عشق فقط یک کلام.....حُسَین علیه السلام

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

عشق فقط یک کلام.....حُسَین علیه السلام

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

عشق فقط یک کلام.....حُسَین علیه السلام

سلام به شما دوست عزیز

برداشت های خودم رو از تمامی رخدادها ، مطالعات و ... را سعی میکنم در اینجا یادداشت کنم.

سپاسگذارم از اینکه وقت گرانبهای خود رو برای خواندن نوشته های من گذاشتید.

یا علی

پیوندها

۳۲۰ مطلب توسط «حمیدرضا» ثبت شده است

این که خود تشنه ولی جرعه ای از آب نخورد

تا ابد در نظر عشق ، معما آمد !

دست و مشک و علم افتاد ، ولیکن سقا

سربلند است در آن لحظه که زهـرا آمد …


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۷ ، ۰۲:۱۷
حمیدرضا

هزار مرتبه گر سر برند از بدنم
خدا نیاورد آن دم کـه از تـو دل بکنم
بـه نوک نیزه مجسم کنم جمالت را
بـه چوب محمل زینب جبین دل شکنم
 
تمام عمر سخن از تـو گفته ام چـه شود؟
کـه وقت مرگ بود نامت آخرین سخنم
گریستم بـه تـو، یک عمر و از تـو می‌خواهم
در آخرین نفسم باز بر تـو گریه کنم
 
در آشیانه تن با تـو بوده ام مانوس
مباد بی تـو از این آشیانهِ پر بزنم
سری کـه خاک تـو نبود بـه دورش اندازم
دلی کـه بر تـو نسوزد در آتشش فکنم
 
بـه خاک کربلا سجدهِ کرده ام عمری
کـه بوی تربت پاک تـو خیزد از کفنم
کریم تر ز کریمان روزگار تویی
گناه کارتر از هر گناهکار منم
 
بـه چشم مـن نگهی کن کـه وقت جان دادن
تـو را نگه کنم و جان برآید از بدنم
ز سرشکستگی میثم از گنه فریاد
مگر بـه سنگ شـما خانواده سر شکنم
پارس ناز 


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۷ ، ۰۱:۱۴
حمیدرضا

 
در سینه‌ام شرارۀ غم موج می‌‌زند

وقتی دلم به سمت حرم موج می‌‌زند
 
وقت نماز جای دعای قنوت هم

فکر حرم فقط به سرم موج می‌‌زند
 
زیباست رقص پرچم گنبد طلای تو

زیباتر آن زمان که علم موج می‌‌زند
 
در دست‌های خالی من سائلی، ولی

در دست تو عطا و کرم موج می‌‌زند
 
ایمان و آبرو و شفاعت، شفا و عشق

درخاک تو قدم به قدم موج می‌‌زند
 
فرقی نمی‌کند به خدا عشق کربلا

در سینۀ عرب و عجم موج می‌‌زند
 
هر وقت نام کرببلا می‌‌رسد به شعر

در دست شاعر تو قلم موج می‌‌زند
 
شوق زیارت تو نه تنها به قلب ما

بلکه به قلب فاطمه هم موج می‌‌زند


 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۷ ، ۰۱:۳۳
حمیدرضا

 

خاکِ تـو از اشک مـا گل گشت آن گل مـا شدیم


روح تـو در جسمِ مـا گل کرد چون گل وا شدیم


ذره ای بودیم خورشید رخت مـا را گرفت


قطره گشتیم و بـه دریای غمت دریا شدیم


 
با تولای تـو بین خلق شهرت یافتیم


در تجلایِ تـو گم گشتیم تا پیدا شدیم


داغ تـو پیش از ولادت در دل مـا نقش بست


سوختیم و شعلة فریاد عاشورا شدیم
 

شعله بودیم و تماشای تـو مـا را لاله کرد



خار بودیم و زفیضت نخل طوبا شدیم


از همان اول کـه بگشودیم چشمِ خویش را


تشنگان عشق رابا اشک خود سقا شدیم


 
نی عجب با عشق اگر پایان بگیرد عمر مـا


مـا از اول عاشقِ ذریه زهرا شدیم


باوجود آنکه بر چشم همه دادیم نور


همچو شمع سوخته در انجمن تنها شدیم
 



هر کجا یاد لب خشک تـو نوشیدیم آب


سوختیم و از خجالت آب ، سر تا پا شدیم


آفتاب روی تـو بخشید بینایی بـه مـا


 
تـو بـه نوک نی درخشیدی وما بینا شدیم


همچو نخل خشک کز فیض بهار احیا شود


مـا چو میثم از نسیم کربلا احیا شدیم



پارس ناز 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۷ ، ۰۱:۳۰
حمیدرضا

مریم کرباسی


شنیده بود که این‌بار باز دعوت نیست


کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست


بیا به داد دل تنگ ما برس ای عشق!


اگر که حوصله داری، اگر که زحمت نیست


غمی است در دل جامانده ‌های کرب‌وبلا


که هرچه هست، یقین دارم از حسادت نیست


میان ما که نرفتیم و رفته‌ها، شاید


تفاوتی‌ست در آغاز و در نهایت نیست


همیشه آن‌که نرفته است، بی‌قرارتر است


همیشه آن‌که نرفته است، کم‌سعادت نیست


و آن کسی که در این راه اهل دل باشد 


مدام اهل گله کردن و شکایت نیست


خودش نرفت و دلش را پیاده راهی کرد


نباید این‌همه دل‌دل کند که فرصت نیست


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۷ ، ۰۱:۳۲
حمیدرضا


گریه های شب جمعه چه خریدن دارد


نوکرت تا خود تو شوق رسیدن دارد


شده هفتاد و دو سر با سر تو بر نیزه


سر بازار شما ٰ زجر کشیدن دارد


دل من لک زده تا اسم مرا بنویسند


به سر بام حرم میل پریدن دارد


رخ یوسف اگرم هر چه که زیباست ولی


چهره نه ٰنام شما دست بریدن دارد


من شفا یافته دست شما بودم وبس


شکرٰ باذکر حسینٰ قلب تپیدن دارد


همه زوار تو بی دل شده بر میگردند


که نیازی دلشان  بر تو شدیدا دارد


هر کجا مینگرم عکس حرم میبینم


این در خانه عشق است دویدن دارد


دم محشر که حسین بن علی وارد شد


حال و روز دل عشاق چه دیدن دارد


بدنی بی سرو پر زخمٰ فدایش جان ها


کمر آنجا به خدا جای خمیدن دارد


الکی نیست که زینب سر خود میشکند


دیدن روی شما سینه دریدن دارد


شاعر : جواد قدوسی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۷ ، ۰۱:۱۸
حمیدرضا

یا رَب شب جمعہ، ڪربلا غوغاییسٺ

شش گوشه، حرم تَجَّلـےِ زیباییسٺ

امشب دلِ هر ڪہ هسٺ دَر ڪـرب‌و‌بلا،

معلـوم شـود ڪه رزقِ او زهـراییسٺ


پیامک یاب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۷ ، ۰۱:۱۸
حمیدرضا

آسمان بی شک پر از تکبیره الاحرام اوست


غم همیشه تشنه ی دریای نا آرام اوست


اوج تفسیر تمام آیه های عاشقی


درمیان خطبه های کربلا تا شام اوست


مثل نام مرتضی بعد از پیمبر دیده ام


هرکجا نام حسین (ع) آمد، پس ازآن نام اوست


چشم هایش هیچ چیزی غیر زیبایی ندید


مارایت… اولین وآخرین پیغام اوست


شیعه بی تردید بی زینب (س) به پایان می رسید


در دل ایمانی اگر داریم از اسلام اوست


از نجف تا کربلا موکب به موکب می روم


هرکجا پا می گذارم سفره ی اکرام اوست


کربلا پایان پرچم داری زینب نبود


تازه این آغاز ختم سوره ی انعام اوست


سما روشنایی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۷ ، ۰۱:۴۰
حمیدرضا

محمدقاجار شاعر آیینی کشورمان که در مدح و مرثیه اهل بیت علیهم السلام اشعاری را سروده اند، این بار سروده‌ای را به پیشگاه قدسی آقا اباعبدالله الحسین (ع) تقدیم کرده اند که در ادامه با هم می‌خوانیم:
شب جمعه است دلم کرب و بلا میخواهد
در حرم حال مناجات و بکا میخواهد
شب جمعه ست دلم شوق پریدن دارد
بوسه بر پهنه ی ایوان طلا میخواهد
حال و احوال دلم خوب نمیباشد چون
خفقان دارد و از عشق هوا میخواهد
آه ای کرببلا سخت تر از هجران چیست؟
دل من آمده در صحن تو جا میخواهد
اغنیا کعبه خود را به تو ترجیح دهند
کربلا، حضرت ارباب گدا میخواهد؟
روح مجروح من از نوح حرم کرده طلب
مرهمی مرحمتم کن که دوا میخواهد
تنگدستم ولی از برکت آقا شاهم
بی نیاز است ولی باز مرا میخواهد
باشگاه خبرنگاران جوان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۷ ، ۰۱:۱۰
حمیدرضا


آنچه از من خواستی با کاروان آورده ام

یک گلستان گل به رسم ارمغان آورده ام

از در و دیوار عالم فتنه می بارید و من

بی پناهان را بدین دارالامان آورده ام

اندرین ره از جرس هم بانگ یاری برنخاست

کاروان را تا بدین جا با فغان آورده ام

تا نگویی زین سفر با دست خالی آمدم

یک جهان درد و غم و سوز نهان آورده ام

قصه ویرانه شام ار نپرسی خوش تر است

چون از آن گلزار، پیغام خزان آورده ام

دیده بودم تشنگی از دل قرارت برده بود

ازبرایت دامنی اشک روان آورده ام

تا به دشت نینوا بهرت عزاداری کنم

یک نیستان ناله و آه و فغان آورده ام

تا نثارت سازم و گردم بلا گردان تو

در کف خود از برایت نقد جان آورده ام

تا دل مهرآفرینت را نرنجانم ز درد

گوشه ای از درد دل را بر زبان آورده ام

محمدعلی مجاهدی (پروانه)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۷ ، ۱۷:۲۸
حمیدرضا