کـلام امـام حسیـن (ع) به عمر بن سعد
دوشنبه, ۳ مهر ۱۳۹۶، ۰۸:۱۴ ب.ظ
“آیا حکومت ری را واگذارم که نهایت آرزوی من است
یا بازگردم گناهکار با کشتن حسین
در کشتن حسین دوزخی است که مانعی از آن نیست
ولی حکومت ری هم نور چشم من است”
کـلام امـام حسیـن (ع) به عمر بن سعد
((مالک ! ذبحک اللّه علی فراشک , ولا غفر لک یوم حشرک , فواللّه انی لارجوا ان لاتاکل من بر العراق الا یسیرا)). یـکی از ملاقاتهای سیدالشهدا(ع) در کربلا با ((عمر بن سعد))است که بدون نتیجه , پایان پذیرفت ایـن جلسه به در خواست امام (ع) وبا حضور حضرت ابو الفضل وحضرت علی اکبر (ع) از یک طرف واز جانب دیگر ((عمر سعد)) همراه پسرش ((حفص )) وغلامش ((لاحق )) تشکیل شد ودیگران نیز بـیرون خیمه ایستادند اما اینکه دراین جلسه چه گفته وچه شنیده شد, تاریخ مطالب زیادی نقل نکرده است .
((ابن کثیر)) این جلسه را چنین توصیف می کند: ((حـتـی ذهـب هـزیع من اللیل ولم یدر احد ما قالا, قسمتی از شب (ثلث یا ربع )گذشت وکسی ندانست که آن دو باهم چه گفتند)). ولی آنچه در کتب آمده است این که حضرت به ((عمر سعد)) فرمود: ((ازخدابترس ! توکه می دانی من فرزند چه کسی هستم پس چرا مرا یاری نمی کنی ؟
((عمر سعد)) بهانه آورد که : ((اخاف ان تهدم داری , می ترسم خانه ام را ویران کنند)). حضرت فرمود: ((من آن را از نو برای تو می سازم )). باز به بهانه دیگر متوسل گردید که : ((اخاف ان تؤخذ ضیعتی , می ترسم باغ وزراعتم را بگیرند)). حضرت (ع) فرمود, ((من بهتر از آن را در حجاز به تو می دهم )). بـاز ((عـمر سعد)) به بهانه دیگری متمسک شد که : ((ان لی بالکوفهٔ عیالا, می ترسم زن وبچه ام را ابن زیاد در کوفه بکشد)).
ایـنـجـا بـود کـه حـضـرت , عـصـبـانی شد وفرمود: ویرانی خانه ومزرعه , موجب جواز قتل فرزند پـیـامبر(ص ) نمی شود, لذا اورا نفرین کرد وفرمود: ((خداوند تورا دررختخوابت ذبح کند ودر روز قیامت تورا مورد بخشش قرار ندهد وامیدوارم که ازگندم عراق نخوری مگر مقدار کم )). ((عمر سعد)) با استهزا گفت : ((اگر گندم نخوردیم از جو خواهیم خورد))[۱] . ((ابـن حـجـر)) نـقـل می کند که روزی عمر سعد به امام حسین (ع) گفت : ((ان قوما من السفها یزعمون انی اقتلک )). ((جمعی از نادانان می گویند که من قاتل شما هستم )). حضرت فرمود: ((اینان سفیه نیستند ودرست می گویند))[۲] .
یـکـی از اعـمـال زشـتی که در کربلا رخ داد, ماجرای بستن آب به روی خیمه های حسینی وزنها واطفال بود. ((یـزیـد بن حصین همدانی ))[۵] که نامش در فهرست شهدای کربلا, جاودانه شده است ـبه سـیـد الشهدا(ع) عرض کرد: ((اگر اجازه دهید در مساله بستن آب , باعمر بن سعد صحبتی کنم شاید مؤثر واقع شود)).
امـام (ع) اجـازه فـرمـود ((یزید بن حصین )) به طرف چادر وخیمه ((عمر ابن سعد))حرکت کرد وچـون وارد شـد, بـه ((عـمـر سـعـد)) سلام نکرد واین رفتار, ((عمر سعد))رابسیار ناراحت کرد وگفت : ((یا اخا همدان ! ما منعک من السلام , الست مسلما))!. ((ای برادر همدانی ! چرا سلام نکردی ؟مگر من مسلمان نیستم ))!. ((فـقـال له : هذا ما الفرات تشرب منه کلاب السواد وخنازیرها وهذا الحسین بن علی ونساؤه واهل بیته یموتون عطشا وانت تزعم انک تعرف اللّه ورسوله )).
((یزید بن حصین گفت : این آب فرات است که همه حیوانات از آن استفاده می کنند, اما حسین (ع) زنان وبچه هایش در اثر تشنگی در حال هلاک شدن هستند, مع الوصف تو ادعای مسلمانی داری ))! . ((عـمر سعد)) سرش را پایین انداخت وگفت : ((واللّه یااخا همدان ! انی لاعلم حرمهٔ اذاهم ولکن ما اجد نفسی تجیبنی الی ترک الری لغیری )). ((مـی دانـم آزار واذیـت ایـن خـانـدان حرام است , اما خواهشهای درونی من اجازه نمی دهد که از حکومت ری به نفع دیگری دست بکشم ))!!. ((یـزید بن حصین )) برگشت وبه حضرت عرض کرد, ((قد رضی ان یقتلک بولایهٔ الری , عمر سعد برای رسیدن به حکومت ری , راضی به قتل شما شده است ))[۶] .
مـسـالـه بـستن آب در کربلا, قضیه تازه ای نبود بلکه در نبرد صفین هم ((معاویه ))آب را به روی سـپـاهـیـان امـیرالمؤمنین (ع) بست , هرچند ((عمرو عاص )) با این عمل مخالف بود و می گفت : ((مـعـاویـه ! سـربازان علی تشنه نمی مانند وتو وسربازانت سیراب )) اما معاویه بر بستن آب , اصرار می ورزید تا به دنبال مذاکرات بی فایده ,((مالک اشتر واشعث بن قیس )) شریعه را از دست سربازان مـعـاویه در آوردند آنگاه معاویه به عمرو عاص گفت : ((آیا به نظر تو علی دست به عمل مقابله به مثل می زند))؟
((عـمـرو)) مـی گـویـد: ((ظـنـی انـه لا یـسـتـحـل منک ما استحللت منه وان الذی جا له غیر الما))[۷] . ((عقیده ام این است که امیرالمؤمنین روا نمی دارد چیزی را که تو آن را روا داشتی , چون علی برای بستن آب به اینجا نیامده است )) به قول ((ملای رومی )).
در شجاعت شیر ربا نیستی
در مروت خود که دانه کیستی .
((مرحوم شهریار هم به این جریان اشاره دارد:
سه بار دست به دست آمد آب ودر هربار
علی چنین هنری کردی واو چنان هوسی .
فضول گفت که ارفاق تا به این حد بس
که بی حیائی دشمن زحد گذشت بسی .
جواب داد که ما جنگ بهر آن داریم
که نان وآب نبندد کسی به روی کسی .
توهم بیا وتماشای حق وباطل کن
به بین که درپی سیمرغ می جهد مگسی .● قاصد عمر سعد
آخـریـن باری که سیدالشهدا(ع) با عمر سعد ملاقات کرد, صبح عاشورا بعد ازخواندن خطبه دوم واتـمـام حـجت بود که , عمر سعدرا خواست , اگر چه او از رو به روشدن با حضرت کراهت داشت , ولی به حضور امام آمد, حضرت خطاب به اوفرمود: ((اتزعم انک تقتلنی ویولیک الدعی بلاد الری وجرجان ؟
واللّه لا تتهنا بذلک , عهدمعهود فاصنع ما انـت صـانـع فـانک لا تفرح بعدی بدنیا ولا آخرهٔ وکانی براسک علی قصبهٔ یتراماه الصبیان بالکوفهٔ ویتخذونه غرضا بینهم ))[۹] . ((خیال می کنی در قبال کشتن من , ابن زیاد حکومت ری وجرجان را به تومی دهد؟
به خدا قسم ! به این خوشحال نخواهی شد, زیرا این عهد وپیمانی است پیش بینی شده , اکنون هرکاری از دستت بـر مـی آید انجام بده , اما بدان بعد از این در دنیاوآخرت خوشحال نخواهی بود وگویا از هم اکنون مـی بـیـنـم کـه سر تورا بالای نی می زنند وکودکان کوفه آن را به هم پاس می دهند ووسیله بازی کودکان خواهد شد)).
۹۶/۰۷/۰۳