عشق فقط یک کلام.....حُسَین علیه السلام

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

عشق فقط یک کلام.....حُسَین علیه السلام

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

عشق فقط یک کلام.....حُسَین علیه السلام

سلام به شما دوست عزیز

برداشت های خودم رو از تمامی رخدادها ، مطالعات و ... را سعی میکنم در اینجا یادداشت کنم.

سپاسگذارم از اینکه وقت گرانبهای خود رو برای خواندن نوشته های من گذاشتید.

یا علی

پیوندها

۳۲۰ مطلب توسط «حمیدرضا» ثبت شده است

پرسش : امام حسین(علیه السلام) درچه کسانی را از حضور در سپاهش بازداشت؟
پاسخ اجمالی:
پاسخ تفصیلی: موسى بن عمیر از پدرش نقل مى کند که امام(علیه السلام) (در روز عاشورا) به من فرمود:
«نادِ اَنْ لا یُقْتَلَ مَعی رَجُلٌ عَلَیْهِ دَیْنٌ وَ نَادِ بِها فِی الْمَوالی فَاِنّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللّهِ(صلىعلیه وآله) یَقُولُ: مَنْ ماتَ وَ عَلَیْهِ دَیْنٌ اُخِذَ مِنْ حَسَناتِهِ یَوْمَ الْقِیامَهِ»؛ (میان همه یارانم اعلام کن هر کس دَیْنى بر عهده دارد با من کشته نشود ؛ زیرا که من از رسول خدا(صلىعلیه وآله) شنیدم فرمود: «هر کس از دنیا برود و دَیْنى بر ذمّه داشته باشد، از حسنات وى در فرداىبرداشته مى شود»).
در نقل دیگرى آمده است که عمیر انصارى گفت: امام(علیه السلام) به من فرمود:
«نادِ فِى النّاسِ اَنْ لا یُقاتِلَنَّ مَعی رَجُلٌ عَلَیْهِ دَیْنٌ، فَاِنَّهُ لَیْسَ مِنْ رَجُل یَمُوتُ وَ عَلَیْهِ دَیْنٌ لا یَدَعُ لَهُ وَفاءً اِلاّ دَخَلَ النّارَ»؛ (میان مردم اعلام کن هر کس بدهکار است در رکاب من پیکار نکند، زیرا هر کس از دنیا برود در حالى که دینى بر عهده اش باشد که چاره اى براى آن نکرده باشد گرفتار دوزخ مى شود).
مردى برخاست و گفت: همسرم پذیرفت که از طرف من بپردازد. امام(علیه السلام) پاسخ داد:
«وَ ما کِفالَهُ امْرَاَه، وَ هَلْ تَقْضی اِمْرَاَهٌ»؛ (کفالت آن زن چه فایده اى دارد؟ آیا او قدرت دارد چنین کند؟!).(1)
راستى عجیب است که انسانى در بحرانى ترین شرایط، حتّى به بدهکارى هاى اصحاب و یاران خود به مردم توجّه داشته باشد و راضى نشود بدهکاران همراه او پیکار کنند و شهید شوند ؛ مبادا حقوق مردم از دست برود.
این برنامه را با کار کسانى مقایسه کنید که سراسر زندگى آنها انباشته ازو حقوق مردم بوده و کمترین اهمّیّتى براى آن قائل نبودند، اصلا چیزى را به نام «حقّ الناس» باور نداشتند!!(2)

پی نوشت: (1). احقاق الحق، ج 19، ص 429.

(2). گردآوری از کتاب: «عاشورا ریشه‏ ها، انگیزه‏ ها، رویدادها، پیامدها»، سعید داودی و مهدی رستم نژاد، (زیر نظر آیت الله العظمى ناصر مکارم شیرازى)، انتشارات امام على بن ابى طالب(علیه السلام)، قم، 1388 هـ.ش‏، ص 413.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۷ ، ۱۰:۵۳
حمیدرضا



آب را گل نکنید . . .!
شاید از دور علمدار حسین (ع)
مشک طفلان بر دوش،
زخم و خون بر اندام،
می رسد تا که از این آب روان،
پر کند مشک تهی، ببرد جرعه آبی برساند به حرم،
تا علی اصغر (ع) بی شیر رباب (س)
نفسش تازه شود و بخوابد آرام . . .!

آب را گل نکنید . . . .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۷ ، ۱۹:۰۵
حمیدرضا


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۷ ، ۱۲:۱۲
حمیدرضا

✅ مبلغ غدیر باشید
🌸🍃
ﺭﻭﺯﯼ ﺳﻠﻄﺎﻥ محمدﺧﺪﺍ ﺑﻨﺪﻩ ﺗﺼﻤﯿﻢ گرفت ﮐﻪیکی ازمذاهب ﺗﺸﯿﻊ ﯾﺎ ﺗﺴﻨﻦ ﺭابعنوانﻣﺬﻫﺐ ﺭﺳﻤﯽ ﮐﺸور ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ واعلامﮐﻨد. ﻗﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﺍﺯﻋﻠﻤﺎﯼ شیعه ﻭ سنیﺩﻋﻮﺕﮐﻨدﮐﻪ ﺑﺎﻫﻢ ﻣﻨﺎﻇﺮﻩ ﺍﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ.
ﺩﻭﯾﺴﺖﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺍﻫﻞ ﺳﻨﺖ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺷﯿﻌﻪ ﮐﻪ ﺁﻥ ﻋﺎﻟﻢ ﺷﯿﻌﻪ ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ‏( ﺭﻩ ‏) ﺑﻮﺩ.
.
ﺳﻠﻄﺎﻥ محمدﺧﺪﺍ ﺑﻨﺪﻩ ﺭﻭﯼ ﺗﺨﺖ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺍﻫﻞ ﺳﻨﺖ ﺩﻭﺭ ﺗﺎ ﺩﻭﺭ ﻣﺠﻠﺲﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﺠﻠﺲ ﺷﺪ😁
ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻧﻌﻠﯿﻦ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺯﯾﺮﺑﻐﻠﺶ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ رفتﮐﻨﺎﺭﺗﺨﺖﺣﺎﮐﻢﻧﺸﺴﺖ ..
.
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺍﻫﻞ ﺳﻨﺖ ﮔﻔﺖ : ﺩﯾﺪﯾﺪ ﺑﯽﺍﺩﺑﯽ ﺷﯿﻌﻪ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺣﺎﻧﯿﻮﻥ ﺁﻧﻬﺎﺳﺖ.
ﺳﻠﻄﺎﻥ محمدﺧﺪﺍ ﺑﻨﺪﻩ ﻋﻠﺖ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽﭘﺮﺳﯿﺪ؟ ﻋﻼﻣﻪ ﺩﺭﺟﻮﺍﺑﺶ ﮔﻔﺖ:ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ص ﻓﺮﻣﻮﺩﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﺠﻠﺴﯽ ﺷﺪﯾﺪ ﻫﺮ ﮐﺠﺎ ﺟﺎ ﺑﻮﺩﺁﻧﺠﺎ ﺑﻨﺸﯿﻨﯿﺪ .
ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺍﻃﺮﺍﻑ مجلس ﮐﺮﺩﻭ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺣﻖ ﺑﺎ ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﺍﺳﺖ ..
ﺑﻌﺪﯾﮑﯽ ﺍﺯ علماءﺍﻫﻞ ﺳﻨﺖ ازعلامه حلی پرسید ﭼﺮﺍ ﻧﻌﻠﯿﻦﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺯﯾﺮ ﺑﻐﻞ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻣﮕﺮ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺩﺯﺩ هست؟
ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ ﺑﻠﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺩﺯﺩ ﻫﺴﺖ !!!!
ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﭼﺮﺍ؟😳
ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﮔﻔﺖ: در ﺭﻭﺍیتی ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ روزیﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺍﮐﺮﻡ‏(ﺹ‏)بعدازاینکه ﮐﻔﺶ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩه و ﻭﺍﺭﺩ
ﻣﺴﺠﺪ ﺷﺪﻧﺪ ﺍﻣﺎﻡ ﺷﺎﻓﻌﯽ ﮐﻔﺶ ﻫﺎﯼ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺭﺍﺩﺯﺩﯾﺪ 😄.ﻣﻦ ﻫﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﻻﺑﺪ ﮐﻔﺶ ﻫﺎﯼ ﻣﺮﺍﻫﻢ ﻣﯽﺩﺯﺩﻧﺪ!!!
ﺷﺎﻓﻌﯽ ﻫﺎ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻍﻣﯿﮕﻮﯾﺪ اﺻﻼً ﺍﻣﺎﻡ ﺷﺎﻓﻌﯽ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﭘﯿﺎ ﻣﺒﺮ نبوده است!

ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﮔﻔﺖ ﺭﺍﺳﺖ ﻣﯿﮕویید؟ ﭘﺲ ﻣﺎﻟﮏ ﺑﻮﺩ.
ﻣﺎﻟﮑﯽ ﻫﺎ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﺎﻟﮏ دویست ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪازﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺑﻮﺩ.
ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﮔﻔﺖ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ پس ﺣﻨﻒﺑﻮﺩ😅
 ﺣﻨﻔﯽ ﻫﺎ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﺻﻼً ﺣﻨﻒ ﺩﺭﺯﻣﺎﻥ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ نبوده.ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﮔﻔﺖ ﭘﺲ ﺣﻨﺒﻞ ﺑﻮﺩﻩ . 😉
ﺣﻨﺒﻠﯽ ﻫﺎﮔﻔﺘﻨﺪ ﺣﻨﺒﻞ هم ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﻧﺒﻮﺩﻩ است.
ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﮔﻔﺖ ﭘﺲ شمامی گوییدﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﻧﻪﺷﺎﻓﻊ ﺑﻮﺩﻩ ﻧﻪ ﻣﺎﻟﮏ ﻧﻪ ﺣﻨﻒ ﻭ ﻧﻪ ﺣﻨﺒل ﺩﺭﺳﺘﻪ؟😳
علماءﺍﻫﻞ ﺳﻨﺖ همصداگفتند ﺑﻠﻪ ﻫﯿﭻ ﯾﮏ ﻧﺒﻮﺩه اﻧﺪ.

ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﮔﻔﺖ: ﺟﻨﺎﺏ ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﺣﺪﯾﺚﺭﺍ ﺟﻌﻞ ﮐﺮﺩﻡ ، ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﮐﻪ ازﻋﻠﻤﺎﯼ ﺍﻫﻞ ﺗﺴﻨﻦﺍﻗﺮﺍﺭ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﮐﻪ امامان آنها ﺍﺻﻼًﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﻧﺒﻮﺩه اﻧﺪ.
🍃ﺣﺎﻻ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺳﻮﺍﻝ ﺩﺍﺭﻡ ﺁﯾﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﯽﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ درزمان پیامبرص ﺑﻮﺩ ﯾﺎ ﻧﺒﻮﺩ؟
ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺑﻠﻪ ﻋﻠﯽ ﺑﻮﺩ.
ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﮔﻔﺖ: پسﮐﺪﺍﻡ ﻋﻘﻞ سلیم ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﮐﻪﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﯽ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺍﻭﻟﯿﻦﻣﺴﻠﻤﺎﻥ، ﻭﺻﯽ ودامادﭘﯿﺎﻣﺒﺮ، ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻓﻀﺎﺋﻞ ﮐﻪ ﺩﺭ
ﺯﻣﺎﻥ  ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺳﻮﻝ ﻫﻤﻪ ﮐﺎﺭﻩ ی ﺩﯾﻦ ﺑﻮﺩه ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭﺑﮕﺬﺍﺭﯾﻢ ﻭﮐﺴﺎﻧﯽ را ﮐﻪ درﺯﻣﺎﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺳﻮﻝﻧﺒﻮﺩه اﻧﺪﻗﺒﻮﻝ ﮐﻨﯿﻢ . ⁉️
(ﻭَﺍﻟﺴَّﺎﺑِﻘُﻮﻥَﺍﻟﺴَّﺎﺑِﻘُﻮﻥَ ﺃُﻭﻟﺌِﻚَﺍﻟْﻤُﻘَﺮَّﺑُﻮﻥَ ﻓِﯽ ﺟَﻨَّﺎﺕِﺍﻟﻨَّﻌِﯿﻢِ )
یاعلی مددی
❤️  دهه ولایت وعیدسعید غدیربرشماوخانواده محترم و برهمه مسلمین مبارک باد❤️

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۷ ، ۱۷:۴۸
حمیدرضا

فقط حیدر ، امیرالمؤمنین است



مرا غدیر نه برکه، که بیکران دریاست
علی نه فاتح خیبر،که فاتح دلهاست


مرا غدیر نه برکه، که خم جوشان است
علی نه ساقی کوثر،که کوثر عظماست


مرا غدیر نه یک برگ سرد تاریخ است
علی نه شافع محشر، که محشر کبراست


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۷ ، ۱۳:۱۳
حمیدرضا

حاجیان جمعند دور هم همه ...

پس کجا رفته حسینِ فاطمه "سلام الله علیها"؟

حاجیان رفتند یکسر در منا ...

پس چرا او رفته سوی کربلا؟!

او به جای موی سر؛ سر میدهد!

قاسم و عبّاس و اکبر  "علیها سلام" میدهد ...

سعی حج او صفا با خنجر است ...

مروه اش قبر علی اصغر "علیه السلام" است!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۷ ، ۱۱:۲۴
حمیدرضا

میکشی از هر طرف هر بی پناهی را به طوس
بچه آهو کرده ای انگار خلق الله را ...


ولادت امام رضا علیه السلام مبارک باد🌸

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۷ ، ۱۱:۱۲
حمیدرضا

دهه کرامت ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها، روز دختر و پیشاپیش ولادت امام رضا علیه السلام گرامی باد.

باغ بهشت

به دیوار و در این بیت توحید             فروغ عترت و قرآن توان دید

بود این بارگاه خلد آذین                   حریم دخت هفتم خسرو دین

مزار حضرت معصومه اینجاست         رضا را خواهر مظلومه اینجاست

چو اینجا شد چراغ عشق روشن         به دلها این حرم شد پرتو افکن

بُوَد این درگه از ابواب رحمت            در باغى است از باغ جنّت

که اشک عاشقان شد جویبارش        نمى گردد خزان هرگز بهارش

تو اى زائر به تعظیم شعائر               ببوس این درگه پر نور وطاهر

بیا اینجا به اشک خود وضو کن          بیا جان خود اینجا شست و شو کن

بپا خیز و بخوان اذن دُخولش            اجازت از خداگیر ورسولش

به اذن حیدر و زهراى اطهر              به اذن یازده معصوم دیگر

قدم چون مى نهى داخل از این در       بگو بسم اللّه و اللّه اکبر

زند چون حلقه براین درگدائى              به گوش جان او آید ندائى

که: اى سائل! دعایت مستجاب است   محبّ آل عصمت، کامیاب است

بخواه از رحمت حق هر چه خواهى       که بى حدّ است الطاف الهى

«حسانا»، قم که دارُالمؤمنین است       در ِباغ بهشت اندر زمین است

حبیب چایچیان «حسان»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۷ ، ۱۳:۴۸
حمیدرضا

بگو امشب تو غم ها را ، غم صادق، غم ما را
ز آن دفتر بگو ای یار، غم فرزند زهرا را

در آن کوچه، امام افتاد، شبیه مادرش زهرا (س)
بگو هیزم بگو آتش، بگو غمهای زیبا را

ببین ای آشنا ای یار، به دست بسته می بردند
در آن کوچه امام من، نذر کن اشک دریا را

سقیفه یادمان آمد، مدینه یادمان آمد
ببین آقا غم جعفر، غم غمهای دنیا را


۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۷ ، ۱۱:۲۸
حمیدرضا

به نام حضرت مسلم ثنا کنم آغاز                           که سیدالشهداء راست اوّلین سرباز

بخاک تربت او سجده می برم به نماز                      حریم اوست مرا قبله گاه راز و نیاز

عقیده ام بجز این نیست در مسیر ولا

چه خاک تُربت مسلم چه خاک کرب و بلا

کسی که بود سراپا حقیقت ایمان                            کسی که گشت زخونش مرّوج قرآن

کسی که دست ز جان شست در ره جانان        کسی که زائر قبرش بُود امام زمان

کسی که پیشتر از موسم ولادت او

گریست چشم نبی، در غم شهادت او

فدای حق شده و بعد از هزار و سیصد سال        هنوز زندگیش را بود شکوه و جلال

رسد، ندای رسایش به گوش در همه حال         که ای تمام خلایق به قادر متعال

ز جان گذشتن ما خاندان سعادت ماست

بنای ما همه در سایه، شهادت ماست

به منطقی که بسی جاودانه خواهد بود         لبان شسته به خون را زهم چو غنچه گشود

به خون پاک شهیدان عشق خواند        درود به خلق کور و کر کوفه اینچنین فرمود:

که ای به ملک خدا بر ستمگران بنده

بشر ز ننگ شما تا ابد سرافکنده

شما که بهر بدن جان خویش را کشتید          بپاس کافر، ایمان خویش را کشتید

به حفظ ظالم، وجدان خویش را کشتید    به حکم دشمن، مهمان خویش را کشتید

شما که عهد خدا و رسول بگسستید

شما که دل به یزید شراب خور بستید

به آن نمازگزارِ به سجده گشته شهید                                 به آتشین سخنان ابوذرِ تبعید

بخون زنده عمّار کُشته توحید                                    امام من که بود مظهر خدای مجید

پیام داده که تسلیم دست خصم مشو

فراز دار برو، زیر بار ظلم مَرو

به آیه آیه قرآن به مصطفی سوگند                 به جان پاک پیمبر به مرتضی سوگند

به اشک دیده زهرا به مجتبی سوگند                        بخون پاک شهیدان کربلا سوگند

که این شعار شهیدان راه ایمان است

سکوت پیش ستمگر خلاف قرآن است

شما که جمله به حبل خدای چنگ زدید     چرا به دامن خود لکّه های ننگ زدید

چرا به پیکر مهمان خویش سنگ زدید  ز خون به چهره‌اش از ضرب سنگ رنگ زدید

زنانتان به پذیرائیم چو برخیزند

بجای گل همه آتش به فرق من ریزند

به کوفه ای که شما غرق ذّلتید در آن      به کوفه‌ای که در آن از شرف نمانده نشان

به کوفه ای که کند کفر جلوه ایمان                به کوفه ای که بود گرگ را لباس شبان

نفس کشیدن در خاک آن سیه روزی است

برای مردم آزاده مرگ، پیروزی است

نسیم آورد از شهر مکّه بوی حسین            فراز بامم و چشمم بُود به سوی حسین

که وقت مرگ ببینم رخ نکوی حسین            نگاه داشته ام جان در آرزوی حسین

عزیز فاطمه از درآ، به دیده من

تا بپای تو اُفتد سر بُریده من

نوشته بودمت ای آفتاب برج کمال         که کوفیان همه کردند از من استقبال

ولی تمام شکستند عهد خود به جِدال     جدا شدند ز من از طریق کفر و ظلال

خدا گواست که دیشب زنی پناهم داد

چو دید خانه ندارم به خانه راهم داد

چه اشکها که به یاد تو ریختم دیشب     چه رازها که عیان با تو داشتم بر لب

به سوی کوفه میا ای بزرگ آیت ربّ   که خون چکد به عزایت ز دیده زینب

میا به کوفه که این قوم بی خبر ز خدا

به پیش چشم عزیزان سرت کنند جدا

به پای کاخ ستم فوج فوج عدوانش                        یکی بگفت: شکستیم عهد و پیمانش

یکی بگفت: مبادا کنند قربانش                               یکی بگفت: که شاید برند زندانش

بگوش بود در آنجا ز هر دری سخنی

که شد ز بام سرازیر نازنین بدنی

ندیده دیده خدایا که ناز بین مهمان                 سرش به بام و تنش در محلّ قصّابان

دو ماه پاره او در میانه زندان                                      عزا گرفته نهانی ز چشم زندانبان

ستاره ریخته «میثم» ز آسمان بَصَر

بیاد آن پدر و اشک چشم آن دو پسر

 

غلامرضا سازگار

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۷ ، ۱۸:۰۳
حمیدرضا