**یا ابا عبدالله**
تمام شبکه های دنیا
"مجازی" است ...!
و من در این هیاهوی مجازی ...
دلم را تنها به حقیقت
"شبکه های ضریح تو"
گره زده ام ...
**السلام علیک یا ابا عبدالله**
**یا ابا عبدالله**
تمام شبکه های دنیا
"مجازی" است ...!
و من در این هیاهوی مجازی ...
دلم را تنها به حقیقت
"شبکه های ضریح تو"
گره زده ام ...
**السلام علیک یا ابا عبدالله**
هوالشهید
این اشک که در چشم ترم آوردی
سوغات از ارباب کرم آوردی
ای زائر اربعین ، چه بویی داری
از کرببلا عطر حرم آوردی
این چه حرفی ست که در عالم بالاست بهشت؟
هر کجا نام “حسین” است همان جاست بهشت
زائرای کربلا آمدند آقا...
خوشا به حالشان
سید بن طاووس علیه الرّحمه از محمد بن احمد بن داوود نقل کرده است که می گفت:
من همسایه ای داشتم که او را علی بن محمد می گفتند. گفت که من هر ماه یک مرتبه به زیارت امام حسین (ع) می رفتم. و چون سنّم بالا رفت و جسمم ضعیف شد مدّتی به کربلا نرفتم، و بعد از مدّتی پیاده روانه شدم، و در مدّت چند روز به کربلا رسیدم، زیارت کردم و نماز خواندم و چون به خواب رفتم دیدم که حضرت امام حسین علیه السلام از قبر بیرون آمده و به من می گوید: چرا مرا جفا کردی؟ و قبل از این به من نیکوکار بودی! گفتم ای سیّد جسمم ضعیف شده است و پایم بی قوّت شده است و در این وقت ترسیدم که آخر عمر من باشد چند روز راه آمده ام تا به زیارتت رسیده ام و روایتی از شما به من رسیده است می خواهم از شما بشنوم، فرمود: بگو! گفتم که روایت می کنند که شما فرموده اید: هر که به زیارت من آید در حیات خود من او را بعد از وفاتش زیارت می کنم. فرمود: که بلی من گفته ام و اگر او را در آتش جهنّم بیابم از آتش او را بیرون می آورم.[1] .
پی نوشتها :
[1] بحارالانوار ج 101 ص 16 - المستدرک ج 2 ص 324.
منبع: داستانهایی از زمین کربلا ؛ ر- یوسفی
بسم رب الحسین(ع)
یک اربعین برای تو حیران شدم حسین...!!!!
کربلا....اللهم الرزقنا....
فریاد یا محمدا زینب رسید به کربلا
تمام دخترکان را نشانه میکردند
به خنده صحبتی از کار ِ خانه میکردند
اگرچه رنج ِ سفر، زخم ِ راه را دیدم
دوباره آمدم و قتلگاه را دیدم
برای قافله ات بیرق عزا مانده
هنوز تکیه ای از خیمه ها به جا مانده
هنوز گِردِ مزار ِ تو دشتی از خار است
بمیرم ای گُل ِ من دیدنت چه دشوار است
هنوز رویِ زمین تیرهای خونین است
هنوز رویِ زمین نیزه های سنگین است
هنوز از بدنت بویِ سیب می آید
صدای ناله ی مردی غریب می آید
اگرچه خویش به دستِ رباب آوردم
به دستِ بی رمقم ظرفِ آب آوردم
بنوش جرعه یِ آبی که تشنه ات دیدم
اسیر ِ مرثیه یِ سنگ و دشنه ات دیدم