبر به معناى تسلیم شدن و تو سرى خوردن نیست. در جایى که دین مى‏ فرماید: «فمن اعتدى علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدى علیکم»(33) هر کس به شما ظلم و تجاوز کرد، همانند آن بر او تعدّى کنید. چگونه مى‏ توان چنین برداشت ناصحیح را به دین نسبت داد؟
هرگز توجّه به آخرت، به معناى دست کشیدن از دنیا و بى‏ اعتنایى نسبت به آن و ضایع شدن حقوق فرد توسّط دیگران نیست. در قرآن کریم به تعداد کلمه آخرت، کلمه دنیا تکرار شده است.
اسلام، براى تمام واژه‏ هایى که مورد سوء استفاده قرار گرفته و تحریف شده، معنایى صحیح و محرّک دارد، معناى انتظار، سکوت نیست، چنانکه انتظار خورشید به معناى آن نیست که شب در تاریکى بمانیم و چراغى روشن نکنیم و معناى انتظارِ تابستان، این نیست که در زمستان وسیله گرم‏ کننده نداشته باشیم.

آرى، انتظار ظهور امام زمان ‏علیه السلام براى اصلاح، به معناى سکوت و زیر بارِ ظلم رفتن نیست.

معناى صبر، تحمّل ظلم نیست. بلکه صبر، یعنى استقامت در برابر ظالم و پایدارى در گرفتن حقّ. اسلام مى‏ گوید: هر که در راه گرفتن مال خود از دشمن و یا حفظ آن از دستبرد کشته شود، شهید است. یعنى براى گرفتن حقّ باید تا مرز شهادت استقامت نمود.
معناى تعبیر «دنیا ارزش ندارد»، این نیست که دنیا را از دست بدهیم، بلکه منظور آن است که ارزش انسانى که جانشین خدا در زمین است، بیش از دنیاست و نباید دنیا براى انسان هدف باشد.

اسلام علاوه بر آنکه اموال نامشروع را از سرمایه‏ داران مى‏ گیرد و به صاحبان آن مى ‏دهد، به محرومان نیز خطاب کرده، مى‏ فرماید:
تواضع و فروتنى در برابر سرمایه دار ممنوع است و هر کس به خاطر مال در برابر کسى تواضع کند یک سوّم دینش نابود مى‏ شود. هر کس به پولدارى به خاطر پولش، با گرمى و احترام سلام کند، خدا در قیامت بر او غضب خواهد کرد. هرگز کسى را به خاطر داشتن مال، امتیازى ندهید. نباید بر سر سفره ‏اى بنشینید که در آن تنها افراد مرفّه نشسته ‏اند. چنانکه امام رضا علیه السلام با بردگان بر سر یک سفره غذا مى ‏خورد و حضرت سلیمان با آن همه عظمت، با مساکین زندگى مى‏ کرد و امام على علیه السلام روى خاک مى ‏نشست.

ثانیاً: اگر سرمایه ‏داران، دین را به وجود آورده باشند، نباید انبیا، فقرا را در برابر سرمایه‏ دارانِ زورگو بشورانند و به قیام وادارند.

ثالثاً: دین، سرمایه ‏دارى را محدود و بسیارى از منابع درآمد را ممنوع مى ‏کند، رشوه، کم فروشى، گران فروشى، ربا، کلاه بردارى و دزدى به شدّت در دین مردود است. بدیهى است که هیچ گاه یک سرمایه‏ دار، طرفدار پیدایش دینى نیست که او را از ثروت اندوزى باز مى‏ دارد و به بهانه ‏هاى مختلف جیب او را به نفع فقرا خالى مى ‏کند و حتّى گاهى اموال او را مصادره نماید.

توجیه دیگر مادّى‏ گراها این است که دین ساخته خود فقراست. فقرا، دین را براى آرامش خود ساختند. آنها گفتند: اگر دنیا نداریم، مهم نیست در عوض آخرت داریم و آخرت بهتر است. به جاى اینکه برویم دنبال کار و بازار، مى‏ رویم دنبال مسجد و عبادت.

این تحلیل هم اشتباه و مغرضانه است. کجاى دین طرفدار تنبلى و بى‏ تحرّکى است؟ از امیرمؤمنان‏ علیه السلام پرسیدند: چه چیزى بار شتر است. فرمود: صد هزار درخت خرما. تعجّب کردند، بعد متوجّه شدند که صدهزار هسته خرما بار شتر است. تفکّر امیرمؤمنان این‏گونه است که از هر هسته خرما باید در اندیشه تولید یک درخت خرما بود. آن‏ حضرت چه مقدار نخلستان ایجاد نمود و قنات آب احداث کرد! پیامبران الهى یا کشاورز بودند یا دامدار و یا نجّار و خیّاط.


ترس‏
بعضى از مادّیون که نمى ‏توانند به جهان‏ بینى توحیدى و برخاسته از عقل و فطرت پى ببرند، گفته‏ اند: ریشه ایمان به خدا ترس است! توضیح اینکه انسان همان گونه که در کودکى پناهگاهى به نام والدین دارد، در بزرگسالى هم پناهگاهى به نام خدا براى خود ساخته است، زیرا انسان، هم از نظر زور و قدرت محدود است و هم حوادث و خطرها فراوانند.
انسان‏هاى اوّلیه که در برابر حوادث ناگوار و خطرناکى - از قبیل زلزله و رعد و برق و... - قرار مى ‏گرفتند براى خود پناهگاه موهومى فرض مى‏ کردند و هرگاه مى ‏ترسیدند با پناه بردن به خداىِ خود ساخته، به روان مضطرب خود آرامش مى‏ بخشیدند. بنابراین، ریشه ایمان به خدا ترس است!
 در پاسخ باید گفت:
 اگر ریشه ایمان به خدا، ترس باشد، باید هر که ترسوتر است ایمانش بیشتر باشد. و جاهایى که ترس زیاد است، ایمان به خدا هم زیاد باشد.
 اگر ریشه ایمان به خدا ترس است، باید افرادى که ترسو نیستند دین نداشته باشند! و در مواردى که در انسان احساس ترس نیست، توجّه به خدا هم نباشد، در حالى که هست.
 شاید در اینجا سؤالى به ذهن خواننده گرامى برسد که اگر منشأ ایمان به خدا و گرایش به مذهب، ترس نیست پس چرا هنگام ترس، انسان متوجّه خدا مى ‏گردد، چرا هنگامى که بیمار به اتاق جرّاحى مى‏ رود و یا راننده‏ اى ماشینش در حال واژگونى است به یاد خدا مى‏ افتد؟
 در پاسخ مى ‏گوییم: درست است که انسان در حال ترس، به سوى خدا مى ‏رود، امّا این بدان معنا نیست که ریشه ایمان به خدا و گرایش به دین ترس است. اگر انسان هنگام تشنگى به سراغ آب مى ‏رود، به معناى آن نیست که اب ساخته ذهن بشر است، بلکه به عکس، به معناى آن است که آب یک واقعیّتِ موجود است که تشنگى، ما را به سوى او مى ‏کشاند.
 عقل انسان آثار دقیق و ظریف و حساب شده‏ اى را مى‏ بیند و به وجود خداوند متعال پى‏ مى‏ برد، فکر مى ‏کند: من که فعلاً هستم، خودم، خودم را نیافریدم وگرنه ممکن بود خود را قوى ‏تر و زیباتر بیافرینم و یا در خود تغییراتى دهم، دیگران هم که مثل منند، بنابراین یک قادرى مرا ساخته است. او در این فکر و نتیجه‏ گیرى، دلهره و ترسى ندارد. عقل و فطرت بیدارش او را به سوى خداى متعال رهبرى مى ‏کند.


جهل‏
 گروهى از مخالفان دین، که با حقّانیّت خداشناسى بر اساس رهنمود عقل و فطرت مخالفند، مى ‏گویند: ریشه ایمان به خدا جهل است! اینان معتقدند: براى انسان‏ها مسائل و حوادثى پیش مى ‏آمده که دلیل آنها را نمى ‏دانستند، هر کجا و در هر مسأله ‏اى از تفسیر علمى آن عاجز مى‏ شدند پیش خود، خدایى فرض مى ‏کردند و مى ‏گفتند: این کار، کار خداست.
 مثلاً چون علّت خورشید گرفتگى و ماه‏ گرفتگى و زلزله و پیشامدهاى دیگر را نمى‏ دانستند، خدایى را پیش خود تصوّر مى‏ کردند تا بگویند اینها کار اوست، از این جا بود که مسأله ‏اى به نام خدا مطرح شد!
 حقیقت این است که باید گفت: روزگار این حرف‏ها سپرى شده و از اوّل هم خریدارى نداشت، زیرا:
 1- اگر ریشه ایمان به خدا جهل به علل حوادث طبیعى باشد، باید هر که جهلش بیشتر است، ایمانش بیشتر باشد!
 2- اگر ریشه ایمان به خدا جهل باشد، باید کتاب‏هاى آسمانى مردم را به جهل تشویق کنند! در صورتى که قرآن در آیات متعدّدى به بیان فضیلت و اهمیّت علم و دانش پرداخته، مردم را به فرا گرفتن آن تشویق کرده است.
 «یرفع اللّه الّذین امنوا منکم والّذین اوتوا العلم درجات»(34)، «هل یستوى الّذین یعلمون و الّذین لایعلمون»(35)
 3- اگر ریشه ایمان به خدا جهل باشد، باید رهبران دینى، افراد جاهلى باشند در حالى که آنان از همه داناترند.
 4- اگر ریشه ایمان به خدا جهل باشد، باید هر که به علمش اضافه و از جهلش کاسته مى شود، بى ‏ایمان‏تر شود! و باید همین که انسان به علل بعضى از حوادث پى برد، دست از ایمان به خدا بردارد، در صورتى که امثال گالیله‏ ها، انیشتین‏ ها و بوعلى ‏ها - که خود کشف کننده بعضى علل طبیعى هستند - به خدا ایمان دارند. راستى مگر کشف یک یا چند قانون طبیعى ما را از وجود قانون گذار بى‏ نیاز مى‏ کند؟

 بدیهى است کشف قوانین طبیعى و آگاهى و اطلاع از اسرار هستى، در گرایش انسان به خدا و ایمان به او بسیار مؤثر است.




32) براى اطلاع بیشتر به کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم (اثر علامه طباطبایى و شهید مطهرى) و کتاب راه خداشناسى و کتب مربوطه مراجعه کنید.
33) بقره، 194
34) مجادله، 11.
35) زمر، 9.
درسهایی از قران
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۵ ، ۲۳:۳۹
حمیدرضا


سلام خدمت دوستان

با بخش هفتم اصول عقائد اسلامی (توحید) با شما هستیم

برای مشاهده بخش ششم بر روی این لینک

                                                        کلیک کنید
 

» کارایى دین

 شاید بتوان طرح کلّى دین را براى ساختن جامعه‏اى پویا و رو به رشد، به کارهایى که براى ساختن یک وسیله نقلیه براى حرکت به جلو انجام مى‏ دهیم تشبیه کرد. ما در ساختن یک ماشین چند مرحله را طىّ مى ‏کنیم:
 1- اوّل معدن آهن را کشف مى ‏کنیم.
 2- معدن کشف شده را استخراج مى‏ کنیم.
 3- مواد را ذوب مى کنیم.
 4- قطعات ماشین را مى‏سازیم.
 5 - قطعات ساخته شده را مونتاژ و به یکدیگر متّصل مى‏ کنیم.
 و در نهایت با یک راننده ماهر، اتومبیل ساخته شده را هدایت مى‏ کنیم.

 دین نیز همین پنج عمل را روى انسان انجام مى‏دهد:
 کار اوّل‏
 کار اوّل دین، کشف انسان است. انسانى که خودش را فراموش کند، راهش، رهبرش و هدفش را گم کند، تا سرحد یک حیوان تنزّل مى‏ کند و چون هدف اصلى خود را تنها رفاه و زندگى مادّى مى‏ داند مانند یک مرده مى‏ شود که دیگر حقّ در او اثر نمى‏کند و همچون گرگ مى‏ شود در دریدن، روباه مى‏ شود در حیله، موش مى‏ شود در دزدى، سنگ مى‏ شود در قساوت. این انسان گم شده باید پیدا شود، خودش را بشناسد و کشف کند.
 اگر دین نباشد، ما نمى توانیم به خوبى و درستى خود را کشف کنیم و بشناسیم، لذا کسانى که با انبیا ارتباطى ندارند، انسان را به درستى نشناخته ‏اند، برخى از آنها مى‏ گویند: انسان در اصل حیوان بوده است و برخى دیگر مى‏ گویند: جوهره انسان شهوت است و منشأ تمامى حرکات او شهوات اوست، برخى انسان را حیوانى اقتصادى مى‏ دانند که منشأ تمامى حرکات او شکم اوست. اساساً آنها زندگى و سعادت و خوشبختى را به گونه دیگرى فهمیده ‏اند و معنا کرده‏ اند.
 دین به ما مى‏ گوید: اى بشر! تو شهوت و شکم نیستى، امتیاز و کمال تو در اینها نیست. حتّى امتیاز تو به پرواز کردن، بلند کردن وزنه و خانه ساختن نیست، زیرا حیوانات در تمامى این امور از تو برتر و بالاترند.
 اگر نگاهى به قرآن کنیم به راحتى درمى‏ یابیم که اسلام چگونه انسان را معرّفى مى‏کند. در برخى آیات مى ‏فرماید:
 1- تو خلیفه خدا هستى. (17)
 2- هر چه در زمین و آسمان است براى توست.(18)
 3- تو حامل امانت الهى هستى.(19)
 4- در تو از روح خدا دمیده شده است.(20)
 5 - تو بهترین مخلوق خدا در آفرینشى.(21)
 6- ما تو را گرامى داشتیم.(22)
 7- ما تو را فضیلت دادیم.(23)
 و سپس هشدار مى ‏دهد که مبادا خود را فراموش کنى و گم کنى، که خسارت ببینى و در تجارتت سود نکنى، مبادا خود را ارزان بفروشى و به غیر خدا بفروشى، و این جاست که انسان از خود مى ‏پرسد: اگر من براى زندگى مادّى و اشباع غرائز حیوانى آفریده شده ‏ام، پس چرا هستم؟ و چرا این همه نبوغ و استعداد و آرزو در من قرار داده شده است؟
 کار دوّم‏
 کار دیگر دین، استخراج این معدن کشف شده است. انسان باید استخراج شود از ظلم‏ها، جهل‏ها، تفرقه‏ ها، خرافات، شرک‏ها و.... چنانکه قرآن مى‏ فرماید: «یُخرجُهم من الظلماتِ الى النّور»(24) خداوند مؤمنان را از تاریکى‏ ها به سوى نور خارج مى‏ سازد.
 کار سوّم‏
 دین، انسان را در بوته حوادث ذوب مى ‏کند، همان گونه که آهن در کوره ذوب مى‏ شود.
 دین، عشق به بى‏ نهایت را در انسان ایجاد و آدمى را به آن وصل مى ‏کند، آن گاه بى ‏نهایت کوچک را در بى‏ نهایت بزرگ ذوب مى‏ کند. آرى، انسان به کمک دین و بر اثر مناجات و با توبه وگریه، ذوب شده و ناخالصى‏ هاى او جدا مى‏ گردد.
 کار چهارم‏
 کار چهارم دین، تربیت فردى انسان است. برنامه‏ هاى خودسازى، از راه عبادت و تقواپیشگى و شکوفا کردن صفات نیک و کمال انسانى، یعنى ساختن یک مهره مفید وانسان واقعى؛ همان کارى که پیامبر اسلام در دوران مکّه و در زمان خفقان انجام دادند. تمام دستوراتى که جنبه اجتماعى ندارد در این مسیر قرار مى‏ گیرد تا انسان‏ها یک به یک ساخته شوند.
 عبادت‏هاى فردى، مقدّمه خودسازى وخودسازى مقدّمه جامعه‏ سازى است. تربیت جامعه را باید از تربیت افراد آغاز کنیم. خداوند از پیامبرش مى‏ خواهد ابتدا خودش را پاکیزه گرداند، «وثِیابِکَ فَطهّر»(25) در مرحله دوّم مى‏ فرماید: به زنان و دخترانت بگو پاک باشند، «قل لأزواجک وبَناتک...»(26) در مرحله سوّم خویشان نزدیک خود را انذار کند، «و أنذر عشیرتک الاقربین»(27) و در مرحله چهارم، مأمور انذار اهل مکّه و اطراف آن مى‏ گردد. «لِتُنذرَ اُمّ القُرى‏ و مَن حَولَها»(28) آن گاه نوبت به ارشاد و هدایت جهانیان مى‏ رسد. «کافّةً لِلنّاس»(29)
 کار پنجم‏
 کار پنجم دین، پیوند دادن مهره‏ هاى ساخته شده و ایجاد ارتباط و وحدت بین انسان‏هاى مؤمن و تربیت یافته و در نهایت، تشکیل یک حکومت جامع الهى در تمام ابعاد است، - همان کارى که پیامبر در مدینه انجام دادند - تشکیل یک جامعه اسلامى که معیارها و هدف‏هاى آن الهى باشد و از هر جهت با جامعه‏ هاى غیر اسلامى تفاوت داشته باشد.
 اساساً اسلام دین وحدت، جماعت و اجتماع است، شما در نماز، حتّى اگر به تنهایى نماز بخوانید، به صورت جمع با خداوند متعال سخن مى ‏گویید: «ایّاک نَعبد و ایّاک نستعین» تنها تو را مى ‏پرستیم و تنها از تو کمک مى‏ خواهیم. «اِهدنَا الصّراط المستقیم» ما را به راه راست هدایت فرما. «السّلام علینا و على عباد اللّه الصّالحین» سلام بر ما و بر بندگان شایسته. اسلام با روش‏هاى مختلف سعى دارد مسلمانان را به تشکیل اجتماعات با شکوه تشویق کند، لذا مى ‏فرماید: تعداد نمازگزاران، هر چه بیشتر باشد ثواب نماز جماعت افزون مى‏ گردد.
 اگر غیبت و تهمت و... در اسلام امرى ناپسند است، شاید به خاطر آن باشد که عامل تفرقه و تشتّت است. و اگر هدیه دادن، صله رحم، سلام کردن و مشورت امرى پسندیده است، براى آن است که این گونه امور ایجاد محبّت مى‏کند و باعث انسجام و وحدت مى‏ گردد.
 کار ششم‏
 آخرین کار دین آن است که جامعه متّحد وتشکّل یافته را به دست رهبرى لایق و معصوم بسپارد، تا او امّت را از خطر تسلّط افراد مفسد، مسرف، مترف، جاهل و ظالم حفظ نموده و مردم را از وابستگى و دنیاپرستى برهاند. به راستى، سپردن رهبرىِ جامعه به دست شخص غیر معصوم، ظلم به مقام انسانیّت است.
 این است دورنمایى از طرح کلّىِ مکتب که اگر بخواهیم آنا را در یک سطر بیان کنیم، مى‏ گوییم: دین، یک برنامه جامعى است که نوع «بینش»، «کوشش» و «روش» را براى فرد و جامعه، با معیارهاى خاصّ الهى معیّن مى‏ کند.

 چرا برخى به دین توجّهى ندارند؟
 علل عدم توجّه به دین و گریز از آن را مى‏توان در موارد زیر جستجو نمود:
 1 - عدم شناخت دین‏
 هر چه شناخت ما از چیزى بیشتر باشد و ارزش و اهمّیت آن را بدانیم، توجّه ما نیز به آن بیشتر خواهد شد. سرچشمه بى ‏توجّهى برخى افراد به دین و مسایل آن، نداشتن شناخت درست از دین است.
امام رضا علیه السلام فرمودند:
اگر مردم زیبایى‏ هاى سخنان ما را بشناسند، از ما پیروى خواهند کرد.(30)
 برخى نسبت به نماز کاهلى مى‏ کنند. هنگامى که از آنها جویاى علّت مى ‏شویم، پاسخى مى‏ دهند که از عدم آشنایى آنها به نماز حکایت مى‏ کند. آنان مى‏ گویند: خداوند چه نیازى به نماز ما دارد؟ این گروه نمى ‏دانند که نه تنها خدا به نماز ما و حتّى به خود ما نیازى ندارد، بلکه تمام هستى از ما بى‏ نیاز است. زمین چه نیازى به ما دارد؟! زنبور عسل و سایر حیوانات چه نیازى به ما دارند؟ اکسیژن و خورشید چه نیازى به ما دارند؟ اگر گفته‏ اند خانه خود را رو به خورشید بسازیم، معنایش این نیست که خورشید به ما و اتاق ما نیاز دارد، بلکه این انسان است که به خورشید و نور و گرماى او نیازمند است.
 در دعا مى‏خوانیم: «عصَیتُک بجَهلى» خدایا! به خاطر جهل و نادانى، فرمانت را عمل نکردم.(31)
 اگر انسان، آثار اعمال صالح را بداند و از مجازات اعمال زشت با خبر باشد، قطعاً اعمال صالح را انجام داده، از کارهاى ناپسند دورى مى‏ کند. اگر کسى سیگار مى‏ کشد و نماز نمى‏ خواند، به خاطر این است که نه بر ضررهاى سیگار واقف است و نه از اسرار و آثار نماز آگاه است.
 براى جذب مردم به دین، لازم است شناخت از دین و معارف آن در جامعه رواج یابد و رابطه بین اسلام شناسان و نسل نو بیشتر شود. باید هر دانشجو و هر جوان مسلمان، با یک عالم اسلام شناس در ارتباط باشد تا معارف دینى را بشناسد و همواره از دین، تحلیل و برداشت صحیح  داشته باشد.
 در زمان طاغوت، یکى از استادان مارکسیست در کلاس درس گفته بود: اسلام مى‏گوید: هر کس دزدى کرد باید فوراً دست او را قطع کرد و اگر حکومت اسلامى تشکیل شود، در هر شهرى باید سلاّخ ‏خانه‏ اى براى قطع دست، درست شود. امّا «کارل مارکس» مى‏ گوید: هر کس دزدى کرد لابد گرسنه بوده است، شکمش را سیر کنید، دیگر دزدى نمى‏ کند. شکم سیر کردن هنر است، نه قطع کردن دست!
 هنگامى که یک استاد، مسایل را این گونه تحلیل و القاى شبهه مى ‏کند، باید به او پاسخ داد: اوّلاً این حرف غلط است که هرکس دزدى مى‏ کند بر اثر گرسنگى است. گرچه ممکن است دزدى گاهى بر اثر فقر و گرسنگى باشد، امّا در همه جا چنین نیست، بسیارى از زندانیان، بر اثر حرص وطمع، دزدى وکلاه‏بردارى و گران‏فروشى مى‏ کنند، ثانیاً: هر کس که دزدى کرد، اسلام دست او را قطع نمى‏ کند، بلکه با بیست وشش شرط، دست دزد قطع مى‏ شود.
 خوشبختانه در آن جمع، دانشجوى با اطلاعى مى‏گوید: استاد! اسلام با بیست و شش شرط دست دزد را قطع مى ‏کند. لطفاً شما که به اسلام اشکال وارد مى ‏کنید، فقط شش شرط آن را بیان فرمایید!
 2- اضافه شدن خرافات در دین‏
 برخى از مردم که از مذهب دورى مى ‏کنند به خاطر خرافاتى است که از طرف دوستان نادان و دشمنان دانا به مذهب اضافه مى‏ شود.
 اگر به انسان تشنه‏ اى یک لیوان آب دهند، ولى در آن مگسى باشد، آب را به زمین مى‏ ریزد ونمى‏ آشامد. چه بسیار تشنگان دین که به خاطر وجود خرافات، از اصل مذهب صرف نظر مى‏ کند، گاهى چیزهایى را که حلال است بر خود حرام مى‏ کنیم و گاهى خود را پایبند آداب و رسوم دست و پاگیرى به نام دین مى‏ نماییم. بنابراین از عمل بعضى مسلمانان که مایه فرار مردم از مذهب مى‏ شود، نباید غافل شد.
 3- برداشت و تعبیر ناصحیح از دین‏
 گاهى از دین وتعالیم آن بد برداشت مى‏ شود و این فهم غلط، به نام دین تبلیغ مى‏ شود. صاحب چنین برداشتى بر این باور است که هرکس دیندار است باید این گونه فکر و عمل نماید. بدیهى است فهم نادرست و اشتباه از دین و تعالیم آن و تبلیغ این برداشت ‏هاى ناصحیح به نام دین، مانع از جذب دیگران مى‏ شود. نحوه تبلیغ دین، بسیار مهم است. تبلیغ دین هم روانشناسى مى‏ خواهد وهم سلیقه.
 4- عمل برخى از متدیّنین
 گاهى رفتار برخى از متدیّنین موجب دین گریزى دیگران مى‏ گردد. مانند عرضه غذاى تمیز، توسّط فردى کثیف براى شخصى گرسنه

17) بقره، 30.
18) لقمان، 20.
19) احزاب، 72.
20) حجر، 29.
21) مؤمنون، 14 ؛ تین، 4.
22) اسراء، 70.
23) اسراء، 70.
24) بقره، 257.
25) مدّثر، 4.
26) احزاب، 59.
27) شعرا، 214.
28) انعام، 92.
29) سبأ، 28.
30) بحار، ج 2، ص 30.
31) بحار، ج 97، ص 183.
درسهایی از قرآن
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۵ ، ۲۳:۰۶
حمیدرضا