سلام به شما ، دوستان عزیز
قصد کردم در ادامه بحث اصول عقائد اسلامی (توحید) بیشتر مطالعه کنم و به کتابها و سایتهای بیشتری مراجعه کنم.
و نتیجه آن را در وبلاگم به اشتراک بگذارم.
یا علی علیه السلام
_________________________________________________________________________________________________
این مطلب در ادامه نیاز به دین
یکی از مهمترین دلایلی که برای نیاز بشر به دین بیان می شود این است که :
1. خداوند حکیم است . افعالش غایتمند است و هیچگاه کار لغو و بیهوده انجام نمی دهد.
2. خداوند انسان را آفرید و در او انواع نیاز ها و کمالات را قرار داد.
3. انسان برای اینکه تمامی کمالات بالقوه اش را بالفعل کند و به سعادت ابدی برسد باید مسیر صحیح و مطمئنی برای زندگی اش انتخاب کند.
4. انتخاب مسیر صحیح احتیاج به شناخت دارد.
5. ابزار شناخت انسان که عبارتند از عقل و حس محدود هستند و قدرت نشان دادن راه صحیح را به انسان ندارند.
6. صفت حکمت خداوند اقتضا می کند که انسان را رها نکند و راه رسیدن و سعادت
واقعی و همچنین بالفعل کردن کمالاتش را از طریق وحی ،به او نشان دهد.
و این یکی از مهمترین نیازهایی است که انسان به دین دارد. بدون دین هیچ
انسانی نمی تواند راه مستقیم را از راه های انحرافی تشخیص دهد. بدون دین
هیچ انسانی نمی تواند به سعادت و کمال واقعی برسد. بدون دین ، اکثر نیازهای
و خواسته های انسان پاسخ مناسب داده نمی شود و ....
برای توضیح بیشتر ر.ک: محمد تقی مصباح یزدی، راهنما شناسی، ص ۲۷ ـ ۳۸٫.
امام علی (ع) می فرماید:
لا حیاة الا بالدّین ، و لا موت الّا بجحود الیقین ،فاشربوا العذاب الفرات ینبّهکم من نومة السّبات ،و ایّاکم و السّمائم المهلکات
زندگی ،جز به دینداری نیست و مرگ ،جز با از
دست دادن یقین نیست .پس از آب شیرین و گوارای (اسلام ناب) بنوشید، تا شما
را از خواب غفلت بیدار کند و از سموم کشنده (دین های ساختگی) بپرهیزید.
شهید
مطهری در باب احتیاج به دین می فرمایند: دین یک رسالتى دارد که این رسالت
از غیر دین ساخته نیست؛ یعنى از عقل و علم و فکر بشر این رسالت ساخته نیست
و اگر در حدود علم و عقل بشر مى بود به همان عقل و علم بشر اکتفاء می شد و
دیگر، پیامبران مبعوث نمى شدند. اسلام براى عقل بشر و تفکر او فوق العاده
ارزش قائل است، براى علم و مطالعه و آزمایش و مشاهده موجودات و- به تعبیر
خود قرآن- براى سیر در آیات آفاق و انفسْ فوق العاده ارزش قائل است، ولى
اینچنین نیست که عقل و فکر و استدلال و علم و مشاهده و آزمایش، هر اندازه
ترقى کند، بتواند آن نشانه هایى را که دین از انسان یا از جهان داده است
ارائه کند. این تنها ،رسالت دین است، (به قول ویلیام جیمز) بعد از
راهنمایى دین بوده، یعنى بعد از آن بوده که دین حقایقى را ارائه داده، علم
دو مرتبه رفته است ببیند قضیه از چه قرار است و نشانه هایى هم بر صدق و
تأییدش پیدا کرده است.
بشر عصر حاضر گرچه در علم و صنعت به ترقیات شگفت انگیز نائل آمده ولی از
تشخیص مصالح و مفاسد خویش عاجز است و راه سعادتش را نمی شناسد.
دکتر میلر بروز می گوید: (در پرینستون از انیشتین شنیدم که می گفت: علم ما
را به آنچه هست آگاه می کند و دین (وحی)است به تنهایی ما را از آنچه سزاوار
است که باشد مطلع می کند.)
در ضمن علم، انسان را بر طبیعت مسلط می سازد ولی دین او را بر خویشتن مسلط می کند.
بوسوئه می گوید:مردم گمان می کند سعادت، رسیدن به آرزوست ،در صورتی که
رسیدن به آرزو به تنهایی سعادت نیست ،رکن مهم نیکبختی که شخص اول بداند و
بتواند که چه چیز را باید بخواهد و آرزو کند،پس اگر به چنین خواسته اش رسید
سعادتمند شده است.
ولی اگر مصلحت خود را تشخیص ندهد و بر نفس تسلط نداشته باشد و اراده اش تحت
اختیارش نباشد چه بسا چیزی را آرزو کند که زیان آور یا خطرناک باشد.
آیا انسان برای سعادتمند و نیکبختی حتمی نیاز به دین دارد؟؟ آیا
نمیتوان با زندگی خوب و این فلسفه که زندگی در سایه احترام به دیگران به
سعادت دنیا و آخرت رسید ؟؟ آیا برای زندگی خوب باید حتمی متدین بود؟؟
برای پاسخ به این سئوال اول باید معنای سعادت و دین را دریابیم .
1-سعادت به معنای عرفیش ،سرور و خوشی و آسایش است و نقطه مقابل آن شقاوت است که به معنای عرفی رنج و مشقت است.
2-بدیهی است که بین سعادت و لذت و شقاوت و رنج ارتباط کامل برقرار است. اما آیا سعادت و لذت و یا شقاوت و رنج را ،می توان یکی دانست؟
3-البته نه. چرا که لذت و رنج حالات روان خاصی هستند که به موجبات خاصی
پدید می آیند. آن لذتی سعادت است که مانع لذت بزرگتر و یا موجب رنج بزرگتر
نشود. و همینطور در مورد رنج آن رنجی شقاوت است که مانع رنج بزرگتر و یا
مقدمه لذت بالاتر نباشد.
4-پس لذت و رنج مربوط به مطبوع یا نا مطبوع بودن چیزی است.(می پسندم یا نمی
پسندم) ولی سعادت بر اساس مصلحت بودن و مصلحت نبودن ، می باشد.
5-لذت و رنج مربوط
به یک بخش و عضو خاصی ،از وجود انسان است اما مصلحت بودن و نبودن مربوط به
مجموع وجود انسان ،چه جسمی و چه روحی. (توجه دارید که انسان دارای نیازها
و ابعاد وجودی مختلف است.
6-بله ، با شما در این موضوع موافقم که در سایه احترام به دیگران(و تمام آن
چیزهایی که محصول کارکرد عقل است) بتوان بخشی از مصلحت خویش را تشخیص داد و
در آن قسمت مزه سعادت را چشید. اما دقت کنید ،بخشی را و آن هم در دنیا.
چرا که انسان مصالحی دارد که باید دین(وحی) آنها را تبیین کند.چرا؟
بدیهی است که خالق و سازنده از ابعاد وجودی انسان ،با خبر است و مصالح آن
را تشخیص می دهد.همانطور که سازنده یک شیء تشخیص ضرر و یا منفعت شیء، را
می دهد.(به دفترچه راهنما و طرز صحیح استفاده و برخورد با شئی را که می
خرید دقت کنید)
7-دین همان روش و راهی است که انسان را به سعادت می رساند. چرا که مصلحت
انسان به حکم عقل ،تسلط بر نفس می باشد ، که بنا به قول بوسوئه :
.... اگر بر نفس تسلط نداشت و اراده اش تحت اختیارش نبود چه بسا چیزی را آرزو کند که زیانبار باشد.
آنگاه مطلب را دنبال می کند و شاهدی می آورد و می گوید :
زلیخا به آنچه یک زن در آرزوی آن است رسیده بود و از مال و جاه و عزت و
وسائل خوشی و اسباب رفاه و آسایش ،چیزی کم نداشت فقط بر نفسش مسلط نبود، بر
عکس یوسف فاقد همه چیز بود حتی وجودش ملک دیگری بود ولی زمام نفس را در
اختیار داشت. نتیجه چه شد؟
نفس زلیخا این بانوی عزیز و مجلل را به چنان بدبختی و پریشانی و بیچارگی و
رسوایی گرفتار کرد که هیچ دشمنی نمی توانست روزگار او را بدانسان تیره
کند.اما تسلط بر نفس یوسف را به نیکنامی و نیک فرجامی رسانید و عزت و سعادت
دنیا و آخرت را برایش تأمین کرد.
با عذر خواهی از اطاله کلام، پس آری ،برای سعادت نیاز حتمی به دین(و صد
البته عمل به دستوراتش) داریم .با توجه به این که دین انسان را بر خویشتن
مسلط می سازد و برای وصول به سعادت این تسلط ضروری است.
مرکز پاسخگویی به سوالات دینی