غربت کوچه ها چه سنگین است
گریه ی بی صدا چه سنگین است
مادری بی دلیل ناله نزد
ضربه ی بی هوا چه سنگین است
زن همسایه سر تکان میداد
دست آن بی حیا چه سنگین است
سایه ات بر سر اهالی شهر
مادر این روزها چه سنگین است
بغض خود بشکن و خلاصم کن
بغض بی انتها چه سنگین است
رفتی و آستین به دندانند
گریه ی مرتضی چه سنگین است
مسعود اصلانی
برگرفته از وبلاگ من غلام قمرم
اگر چه دل به پای عشق پا نیست
ولی یکدم ز کوی تو جدا نیست
چه سرّی خفته در قاموس چشمت
که معنادار تر از اِنّما نیست
عجب حرزیست بر لب های مستت
که بالادست آن بالله دعا نیست
بزن تیری به قلبم با نگاهت
مرا از جان فدا کردن اِبا نیست
مگردان رو، مچرخان چشم ارباب
دری بر من به جز کوی تو وا نیست
محل بگذار و منّت این گدا را
کسی که با تو باشد بی بها نیست
به مشی ِ آرمانیّ ظهورت
خط سیری به غیر کربلا نیست
به جز این هیچ کهنه آرزویی
به قلب پاره ی خون خدا نیست :
بزن سیلی به دشمن ( قنفذ ) تا بداند
که یکدست تو مولا بی صدا نیست
رضا دین پرور