» عزّت و ذلّت در کربلا
در برنامه هاى اسلام به مسئله ى عزّت توجه خاصى شده است. پرستش خداوند عزیز، عزّت آفرین است، اما بندگى در برابر غیر خدا (خواه جمادات یا غیر آن) ذلّت است. «کفى بى عزّاً اَن اکون لک عبداً»
گذاشتن دست انسان در دست رهبران غیر معصوم، توهین به انسانیّت و به ذلّت کشاندن بشر است.
براى غیر خدا کار کردن (هر چیز و هرکس که باشد) باختن و خسارت است؛ «خابَ الوافِدن على غیرک و خَسِر المتعرّضون الاّ لک»
اگر دراسلام غیبت کردن، نسبت ناروا دادن، توهین، تمسخر، تحقیر، افشاگرى، طعنه و نیش زدن، منّت گذاشتن، مردم را با نام بد صدا زدن و فحش و ناسزا حرام است، به خاطر آن است که در این کارها عزّت دیگران شکسته مى شود.
اگر ستایش ستمگر عرش خدا را به لرزه مى آورد، چون درآن عزیز کردن نااهلان است.
اگر انسان حق ندارد عیوب و گناهان و ضعف هاى خود را حتّى براى نزدیکترین دوستانش نقل کند، به خاطر حفظ عزّت است.
اگر به تشیع جنازه، رسیدگى به فقرا، عیادت بیماران، وام دادن، دید و بازدید، کتمان عیب دیگران سفارش شده است، به خاطر حفظ عزّت انسانهاست.
اگر به صبر و قناعت و ترک سؤال از مردم و چاپلوسى سفارش شده است، به خاطر عزّت انسانهاست.
به چند نکته توجه کنید:
1- عزّت به معناى نفوذناپذیرى است، نه داشتن امکانات. ممکن است کسى هیچ گونه امکانات مادى نداشته باشد، ولى هیچ تهدید و تطمیعى در او اثرى نکند، این فرد عزیز است و ممکن است کسى همه گونه امکانات داشته باشد، ولى باز هم افراد و یا اشیایى در او اثر بگذارند که این گونه افراد ذلیلند.
2- سرچشمه ى همه ى عزّتها خداست. در قرآن مکرّر مى خوانیم: «اِنّ العزّة للّه جمیعا» قرآن عزّت خواهى از غیر خدا را نکوهش مى کند. «أیبتغون عندهم العزّة»(108)
3- فروتنى در برابر حق عزّت است؛ «العزّ ان تذلّ للحقّ»(109) شیطان عزّت خود را از نژادِ آتشى خود مى طلبید، در حالى که عزّت او در سایه طاعت خدا بود.
عزّت هاى دنیوى در حقیقت ذلّت است. امیرالمؤمنین علیه السلام مى فرماید: دنیا به گونه اى است که عزّت آن ذلّت است، داشتن مرکب زیبا که به ظاهر عزّت است، در واقع نوعى وابستگى و اسیر شدن نسبت به آن است. باغ و بستان به ظاهر براى کشاورز عزّت است، امّا تا تمام عمر و قدرت او را نگیرد خودش را عرضه نمى کند.
عزّتى ارزش دارد که سبب تکبّر و فخرفروشى نگردد و به هر مقدار که بیشتر شد، انسان در درون، خودش را کوچکتر احساس کند و فروتنى کند؛ «الهى اعزّنى و لاتبتلینى بالکبر و لا تحدث لى عزّاً ظاهراً الا اَحدثتَ لى ذلّة باطنة عند نفسى بقدرها»(110) قرآن سلطه ى کفار را بر مؤمنین ممنوع مى داند؛ «لن یجعل اللّه للکافرین على المؤمنین سبیلاً»(111)
قرآن پذیرفتن ظلم را مثل ظلم کردن حرام مى داند. «لاتَظلِمون و لا تُظلِمون»(112)
قرآن زندگى با ذلّت را مرگ و مرگ با عزّت را زندگى مى داند.
قرآن آنچه را ملاک دانسته، در راه خدا بودن است، نه کشتن و نه کشته شدن؛ «اِنّ اللّه اشترى من المؤمنین انفسهم و اموالهم بانّ لهم الجنّة... فیَقتلون و یُقتلون»(113)
قرآن به انسان عزّت داده و فرموده:
هستى براى توست؛ «خلق لکم»(114)
روح خدا در توست؛ «نفخت فیه من روحى»(115)
تو مسجود فرشتگان هستى؛ «فسجدوا الا ابلیس»(116)
تو جانشین خدا هستى؛ «انّىجاعلفىالارضخلیفة»(117)
سرپرست شما خداست؛ «اللّه ولىّ الذین آمنوا»(118)
انبیا پدران شما هستند؛ «ملّة ابیکم ابراهیم»(119)
آفرینش تو هدفدار است؛ «و ماخلقت الجن والانس الا لیعبدون»(120)
در کربلا جلوه ى عزّت الهى را مى بینیم، نوجوان 13 ساله اى به نام حضرت قاسم مى گوید: اگر مسئولین جامعه ى اسلامى یزید و طرفدارانش هستند، پس مرگ از عسل شیرینتر است.
امام حسین علیه السلام مى فرماید: بنى امیّه مرا بین شهادت و بیعت (سازش) مخیّر ساخته است، «هیهات من الذلّة»، در کربلا بدن امام سوراخ سوراخ شد، اما به عزّتش لطمه اى وارد نشد، انواع غم ها بر حضرت زینب و امام سجاد علیهما السلام وارد شد، اما جلوه هاى عزّت آنها در خطبه ها، تار و پود نظام بنى امیه را از هم گسست.
108) نساء، 139.
109) بحار، ج78، ص228.
110) دعاى مکارمالاخلاق.
111) نساء، 141.
112) بقره، 279.
113) توبه، 111.
114) بقره، 29.
115) حجر، 29.
116) بقره، 34.
117) بقره، 30.
118) بقره، 257.
119) حج، 78.
120) ذاریات، 56.
درسهایی از قرآن
در برنامه هاى اسلام به مسئله ى عزّت توجه خاصى شده است. پرستش خداوند عزیز، عزّت آفرین است، اما بندگى در برابر غیر خدا (خواه جمادات یا غیر آن) ذلّت است. «کفى بى عزّاً اَن اکون لک عبداً»
گذاشتن دست انسان در دست رهبران غیر معصوم، توهین به انسانیّت و به ذلّت کشاندن بشر است.
براى غیر خدا کار کردن (هر چیز و هرکس که باشد) باختن و خسارت است؛ «خابَ الوافِدن على غیرک و خَسِر المتعرّضون الاّ لک»
اگر دراسلام غیبت کردن، نسبت ناروا دادن، توهین، تمسخر، تحقیر، افشاگرى، طعنه و نیش زدن، منّت گذاشتن، مردم را با نام بد صدا زدن و فحش و ناسزا حرام است، به خاطر آن است که در این کارها عزّت دیگران شکسته مى شود.
اگر ستایش ستمگر عرش خدا را به لرزه مى آورد، چون درآن عزیز کردن نااهلان است.
اگر انسان حق ندارد عیوب و گناهان و ضعف هاى خود را حتّى براى نزدیکترین دوستانش نقل کند، به خاطر حفظ عزّت است.
اگر به تشیع جنازه، رسیدگى به فقرا، عیادت بیماران، وام دادن، دید و بازدید، کتمان عیب دیگران سفارش شده است، به خاطر حفظ عزّت انسانهاست.
اگر به صبر و قناعت و ترک سؤال از مردم و چاپلوسى سفارش شده است، به خاطر عزّت انسانهاست.
به چند نکته توجه کنید:
1- عزّت به معناى نفوذناپذیرى است، نه داشتن امکانات. ممکن است کسى هیچ گونه امکانات مادى نداشته باشد، ولى هیچ تهدید و تطمیعى در او اثرى نکند، این فرد عزیز است و ممکن است کسى همه گونه امکانات داشته باشد، ولى باز هم افراد و یا اشیایى در او اثر بگذارند که این گونه افراد ذلیلند.
2- سرچشمه ى همه ى عزّتها خداست. در قرآن مکرّر مى خوانیم: «اِنّ العزّة للّه جمیعا» قرآن عزّت خواهى از غیر خدا را نکوهش مى کند. «أیبتغون عندهم العزّة»(108)
3- فروتنى در برابر حق عزّت است؛ «العزّ ان تذلّ للحقّ»(109) شیطان عزّت خود را از نژادِ آتشى خود مى طلبید، در حالى که عزّت او در سایه طاعت خدا بود.
عزّت هاى دنیوى در حقیقت ذلّت است. امیرالمؤمنین علیه السلام مى فرماید: دنیا به گونه اى است که عزّت آن ذلّت است، داشتن مرکب زیبا که به ظاهر عزّت است، در واقع نوعى وابستگى و اسیر شدن نسبت به آن است. باغ و بستان به ظاهر براى کشاورز عزّت است، امّا تا تمام عمر و قدرت او را نگیرد خودش را عرضه نمى کند.
عزّتى ارزش دارد که سبب تکبّر و فخرفروشى نگردد و به هر مقدار که بیشتر شد، انسان در درون، خودش را کوچکتر احساس کند و فروتنى کند؛ «الهى اعزّنى و لاتبتلینى بالکبر و لا تحدث لى عزّاً ظاهراً الا اَحدثتَ لى ذلّة باطنة عند نفسى بقدرها»(110) قرآن سلطه ى کفار را بر مؤمنین ممنوع مى داند؛ «لن یجعل اللّه للکافرین على المؤمنین سبیلاً»(111)
قرآن پذیرفتن ظلم را مثل ظلم کردن حرام مى داند. «لاتَظلِمون و لا تُظلِمون»(112)
قرآن زندگى با ذلّت را مرگ و مرگ با عزّت را زندگى مى داند.
قرآن آنچه را ملاک دانسته، در راه خدا بودن است، نه کشتن و نه کشته شدن؛ «اِنّ اللّه اشترى من المؤمنین انفسهم و اموالهم بانّ لهم الجنّة... فیَقتلون و یُقتلون»(113)
قرآن به انسان عزّت داده و فرموده:
هستى براى توست؛ «خلق لکم»(114)
روح خدا در توست؛ «نفخت فیه من روحى»(115)
تو مسجود فرشتگان هستى؛ «فسجدوا الا ابلیس»(116)
تو جانشین خدا هستى؛ «انّىجاعلفىالارضخلیفة»(117)
سرپرست شما خداست؛ «اللّه ولىّ الذین آمنوا»(118)
انبیا پدران شما هستند؛ «ملّة ابیکم ابراهیم»(119)
آفرینش تو هدفدار است؛ «و ماخلقت الجن والانس الا لیعبدون»(120)
در کربلا جلوه ى عزّت الهى را مى بینیم، نوجوان 13 ساله اى به نام حضرت قاسم مى گوید: اگر مسئولین جامعه ى اسلامى یزید و طرفدارانش هستند، پس مرگ از عسل شیرینتر است.
امام حسین علیه السلام مى فرماید: بنى امیّه مرا بین شهادت و بیعت (سازش) مخیّر ساخته است، «هیهات من الذلّة»، در کربلا بدن امام سوراخ سوراخ شد، اما به عزّتش لطمه اى وارد نشد، انواع غم ها بر حضرت زینب و امام سجاد علیهما السلام وارد شد، اما جلوه هاى عزّت آنها در خطبه ها، تار و پود نظام بنى امیه را از هم گسست.
108) نساء، 139.
109) بحار، ج78، ص228.
110) دعاى مکارمالاخلاق.
111) نساء، 141.
112) بقره، 279.
113) توبه، 111.
114) بقره، 29.
115) حجر، 29.
116) بقره، 34.
117) بقره، 30.
118) بقره، 257.
119) حج، 78.
120) ذاریات، 56.
درسهایی از قرآن