عشق فقط یک کلام.....حُسَین علیه السلام

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

عشق فقط یک کلام.....حُسَین علیه السلام

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

عشق فقط یک کلام.....حُسَین علیه السلام

سلام به شما دوست عزیز

برداشت های خودم رو از تمامی رخدادها ، مطالعات و ... را سعی میکنم در اینجا یادداشت کنم.

سپاسگذارم از اینکه وقت گرانبهای خود رو برای خواندن نوشته های من گذاشتید.

یا علی

پیوندها

نام ما را ننویسید ، بخوانید فقط
سر این سفره گدا را بنشانید فقط
آمدم در بزنم ، در نزنم می میرم
من اگر در زدم این بار نرانید فقط
میهمان منتظر دیدن صاحب خانه ست
چند لحظه بغل سفره بمانید فقط
کم کنید از سر من شر خودم را ، یعنی
فقط از دست گناهم برهانید فقط
حُرّم و چکمه سر شانه ام انداخته ام
مادرم را به عزایم ننشانید فقط
صبح محشر به جهنم ببریدم اما
پیش انظار گنهکار نخوانید فقط
پیش زهرا نگذارید خجالت بکشیم
گوشه ای دامن ما را بتکانید فقط
حقمان است ولی جان اباعبدالله
محضر فاطمه ما را نکشانید فقط
سمت آتش ببری یا نبری خود دانی
من دلم سوخته گفتم که بدانید فقط
گر بنا نیست ببخشید نبخشید اما
دست ما را به محرم برسانید فقط


اس ام اس خور

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۸ ، ۰۱:۰۶
حمیدرضا


سلطنت جاوید

گفت ای گروه هرکه ندارد هوای ما سر گیرد و برون رود از کربلای ما
ناداده تن به خواری و ناکرده ترک سر نتوان نهاد پا به خلوت سرای ما
تا دست و رو نشست به خون، می نیافت کس راه طواف بر حرم کبریای ما
هم راز بزم ما نبود طالبان جاه بیگانه باید از دو جهان آشنای ما
برگردد آن که با هوسِ کشور آمده سرناورد به افسر شاهی گدای ما
ما را هوای سلطنت مُلْکِ دیگر است کاین عرصه نیست در خور فرِّهُمای ما
یزدانِ ذوالجلال، به خلوت سرای قدس آراسته است بزم ضیافت برای ما
حجت الاسلام نیّر تبریزی
پایگاه اطلاع رسانی حوزه
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۰:۵۴
حمیدرضا

لحظۀ دیدار پسر
بر پا بشود محشر کبری شب جمعه


آید ز حرم نالۀ زهرا شب جمعه
 
یک هفته نگه داشته غم‌های دلش را


تا لحظۀ دیدار پسر، تا شب جمعه
 
زیر بغل فاطمه را فضّه گرفته


با مریم و آسیه و حوّا شب جمعه
 
با قامت خم، چادر خاکی، رخ نیلی


تا صبح کند زمزمه برپا شب جمعه
 
پیراهن خونی شده بر دست بگیرد


آشفته شود عرش معلّا شب جمعه
 
مادر گرۀ معجر خود باز نموده


در لحظۀ بوسیدن رگ‌ها شب جمعه
 
آن موی به هم ریخته که در پس در سوخت


گردد ته گودال هویدا شب جمعه
 
این بوسه کجا! بوسۀ گودال کجا و


یادی کند از زینب تنها شب جمعه


مشخصات شعر
قاسم نعمتی
قصیده و غزل
اصلی
:
غنایی
-
فرعی
:
مرثیه
معیار و امروزی
معاصر
کرب و بلا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۱:۴۵
حمیدرضا

شب جمعه ز حرم موج کرم می آید


باز از کرب و بلا شیون و غم می آید


امشب انگار هوای دگری خواهم داشت


فاطمه با کمری خم به حرم می آید


مجمع قرآنی فرهنگی جنة المهدی ٫عج٬

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۱:۰۲
حمیدرضا

شب جمعه شد و مادر به حرم آمده است


وا که این صحنه عجب حال و هوا می خواهد


آخر این غرقِ گنه را چه به این حال و هوا


دلِ من جرعه ای از آبِ شفا  می خواهد


کی شود قسمت من هم بشود کرببلا


دلم عطرِ حرمِ شاهِ ولا می خواهد


شاعر : هستی محرابی


امام هشت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۸ ، ۰۰:۰۰
حمیدرضا

خدا به خانه ی ارباب احمد آورده
بیا حسین که لیلا محمد آورده
رسیده تا که شود جلوه ی جلال حسین
جلال ذات خداوندی جمال حسین
علی اکبر آقا، بزرگ آل حسین

موذن پسر فاطمه، بلال حسین 
امیر عظیمی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۸ ، ۰۱:۰۰
حمیدرضا

شب جمعه است و دلم کرببلا می خواهد
کربلا هم که دلِ غرقِ صفا می خواهد

چه کنم من که ندارم بجز این قلبِ سیه
دلِ من از تو حسین قدری دوا می خواهد

روضه ی آب و عطش گر چه ملول است و ولی
دلِ بشکسته و صد شور و نوا می خواهد

شب جمعه شد و مادر به حرم آمده است
وا که این صحنه عجب حال و هوا می خواهد

آخر این غرقِ گنه را چه به این حال و هوا
دلِ من جرعه ای از آبِ شفا  می خواهد

کی شود قسمت من هم بشود کرببلا
دلم عطرِ حرمِ شاهِ ولا می خواهد

شاعر : هستی محرابی

امام هشت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۸ ، ۰۰:۲۸
حمیدرضا

سلام! ای سلام خـدا بـر سـلامت


درود! ای کـلام الهــی، کــلامت!


تو هم سجده؛ هم سیدالساجدینی


که قلب حسین است بیت‌الحرامت


مسلمـان نباشم نبـاشم نبـاشم


ندانـم اگـر بـر خـلایق امـامت


سلام خدا بـر سجـود و رکوعت


درود خـدا بـر قعــود و قیـامت


حجر بر در خانه‌ات قطعه سنگی


مقـام آورد سـر بـه پای مقامت


تو حَجّی صلاتی زکاتی جهادی


تو ممدوح بـا نامِ زین العبادی


تو در تیرگــی‌ها سـراج المنیری


تو همچون پیمبر، بشر را بشیری


سمـاوات و عرشند در اختیـارت


تـو آزادۀ عالمـی، کـی اسیـری؟


تو در کنـج ویرانه‌ها هـم بهشتی


تو در زیــر زنجیرهـا هـم امیری


به پای تو سر کرد خم «سربلندی»


تو تنها به نزدِ خدا سر به زیری


یمِ هشت بحری و درِّ سـه دریا


ولـی خداونــد حــیّ قدیـری


تو «قدر» و «تبارک» تو «فرقان» و «نوری»


تو عیسـی تـو گردون تو موسی تو طوری


تو با خطبه‌ات شام را شـام کردی


تو همچون علی فتح اسـلام کردی


تو از شـام، پیغـام خـون خـدا را


به هر عصر و هر نسل، اعلام کردی


تو بـر روی دشمـن نمـودی تبسّم


تو حتی به «مروان» هم اکرام کردی


تو دل پیش زخـم‌ زبان‌هـا گشودی


تو دعـوت ز سنـگِ لبِ‌ بـام کردی


تو در کوفه یک لحظه دخت علی را


بـه اوج خروشیــدن آرام کــردی


تو با صبر و با حلم و با استقامت


بـه قـرآن بقـا داده‌ای تا قیامت


تو زمزم، تو مروه، تو سعـی و صفایی


تو فرزنـد کعبـه، تـو خیـف و منایی


تو قرآن، تو احمد، تو حیدر، تو زهرا


تـو در حُسـن، آیینـۀ مجتبــایی


امامـی و، پیغمبــری از تـو زیبد


کــه تنهــا پیــام‌آورِ کــربلایی


کلامت بوَد وحیِ صاعد چه گویم


تــو از پــای تـا سر کلامِ خدایی


دعـا بــر دهـان و لبت بوسه آرد


همانــا همانــا تــو روح دعـایی


چه بهتر که «میثم» ثنای تو گوید


بـرای تـو خوانـد، بـرای تو گوید

غلامرضا سازگار


نگاه منتظر

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۸ ، ۱۰:۳۸
حمیدرضا

سلام حضرت دلبر، سلام قرص قمر!✋
مژده که ماه طلوع کرده در افق آسمان بنی هاشم
شاه می‌آید، ماه می‌آید، کودکان حرم را پناه می‌آید...🌹
بنگر که چگونه او ادب و وفا را به غایت به همراه آورده، بعد از شاه به دنیا می‌آید و قبل از شاه به میدان می‌رود!
بیا که تا نور دیدگان مولا باشی
بیا تا شاد شود ابوتراب (ع) به برازندگی‌ات برای سرداری
بیا که تنها امید زینب (س) تویی در شب‌های پر اضطراب نینوا...
بیا ای ساقی حرم آلُ الله (ع).
پرچم آل عبا (ع) در دستان توست.
خیمه‌های خدا را پناه، دستان توست.
گرچه در حمایت از خون خدا (ع)، از هم جدا دستان توست.
نیکوترین شاهد عشق و وفا دستان توست.
به آب می‌اندیشم و به عطش لبهای خشکت،
چه کردی با آب که سالهاست حسرت به دل، حیران و سرگردان به دور تو میچرخد!؟
از شجاعت و رشادتت بگویم یا از وفاداری و ادبت!؟
از سرداری و علمداریات بگویم یا از مهربانی و عطوفتت!؟
ای پدر فضیلت‌ها، یا ابوفاضل
ای ماهتاب درخشنده شبهای ظلمانی خاک
بر ما بتاب که سخت تاریکیم
«الا یا ایها الساقی»، جرعه‌ای از زلال مشک معرفتت بر ما بنوشان که بی حد و حساب تشنه‌ایم...
#حضرت_عباس
#دلنوشته 
@KarbobalaChannel

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۸ ، ۰۱:۲۴
حمیدرضا

سال‌ها گفته بودی و شنیده بودی، زمزمه کرده بودی و گریسته بودی، بیتاب شده بودی و گریبان‌ چاک کرده بودی  و حالا...زمان آن است که یک‌عمر دل‌تنگی را فراموش کنی!


وقتش رسیده که در میان گریه بخندی و با خنده از شوق اشک بریزی.


یادش به خیر در دنیا همیشه می‌گفتی:


بهشت ارزانی خوبان عالم


بهشت من تماشای حسینه


حالا این بهشت، این تو، این هم...


چطور می‌توانی عطش یک‌عمر را با دیدنش خاموش‌ کنی؟


سرور جوانان بهشت اینجاست و دوستانش شیرینی لحظه‌ دیدار را حس می‌کنند.


بهشت اینجاست، مبهوت حسین و حداث الحسین (ع)
 
امام من، روز میلادتان، دلم را خوش می‌کنم که عیدی‌ام را از دست شما بگیرم!


وعده‌ ما روزی که خواهد آمد، وقتی‌ که دیگر حنای بهشت هم، پیش تو رنگی ندارد....


KarbobalaChannel@

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۸ ، ۱۳:۱۳
حمیدرضا