سلام دوستان
این مطلب در ادامه نیاز به دین
ما انسانها، براى سعادت و رشد خود به برنامه و طرح نیازمندیم و از سه
طریق مى توانیم برنامه مورد نیاز خود را به دست آوریم. به عبارت دیگر سه
راه پیش روى ماست:
با توام "در" ، با تو ، تا "دیوار"ها هم بشنوند
عشق یاسین است این یاسی که پرپر می کنی ...
کاش روزی بنویسند به دیوار بقیع :
کارگران مشغولند،کار احداث ضریح
کاش روزی بنویسند به دیوار بقیع :
چند روزی مانده به اتمام ضریح
کاش روزی بنویسند به دیوار بقیع :
مهدی فاطمه آید،به تماشای ضریح
کاش روزی بنویسند به دیوار بقیع :
عید امسال،نماز،صحن بقیع
کاش روزی بنویسند به دیوار بقیع :
فلش راهنما،مرقد زهرای شفیع
اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سِرِ المُستَودع فیها بِعَدد ما احاط به عِلمُک
دوباره
خاطرهها شعر را عزا کرده است
دوباره
یاد دری آتشی به پا کرده است
مرا
ببخش که تا بوی دود میآید
به
رنگ قافیه تنها کبود میآید
دوباره
همسفر قصهات شدم مادر!
بگیر
دست مرا بین کوچهها، آخرـ
به
کوچههای مدینه که اعتباری نیست
جسور
میشود آنگه که ذوالفقاری نیست
چقدر
دلهره باید نثار راه کنم
مدام
این طرف و آن طرف نگاه کنم
نسیم
تا که میاید به لرزه می افتم
صدای
پا که میاید به لرزه میافتم
چقدر
دلنگرانم میان این کوچه
چگونه
بگذرم از داستان این کوچه
نمیشود
که تصور کنم چه شد مادر!
خدا
نخواسته شاید ببینمت پرپر
کمی
به فاصله میایستم سرم پایین
و
ناگهان.. نه! چه میبینم آه! روی زمین
دل
من است که چون گوشواره میشکند
زمین
به زیر ورقهای پاره میشکند
بیا
فقط برویم این زمین پر از درد است
هوای
تیرهی این کوچه ناجوانمرد است
چطور
خاطرهها را ز یاد خود ببرم
نه!
دیگر اصلا از این کوچهها نمیگذرم
شکسته
است غرور تو و دل من نیز
دوباره
مادر من یا علی بگو برخیز...
شاعر:انسیه سادات هاشمی
عشق یک سینه و هفتاد و دو سر میخواهد
بچــــــــــه بازیســـــــــــت مگــــــــــــر؟؟
عشــــــــــــــــــــق جگـــــــــــر میخواهد......
سقیفه و آثار شوم هجوم به خانه وحی (قسمت بیست و چهارم)
روایت شده: روزی فاطمه سلام الله علیها فرمود: بسیار مایلم که صدای اذان مؤذن پدرم را بشنوم(با توجه به اینکه بلال حبشی بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله اذان نمی گفت تا دیگران را تأیید نکند)
این خبر به بلال حبشی رسید، طبق خواهش فاطمه سلام الله علیها صدای خود را به اذان بلند کرد. وقتی که گفت: اللَّه اَکْبَرُ. اللَّه اَکْبَرُ.
فاطمه سلام الله علیها به یاد زمان پدر افتاد، آنچنان بی تاب شد، که نتوانست از گریه خودداری کند. و وقتی که بلال گفت: اَشْهَدُ أن مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّه. فاطمه سلام الله علیها ضجّه زده و بیهوش به روی زمین افتاد.
مردم به بلال گفتند: اذان را قطع کن که فاطمه سلام الله علیها از دنیا رفت، و گمان کردند که فاطمه سلام الله علیها جان داد.
بلال، اذانش را قطع کرد و ناتمام گذاشت، وقتی که فاطمه سلام الله علیها به هوش آمد، از بلال خواست که اذان را تمام کند.
بلال اذان را تمام نکرد و به فاطمه سلام الله علیها عرض کرد: «ای سرور بانوان، بیم آن دارم که وقتی صدای مرا بشنوی به جانت آسیب برسد».
فاطمه سلام الله علیها، بلال را معاف داشت.
دعای حضرت زهرا سلام الله علیها و وصیت او
امام باقر علیه السلام فرمود: فاطمه سلام الله علیها دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله، پس از گذشت شصت روز از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله بیمار و بستری شد، و بیماریش شدید گردید، و دعای او در شِکوه از ظالمان این بود:
یا حَیُّ یا قَیُّومُ بِرَحمَتِکَ استَغِثُ، فَاَغِثنِی اَللَّهُمَّ زَحزِحنِی عَنِ النَّارِ وَ اَدخِلنِی الجَنَّة وَ اَلحِقنِی بِاَبِی مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله
« ای خدای زنده و توانا، پناه می آورم به رحمت تو، پس به من پناه بده و مرا از آتش دور گردان و به بهشت وارد کن، و مرا به پدرم محمد صلی الله علیه و آله ملحق فرما ».
امیرمؤمنان علی علیه السلام به او می فرمود: « خدا به تو عافیت می دهد و تو را زنده نگهدارد ».
فاطمه سلام الله علیها به علی علیه السلام گفت: من حاجتی به تو دارم.
علی علیه السلام فرمود: حاجتت برآورده است ای دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله.
فاطمه سلام الله علیها عرض کرد: تو را به خدا و به حق پدرم محمد رسول خدا صلی الله علیه و آله سوگند می دهم که ابوبکر و عمر بر من نماز نخوانند، تو می دانی که من هیچ چیز را بر تو کتمان نکرده ام، رسول خدا صلی الله علیه و آله به من فرمود:
« یا فاطمه! تو نخستین فرد از اهل بیتم هستی که به من ملحق می شوی و برای من ناگوار است که این خبر را به تو بدهم که ناراحت گردی».
امام باقر علیه السلام فرمود: وقتی که پنجاه شب از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله گذشت، بیماری حضرت زهرا سلام الله علیها آغاز گردید، دریافت که این بیماری خبر از مرگ می دهد، از این رو به علی علیه السلام وصیت کرد تا به آن اقدام نماید، و از علی علیه السلام پیمان گرفت که حتما به وصیت عمل کند، امیرمؤمنان علیه السلام که سخت غمگین و ناراحت بود، تمام گفتار و وصیت فاطمه سلام الله علیها را به عهده گرفت که انجام دهد.
فاطمه سلام الله علیها عرض کرد: «ای ابوالحسن! رسول خدا صلی الله علیه و آله با من عهد کرد که من اولین نفر از خاندانش هستم که به او می پیوندم، و چاره ای جز این نیست، بر فرمان خدا صبر کن و در برار مقدرات الهی خشنود باش، مرا شبانه غسل بده و کفن کن و به خاک بسپار».
حضرت علی علیه السلام به وصیت فاطمه سلام الله علیها عمل کرد.
ابن عباس گوید: فاطمه سلام الله علیها فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله را در خواب دیدم، و آن چه را که بعد از آن حضرت بر ما وارد داشتند، به آن حضرت گفتم و شکایت و نمودم.
رسول خدا صلی الله علیه و آله به من فرمود: « برای شما خانه ی ابدی آخرت است که برای پرهیزکاران آماده شده است، و تو به زودی نزد ما می آئی! ».
برداشتی آزاد از کتاب کلبه احزان شیخ عباس قمی
#با من از مولایم سخن بگو
#سقیفه_وآثار_شوم_هجوم_به خانه_وحی
@kalame_amir
بی تو یا زهرا، آه از این دنیا
بی تو مانده مرتضایت با غم دنیا
برده ای با خود، جان حیدر را
شد پس از تو بی حیاتر دشمن مولا
مدینه ای دیار غم، بگو به زهرا چه گذشت
بگو در این وداع تلخ به جان مولا چه گذشت
چنین غریب و تنها وداع دل با جان را
ندیده کس جز مولا واویلا واویلا
(جان علی یا زهرا)
گریه های تو، در نهان دارد
بی تو مولا در گلویش استخوان دارد
حیدر بی تاب در دل محراب
بی تو شوق پر گشودن از جهان دارد
بعد تو شیعه تا ابد به داغ غربت آشناست
شعله ی فتنه بعد تو به خیمه های کربلاست
بدون کوثر با ما، تشنگی عاشوراست
زینب از این پس تنهاست، واویلا واویلا
(جان علی یا زهرا)