عشق فقط یک کلام.....حُسَین علیه السلام

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

عشق فقط یک کلام.....حُسَین علیه السلام

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

عشق فقط یک کلام.....حُسَین علیه السلام

سلام به شما دوست عزیز

برداشت های خودم رو از تمامی رخدادها ، مطالعات و ... را سعی میکنم در اینجا یادداشت کنم.

سپاسگذارم از اینکه وقت گرانبهای خود رو برای خواندن نوشته های من گذاشتید.

یا علی

پیوندها

اى روزگار! آخر على را زمین زدند ...

چهارشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۲:۰۹ ق.ظ

لطف تو یارب! ازل است و ابد
این منم و این گنه بی‌عدد
روی سیه، بار خطا، فعل بد   
نمی‌زنی به سینه‌ام دست رد    یا واحد یا احد یا صمد
تشنـه لبم آب حیاتم بده   
 غرق گنـاهم حسناتم بده
از کرم خویش نجاتم بده   
 اگرچه باشدگنهم بی‌عدد   یا واحد یا احد یا صمد
بنده ولی بنـده شرمنده‌ام   
 رو سیه و زار و سرافکنده‌ام
باز به سوی تو پناهنده‌ام    
 ای همه عفو تو فراترزحد    یا واحد یا احد یا صمد
آمده‌ام تا کـه قبولم کنی    
وصل به اولاد رسولم کنی
سائل زهرای بتولم کنی     
جزکرمت هیچ ندارم سند   یا واحد یا احد یا صمد
مرا به قرآن پیمبر ببخش  
به اشک صدیقه ‌اطهر ببخش
به آخرین نماز حیدر ببخش  
که بوده ذکرم همه حیدرمدد  یا واحد یا احد یا صمد
عبـد فراری‌ام که برگشته‌ام  
غرق به خوناب جگر گشته‌ام
ببین به کار خویش سرگشته‌ام  
آخر کارم به کجا می‌رسد؟   یا واحد یا احد یا صمد
من که گنه‌کارترم از همه    
ز آخر کار خود کنم واهمه
به پهلوی شکسته فاطمه     
ببخش ورنـه آبرویم رود     یا واحد یا احد یا صمد

بیتوته

 

 

با گریه ایستاد، دوباره نگاش کرد

تسبیح را بدست گرفت و دعاش کرد

 

معلوم می شود که نمک گیر زینب است

 وقتى بجاى شیر نمک را غذاش کرد

 

افتاد یاد کوچه و پاى برهنه اش

وقتى مقابلش پدرش گیوه پاش کرد

 

از بس به وصل فاطمه اش اشتیاق داشت

در خواب بود قاتلش اما صداش کرد

 

بین دو سجده بود که فرق سر على

مانند ذوالفقار دودم شد...دوتاش کرد

 

شمشیر تا میان دو ابروى صورتش

طورى نشسته بود نمی شد جداش کرد

 

می خواست دست و پا زدنش بیشتر شود

شمشیر را میان سرش جابجاش کرد

 

اى روزگار! آخر على را زمین زدند

باید ازین به بعد جگر را فداش کرد

 

وقت وصال بود، دوباره خضاب کرد

وقت خضاب خون سرش را حناش کرد

 

بین حصیر پاره پدر را حسین برد

تا اینکه از قضا پسرش بوریاش کرد

 

علی اکبر لطیفیان

 

شعرِشاعر

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۲/۲۴
حمیدرضا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">