عشق فقط یک کلام.....حُسَین علیه السلام

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

عشق فقط یک کلام.....حُسَین علیه السلام

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

عشق فقط یک کلام.....حُسَین علیه السلام

سلام به شما دوست عزیز

برداشت های خودم رو از تمامی رخدادها ، مطالعات و ... را سعی میکنم در اینجا یادداشت کنم.

سپاسگذارم از اینکه وقت گرانبهای خود رو برای خواندن نوشته های من گذاشتید.

یا علی

پیوندها

۱۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اصول عقائد اسلامی» ثبت شده است

سلام به شما ، دوستان عزیز

قصد کردم در ادامه بحث اصول عقائد اسلامی (توحید) بیشتر مطالعه کنم و به  کتابها و سایتهای بیشتری مراجعه کنم.

و نتیجه آن را در وبلاگم به اشتراک بگذارم.

یا علی علیه السلام

_________________________________________________________________________________________________

این مطلب در ادامه  نیاز به دین


یکی از مهمترین دلایلی که برای نیاز بشر به دین بیان می شود این است که :

1. خداوند حکیم است . افعالش غایتمند است و هیچگاه کار لغو و بیهوده انجام نمی دهد.

2. خداوند انسان را آفرید و در او انواع نیاز ها و کمالات را قرار داد.

3. انسان برای اینکه تمامی کمالات بالقوه اش را بالفعل کند و به سعادت ابدی برسد باید مسیر صحیح و مطمئنی برای زندگی اش انتخاب کند.

4. انتخاب مسیر صحیح احتیاج به شناخت دارد.

5. ابزار شناخت انسان که عبارتند از عقل و حس محدود هستند و قدرت نشان دادن راه صحیح را به انسان ندارند.

6. صفت حکمت خداوند اقتضا می کند که انسان را رها نکند و راه رسیدن و سعادت واقعی و همچنین بالفعل کردن کمالاتش را از طریق وحی ،به او نشان دهد.

و این یکی از مهمترین نیازهایی است که انسان به دین دارد. بدون دین هیچ انسانی نمی تواند راه مستقیم را از راه های انحرافی تشخیص دهد. بدون دین هیچ انسانی نمی تواند به سعادت و کمال واقعی برسد. بدون دین ، اکثر نیازهای و خواسته های انسان پاسخ مناسب داده نمی شود و ....

برای توضیح بیشتر ر.ک: محمد تقی مصباح یزدی، راهنما شناسی، ص ۲۷ ـ ۳۸٫.



امام علی (ع) می فرماید: لا حیاة الا بالدّین ، و لا موت الّا بجحود الیقین ،فاشربوا العذاب الفرات ینبّهکم من نومة السّبات ،و ایّاکم و السّمائم المهلکات زندگی ،جز به دینداری نیست و مرگ ،جز با از دست دادن یقین نیست .پس از آب شیرین و گوارای (اسلام ناب) بنوشید، تا شما را از خواب غفلت بیدار کند و از سموم کشنده (دین های ساختگی) بپرهیزید.



شهید مطهری در باب احتیاج به دین می فرمایند: دین یک رسالتى دارد که این رسالت از غیر دین ساخته نیست؛ یعنى از عقل و علم و فکر بشر این رسالت ساخته نیست و اگر در حدود علم و عقل بشر مى ‏بود به همان عقل و علم بشر اکتفاء می شد و دیگر، پیامبران مبعوث نمى ‏شدند. اسلام براى عقل بشر و تفکر او فوق ‏العاده ارزش قائل است، براى علم و مطالعه و آزمایش و مشاهده موجودات و- به تعبیر خود قرآن- براى سیر در آیات آفاق و انفسْ فوق ‏العاده ارزش قائل است، ولى اینچنین نیست که عقل و فکر و استدلال و علم و مشاهده و آزمایش، هر اندازه ترقى کند، بتواند آن نشانه ‏هایى را که دین از انسان یا از جهان داده است ارائه کند. این تنها ،رسالت دین است، (به قول ویلیام جیمز) بعد از راهنمایى دین بوده، یعنى بعد از آن بوده که دین حقایقى را ارائه داده، علم دو مرتبه رفته است ببیند قضیه از چه قرار است و نشانه ‏هایى هم بر صدق و تأییدش پیدا کرده است.



بشر عصر حاضر گرچه در علم و صنعت به ترقیات شگفت انگیز نائل آمده ولی از تشخیص مصالح و مفاسد خویش عاجز است و راه سعادتش را نمی شناسد. دکتر میلر بروز می گوید: (در پرینستون از انیشتین شنیدم که می گفت: علم ما را به آنچه هست آگاه می کند و دین (وحی)است به تنهایی ما را از آنچه سزاوار است که باشد مطلع می کند.) در ضمن علم، انسان را بر طبیعت مسلط می سازد ولی دین او را بر خویشتن مسلط می کند. بوسوئه می گوید:مردم گمان می کند سعادت، رسیدن به آرزوست ،در صورتی که رسیدن به آرزو به تنهایی سعادت نیست ،رکن مهم نیکبختی که شخص اول بداند و بتواند که چه چیز را باید بخواهد و آرزو کند،پس اگر به چنین خواسته اش رسید سعادتمند شده است. ولی اگر مصلحت خود را تشخیص ندهد و بر نفس تسلط نداشته باشد و اراده اش تحت اختیارش نباشد چه بسا چیزی را آرزو کند که زیان آور یا خطرناک باشد.




 آیا انسان برای سعادتمند و نیکبختی حتمی نیاز به دین دارد؟؟ آیا نمیتوان با زندگی خوب و این فلسفه که زندگی در سایه احترام به دیگران به سعادت دنیا و آخرت رسید ؟؟ آیا برای زندگی خوب باید حتمی متدین بود؟؟


برای پاسخ به این سئوال  اول باید معنای سعادت و دین را دریابیم .


1-سعادت به معنای عرفیش ،سرور و خوشی و آسایش است و نقطه مقابل آن شقاوت است که به معنای عرفی رنج و مشقت است.

2-بدیهی است که بین سعادت و لذت و شقاوت و رنج ارتباط کامل برقرار است. اما آیا سعادت و لذت و یا شقاوت و رنج را ،می توان یکی دانست؟

3-البته نه. چرا که لذت و رنج حالات روان خاصی هستند که به موجبات خاصی پدید می آیند. آن لذتی سعادت است که مانع لذت بزرگتر و یا موجب رنج بزرگتر نشود. و همینطور در مورد رنج آن رنجی شقاوت است که مانع رنج بزرگتر و یا مقدمه لذت بالاتر نباشد.

4-پس لذت و رنج مربوط به مطبوع یا نا مطبوع بودن چیزی است.(می پسندم یا نمی پسندم) ولی سعادت بر اساس مصلحت بودن و مصلحت نبودن ، می باشد.
5-لذت و رنج مربوط به یک بخش و عضو خاصی ،از وجود انسان است اما مصلحت بودن و نبودن مربوط به مجموع وجود انسان ،چه جسمی و چه روحی. (توجه دارید که انسان دارای نیازها و ابعاد وجودی مختلف است.

6-بله ، با شما در این موضوع موافقم که در سایه احترام به دیگران(و تمام آن چیزهایی که محصول کارکرد عقل است) بتوان بخشی از مصلحت خویش را تشخیص داد و در آن قسمت مزه سعادت را چشید. اما دقت کنید ،بخشی را و آن هم در دنیا. چرا که انسان مصالحی دارد که باید دین(وحی) آنها را تبیین کند.چرا؟

بدیهی است که خالق و سازنده از ابعاد وجودی انسان ،با خبر است و مصالح آن را تشخیص می دهد.همانطور که سازنده یک شیء تشخیص ضرر و یا منفعت شیء، را می دهد.(به دفترچه راهنما و طرز صحیح استفاده و برخورد با شئی را که می خرید دقت کنید)

7-دین همان روش و راهی است که انسان را به سعادت می رساند. چرا که مصلحت انسان به حکم عقل ،تسلط بر نفس می باشد ، که بنا به قول بوسوئه : .... اگر بر نفس تسلط نداشت و اراده اش تحت اختیارش نبود چه بسا چیزی را آرزو کند که زیانبار باشد.

آنگاه مطلب را دنبال می کند و شاهدی می آورد و می گوید :

زلیخا به آنچه یک زن در آرزوی آن است رسیده بود و از مال و جاه و عزت و وسائل خوشی و اسباب رفاه و آسایش ،چیزی کم نداشت فقط بر نفسش مسلط نبود، بر عکس یوسف فاقد همه چیز بود حتی وجودش ملک دیگری بود ولی زمام نفس را در اختیار داشت. نتیجه چه شد؟

نفس زلیخا این بانوی عزیز و مجلل را به چنان بدبختی و پریشانی و بیچارگی و رسوایی گرفتار کرد که هیچ دشمنی نمی توانست روزگار او را بدانسان تیره کند.اما تسلط بر نفس یوسف را به نیکنامی و نیک فرجامی رسانید و عزت و سعادت دنیا و آخرت را برایش تأمین کرد.

با عذر خواهی از اطاله کلام، پس آری ،برای سعادت نیاز حتمی به دین(و صد البته عمل به دستوراتش) داریم .با توجه به این که دین انسان را بر خویشتن مسلط می سازد و برای وصول به سعادت این تسلط ضروری است.


مرکز پاسخگویی به سوالات دینی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۴۲
حمیدرضا

سلام خدمت دوستان

با بخش نوزدهم اصول عقائد اسلامی (توحید) با شما هستیم

برای مشاهده بخش هجدهم بر روی این لینک

                                                         کلیک کنید
**راستی لطفا من رو با نظراتتون راهنمایی کنید**
» موانع شناخت


 آشنایى با موانع شناخت، مفید، بلکه ضرورى است، زیرا به این سؤال پاسخ مى‏ دهد که با وجود زمینه ‏هاى شناخت و ابزار آن، چرا برخى افراد راه را گم کرده، به شناخت کامل و روشنى نمى‏ رسند؟!
 موانع شناخت بسیار است، ولى ما در اینجا به برخى از آنها اشاره مى‏ کنیم:
 1- هواهاى نفسانى‏
 «و من اضلّ ممّن اتّبع هویه»(82) و کیست گمراه‏تر از آنکه پیرو هواى نفس خویشتن است؟
 2- سنّت‏ هاى غلط نیاکان
 «و قالوا ربّنا انّا اطعنا سادتنا و کبرائَنا فاضلّونا السّبیلاً»(83) خدایا ما از بزرگان و پیشوایان - فاسد - خود اطاعت کردیم و آنها ما را به گمراهى کشاندند.
 3- استبداد اندیشه و تعصّب‏
 «و قالوا قلوبنا فى اکنّة ممّا تدعونا الیه و فى آذاننا وقر و مِن بیننا و بینک حجاب»(84) گروه گمراه از روى تمسخر به پیامبران گفتند: دل‏هاى ما در پرده غفلت است و گوش‏ هاى ما سنگین است

82) قصص، 50.
83) احزاب، 67.
84) فصّلت، 5.

درسهایی از قرآن
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۴۷
حمیدرضا

سلام خدمت دوستان

با بخش هجدهم اصول عقائد اسلامی (توحید) با شما هستیم

برای مشاهده بخش هفدهم بر روی این لینک

                                                         کلیک کنید
**راستی لطفا من رو با نظراتتون راهنمایی کنید**
» شناخت ‏هاى ناقص و کامل
بدیهى است که انسان هر چه از ابزار بیشتر و کارآمدترى استفاده کند، به معارف بیشترى نائل مى ‏گردد و شناخت عمیق و کامل‏ترى به دست مى‏ آورد. چنانکه عدم استفاده از تمامى ابزار و عوامل شناخت، یا استفاده ناقص از آنها از شناخت آدمى مى‏ کاهد.
 تفاوت جهان ‏بینى الهى و جهان ‏بینى مادّى از همین‏جاست که مادّى‏ گراها از تمامى ابزار و عوامل شناخت استفاده نمى‏ کنند و على ‏رغم ادّعایى که دارند، شناختشان ناقص است. مانند قصّابى که فقط به وسیله کارد و بدون کمک گرفتن از وسایل و موادّ دیگر، در اندیشه شناختِ اعضا، و عناصر گوسفند باشد.

درسهایی از قرآن
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۴۰
حمیدرضا

سلام خدمت دوستان

با بخش هفدهم اصول عقائد اسلامی (توحید) با شما هستیم

برای مشاهده بخش شانزدهم بر روی این لینک

                                                         کلیک کنید
**راستی لطفا من رو با نظراتتون راهنمایی کنید**
» منابع شناخت
 خداوند، ما را به مطالعه، تدبّر و شناخت، در امورى دعوت کرده است.
 1- طبیعت‏
 آیات متعدّدى از قرآن، ما را به تدبّر در موضوعات مختلفِ طبیعى دعوت مى ‏کند. مانند آفرینش آسمان‏ها و زمین، گردش شب و روز، حرکت کشتى در دریا، کوه‏ها، حیوانات و ... .
 2- تاریخ‏
 مطالعه تاریخ و آشنایى با فراز و نشیب‏ها، شکست‏ها و پیروزى ‏ها، بسیار آموزنده بوده، آدمى را صاحب معرفت و شناخت مى ‏کند. انسان با مطالعه تاریخ به بسیارى از رموز، سنن و قوانین هستى پى مى‏ برد.
 قرآن سرگذشت پیشینیان را مایه عبرت و پندآموزى مى‏ داند «لقد کان فى قصصهم عبرة لاولى الالباب»(79) و از پیامبرش مى‏ خواهد داستان‏هاى گذشتگان را بازگو کند. «فاقصص القصص لعلهم یتفکّرون»(80)
 3- انسان‏
 مطالعه انسان در ابعاد مختلف توانایى‏ ها، استعدادها، نیازها و... موجب شناخت عمیق مى‏ گردد. خداوند در قرآن مى‏ فرماید: «سنریهم ایاتنا فى الافاق و فى انفسهم حتّى یتبیّن لهم انّه الحقّ»(81) به زودى نشانه‏ هاى خود را در آفاق و در درون انسان‏ها به آنان نشان خواهیم داد تا حقّانیّت خدا براى آنها ثابت شود.
 امیرمؤمنان‏ علیه السلام نیز مى ‏فرماید:
 أتزعم انّک جرم صغیر
و فیک انطوى العالم الاکبر
 اى انسان! آیا گمان مى‏کنى جثّه کوچکى هستى، در حالى که جهان بزرگ‏ترى در تو نهفته است.

79) یوسف، 111.
80) اعراف، 176.
81) فصّلت، 53.
درسهایی از قرآن
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۲۶
حمیدرضا

سلام خدمت دوستان

با بخش شانزدهم اصول عقائد اسلامی (توحید) با شما هستیم

برای مشاهده بخش پانزدهم بر روی این لینک

                                                         کلیک کنید

» ابزار شناخت

 پس از آشنایى مختصر با شناخت، و اهمیّت و ضرورت آن، عوامل و ابزار شناخت را ذکر مى‏ کنیم.
 خدا براى رسیدن به شناخت، ابزار و وسایلى را در اختیار انسان قرار داده:
 1- حواسّ‏
 حواسّ پنجگانه، نخستین ابزار و وسایلى هستند که خداوند در اختیار انسان‏ها قرار داده است. آنان به کمک این ابزار، بسیارى از اشیا و امور اطراف خود را درک مى‏ کنند و مى ‏شناسند. دیدنى‏ ها را مى‏ بینند، شنیدنى‏ ها را مى ‏شنوند، بوها را استشمام مى‏ کنند، طعم‏ ها را مى ‏چشند و اشیا را لمس مى ‏کنند.
 قرآن در این‏باره مى‏ فرماید: «واللَّه أخرجکم من بطون امّهاتکم لا تعلمون شیئاً و جعل لکم السّمع و الابصار...»(78) و خداوند شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد، در حالى که هیچ چیز نمى‏ دانستید و براى شما گوش و چشمها و دلها قرار داد... .
 2- عقل‏
 عقل، نعمت بزرگ الهى و حّجت باطنى انسان است. خداوند انسان را به داشتن چنین نعمت ارزشمندى مفتخر گردانید، تا با کمک عقل هم محسوسات را بدرستى بشناسد و هم قدرت تحلیل و تجزیه امور را پیدا کند.
 3 - وحى
 وحى، سرچشمه بسیارى از معارف است. از آنجا که منشأ وحى، علم لایتناهى خداوند است، ناب‏ترین شناخت‏ها از این طریق نصیب بشر گردیده است. انسان از طریق وحى، در مورد هستى و سرچشمه آن، به آگاهى‏ هاى ارزنده ‏اى دست یافته است، همچون: اسرار و رموز آفرینش، گذشته و آینده جهان، عالم آخرت و امور معنوى که نیل به این گونه معارف از راه‏ هاى دیگر ناممکن است.

78) نحل، 78.
درسهایی از قرآن
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۴۱
حمیدرضا

سلام خدمت دوستان

با بخش پانزدهم اصول عقائد اسلامی (توحید) با شما هستیم

برای مشاهده بخش چهاردهم بر روی این لینک

                                                         کلیک کنید


» جایگاه شناخت

همان‏گونه که نوع رفتار و گفتار ما از جهان‏ بینى ما نشأت مى‏ گیرد، نوع جهان ‏بینى نیز از شناخت ما سرچشمه مى‏ گیرد، یعنى انتخاب جهان ‏بینى به نوع شناخت بستگى دارد. و این شناخت ما از خود و هستى است که به انتخاب نوع خاصّى از جهان‏ بینى منجر مى‏ شود.
 با این بیان، چنین نتیجه مى‏ گیریم که اعمال ما برخاسته از جهان ‏بینى ما، و جهان‏ بینى ما به شناخت ما وابسته است.

در اینجا لازم است درباره شناخت، توضیح مختصرى ذکر کنیم.
 امتیاز انسان نسبت به سایر موجودات، برخوردارى آنها از نعمت بزرگ شناخت و معرفت است. در اهمیّت شناخت، همین بس که خداوند در بسیارى از آیات قرآن، انسان‏ها را به کسب شناخت و معرفت دعوت مى ‏کند، و کسانى را که اهل تفکّر و تدبر و تعقل نیستند به شدّت مذمت نموده، توبیخ مى‏ کند.

خداوند در قرآن، ما را از پیروى آنچه به آن شناخت نداریم، منع کرده است «ولاتقف ما لیس لک به علم»(74) وافرادى را که بدون شناخت، راهى را مى ‏روند و عملى را انجام مى‏ دهند، کوران و کران و گنگانى مى‏ داند که تدبّر نمى‏ کنند.
 در ضرورت شناخت، گفتار مولاى متقیان به کمیل بسیار قابل توجّه است. امام ‏علیه السلام مى‏ فرماید: «یا کمیل ما من حرکةٍ الا و انت محتاج فیها الى معرفه»(75) هیچ حرکتى وجود ندارد مگر آنکه تو در آن به معرفت نیاز دارى.
 معرفت و شناخت، اعمال ما را ارزشمند مى‏ سازد. در مکتب اسلام درجات اعمال و کارهاى ما به میزان معرفت ما بستگى دارد. هر چه معرفت ما بیشتر باشد کارهاى ما ارزشمندتر است.
 در قرآن و احادیث، مسلمانان به کسب معرفت بسیار تشویق شده ‏اند. معرفت نسبت به خدا، پیامبران، ائمه، هستى، اصول و فروع دین.
 در دعا از خدا مى‏ خواهیم که خودش، پیامبرش، و ولیّ ش را به ما بشناساند. در غیر این صورت ما گمراه مى‏ شویم «الّلهم عرّفنى نفسک فانّک ان لم تعرّفنى نفسک لم اعرف ...»(76)
 در روایتى از پیامبر اسلام‏ صلى الله علیه و آله آمده است: «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیّة»(77) هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلى از دنیا رفته است.


74) اسراء، 35.
75) بحار، ج 77، ص 269.
76) بحار، ج 52، ص‏146.
77) بحار، ج 8، ص‏368.
درسهایی از قرآن
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۰۸
حمیدرضا

سلام خدمت دوستان

با بخش چهاردهم اصول عقائد اسلامی (توحید) با شما هستیم

برای مشاهده بخش سیزدهم بر روی این لینک

                                                         کلیک کنید

 » نقش جهان‏ بینى

 کسى که نابهنگام و در دل شب، درِ خانه ما را بزند، تا او را نشناسیم، هرگز در را به روى او باز نمى ‏کنیم. تا ندانیم هواى شهرى که قصد سفر به آن را داریم چگونه است، نمى‏ دانیم چه لباسى با خود برداریم. تا ندانیم مجلسى که به آن دعوت شده ‏ایم، مجلس عزاست یا عروسى، نمى‏ توانیم تصمیم بگیریم که چه لباسى بپوشیم!. باید بدانیم به کجا مى ‏رویم تا وظیفه ما معلوم گردد. بنابراین، نوع عقیده و دیگر جهان‏ بینى ما، بر رفتار و نوع انتخاب ما اثر مى‏ گذارد.

درسهایی از قرآن
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۲۹
حمیدرضا


سلام خدمت دوستان

با بخش سیزدهم اصول عقائد اسلامی (توحید) با شما هستیم

برای مشاهده بخش دوازدهم بر روی این لینک

                                                         کلیک کنید



» هستى در جهان ‏بینى الهى

* آفرینش، براساس لطف و رحمت الهى است. «کتب على نفسه الرحمة»(55)
من نکردم خلق تا سودى کنم‏
بلکه تا بر بندگان جودى کنم‏
* هستى در جاى خود نیکوست و به بهترین وجه آفریده شده است. «احسن کل شى خلقه»(56)
* هستى در حال تسبیح و کرنش است. «کلّ له قانتون»(57)، «یسبّح لِلّه ما فى السموات و ما فى الارض»(58) و تسبیح آنها نیز آگاهانه است. «کل قد علم صلاته و تسبیحه»(59)
* اعمال انسان - کوچک یا بزرگ، خوب یا بد - داراى پاداش یا مجازات است. «فمن یعمل مثقال ذرّة خیراً یره ومن یعمل مثقال ذرّة شرّاً یره»(60)
* پایان جهان به سوى خداست. «و انّ الى ربّک المنتهى»(61) ، «الیه المصیر»(62)
* کسى که داراى جهان بینى الهى است، احساس بى کسى نمى کند و خود را تحت ولایت خدا مى بیند. «اللّه ولىّ الذین امنوا»(63)
داراى دیدى باز است. «یجعل لکم فرقانا»(64)
در امورش گشایش است. «یجعل له مخرجا»(65)
مسیرش هموار است. «و ان اعبدونى هذا صراط مستقیم»(66)
رهبرش آسمانى است. «انا بشر مثلکم یوحى الىّ»(67)
انسان را خلیفه خدا مى ‏داند. «انّى جاعل فى الارض خلیفه»(68)

انسان را با کرامت مى‏ داند. «و لقد کرّمنا بنى آدم»(69)
تابع و بله‏ قربان‏ گوى این و آن و طاغوت‏ها نیست. «یکفر بالطاغوت»(70)
کارهایش رنگ خدایى دارد. «صبغة اللّه»(71)
خوبى‏ هاى خود را از خدا مى ‏داند. «ما اصابک من حسنة فمن اللّه» و بدى‏ها را از خود. «ما اصابک من سیّئة فمن نفسک»(72) همانند زمین که روشنایى‏ اش از خورشید است و تاریکى آن از خود اوست.
انسان موحّد، در حالى که بنده خداست، خود را صاحب اختیار و اراده مى‏ داند. او معتقد است گر چه هستى در دست او نیست، امّا او در رفتارش دارد.
آنچه را که براى خود نگه داشته، فانى و آنچه را براى خدا و در راه خدا داده ماندگار مى ‏داند. «ما عندکم ینفد و ما عنداللّه باق»(73)
روزى در خانه پیامبر صلى الله علیه و آله گوسفندى ذبح شد، پیامبر فرمودند: گوشت آن را بین نیازمندان تقسیم کنید. ساعتى بعد یکى از همسران پیامبر گفت: یا رسول اللّه! فقط گردن گوسفند براى ما باقى مانده است. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند: چنین نیست، بلکه همه آن براى ما مانده، به جز گردنش.


55) انعام، 12.
56) سجده، 7.
57) روم، 26.
58) تغابن، 1.
59) نور، 41.
60) زلزال، 7 - 8.
61) نجم، 42.
62) غافر، 3.
63) بقره، 257.
64) انفال، 29.
65) طلاق، 2.
66) یس، 63.
67) کهف، 110.
68) بقره، 30.
69) اسرا، 70.
70) بقره، 256.
71) بقره، 138.
72) نساء، 79.
73) نحل، 96.

درسهایی از قرآن
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۵ ، ۲۲:۰۰
حمیدرضا

سلام خدمت دوستان

با بخش دوازدهم اصول عقائد اسلامی (توحید) با شما هستیم

برای مشاهده بخش یازدهم بر روی این لینک

                                                         کلیک کنید



» جهان‏ بینى

جهان‏ بینى، یعنى تفسیر کلّى از هستى.

بعضى که به جهان مى‏ نگرند، آن را موجودى هدفدار و داراى پشتوانه ‏اى با شعور و بر اساس طرح و نظم وحساب مى ‏یابند، این بینش را «جهان‏ بینى الهى» مى‏ نامند.

امّا بعضى گمان مى ‏کنند که جهان هستى نه طرح قبلى دارد ، نه طرّاح با شعور و نه هدف و حساب. این دید و طرز فکر را «جهان‏ بینى مادّى» مى ‏گویند.

تفاوت این دو جهان ‏بینى کاملاً آشکار، و اختلاف نتیجه این دو بینش، قابل شک و تردید نیست. زیرا اگر عقیده داشتیم که این هستى خانه ‏اى است که نه صاحبى دارد و نه حساب و کتابى؛ چرا داخل چنین خانه‏ اى هر کارى که دلمان خواست و باب میلمان بود انجام ندهیم؟
امّا اگر این خانه بزرگ «جهان هستى»، حساب و هدفى دارد و صاحبش براى هر چیز اندازه ‏اى مقدّر فرموده است: «قد جعل اللّه لکلّ شى‏ء قدرا»(50) و هیچ برگى از درخت نمى‏ افتد، مگر با حساب و کتاب «و ما تَسقُط من وَرقةٍ الاّ یَعلمها»(51) پس من هم که جزیى از این جهان هستم، باید خود را با خواست و رضاى صاحب خانه «خدا» تطبیق دهم.
اگر هستى، بى‏ طرح و بى ‏هدف و بى ‏حساب است، براى من هم دلیلى بر پذیرفتن نظم و تحمّل قید و بندها وجود ندارد.
انسانى که فرموده ی خداى خود را باور دارد که مى‏ فرماید: «ما کنّا عن الخلق غافلین»(52) ما از آفریده ‏هاى خود غافل نیستیم. و عقیده دارد: «انّ ربّک لبالمرصاد»(53) پروردگار تو در کمینگاه است. چنین انسانى، هرگز رفتار و کردار او با انسانى که چنین اعتقادى ندارد یکسان نیست.
تنها در جهان‏ بینى الهى است که مى‏ توانیم انسانى مسئول و متعهّد باشیم، زیرا زمانى مسئولیم که زیر نظر باشیم، و در مورد هستى مورد سؤال قرار گیریم.
به علاوه وقتى گفته مى‏ شود: انسان مسئول است، هر مسئولى سائلى مى‏ خواهد، سائل ما کیست؟ وقتى من معتقدم که کلّ هستى بى‏ صاحب است، پس در برابر چه کسى مسئولم؟ اگر گفته شود: در برابر خلق. مى ‏گوییم خلق کیستند؟ خلق هم موجوداتى مانند من هستند؟ که در مقابل کسى مسئولیّتى ندارند.
آرى از دیدگاه یک انسان مادّى، تمام هستى بدون طرح قبلى است و به مرور زمان به این صورت در آمده و  همه انسان‏ها رو به نیستى مى ‏روند و با مردن نابود مى‏ شوند. هدف دنیا رفاه و خوشى و سپس نابودى است. با این طرز تفکّر مى ‏توان گفت: چرا باشم و خودکشى نکنم؟ من که پس از سال‏ها رنج، نابود مى‏ شوم، چرا زودتر خود را خلاص نکنم؟
 امّا جهان‏ بینى الهى به انسان آرامش مى بخشد، «الا بذکر اللّه تطمئنّ القلوب»(54) زیرا خداوند را بخشنده و مهربان و توبه ‏پذیر مى‏ داند. خدایى که به نیکوکاران پاداش فراوانى مى‏ دهد و بسیار زود از بندگانش راضى مى‏ شود، «یا سریع الرّضا»!


50) طلاق، 3.
51) انعام، 59.
52) مؤمنون، 17.
53) فجر، 14.
54) رعد،28.
درسهایی از قرآن
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۵ ، ۲۳:۴۰
حمیدرضا

سلام خدمت دوستان

با بخش یازدهم اصول عقائد اسلامی (توحید) با شما هستیم

برای مشاهده بخش دهم بر روی این لینک

                                                        کلیک کنید


» معارف ثابت ادیان


 ادیان الهى، مشترکات زیادى دارند که به برخى از آنها اشاره مى‏ کنیم:

 * توحید
 تمامى ادیان، مردم را به توحید و یکتاپرستى دعوت نموده ‏اند. «اعبدوا اللّه ما لکم من اله غیره»(41)

 تمامى ادیان الهى با شرک، بت ‏پرستى و طاغوت درگیر مبارزه بوده‏ اند. «ان اعبدوا اللّه و اجتنبوا الطاغوت»(42)

 * نبوّت‏

 همه ادیان، مردم را به پیروى از پیامبران الهى و راه و روش آنها - که از طریق وحى مشخّص گردیده - دعوت کرده ‏اند.

 * معاد
 ادیان آسمانى، مردم را از روز قیامت و برنامه ‏هاى آن با خبر ساخته، آنها را از عذاب و مشکلات آن روز بر حذر داشته ‏اند.
 * نماز

 در تمامى ادیان، فریضه ارزشمند نماز چون خورشیدى مى ‏درخشد. حضرت ابراهیم علیه السلام مى‏ فرماید: «ربّ اجعلنى مُقیمَ الصلوة» پروردگارا! مرا از بر پاى دارندگان نماز قرار ده. گمراهان قوم حضرت شعیب علیه السلام خطاب به او مى‏گفتند: «أصلاتک تأمرک ان نترک ما یعبد آباؤنا»(43) آیا نماز تو به تو دستور مى‏ دهد که ما ترک کنیم آنچه را که گذشتگانمان مى ‏پرستیدند؟ و حضرت عیسى علیه السلام در گهواره فرمود: «و اوصانى بالصلوة ...»(44)

 * روزه‏

 روزه از مشترکات تمامى ادیان الهى است. «یا ایّها الّذین امنوا کُتب علیکم الصّیام کما کُتب على الّذین من قبلکم...»(45) اى ایمان آورندگان! روزه بر شما واجب گردید همان گونه که برگذشتگان شما واجب شد.

 * جهاد

 قرآن درباره جهاد انبیا مى‏ فرماید: «کایّن من‏نبىّ قاتل‏معه ربّیون کثیر»(46) چه بسیار پیامبرانى که همراه آنها انسان‏هاى شایسته ‏اى جنگیدند و به شهادت رسیدند.

 * حج‏

 حج، مخصوص اسلام نیست و در ادیان قبل نیز وجود داشته است.

 خداوند خطاب به حضرت ابراهیم علیه السلام مى ‏فرماید: «و اذّن فى النّاس بالحج یأتوک رجالاً و على کلّ ضامرٍ یأتینَ من کلّ فَجٍّ عمیق»(47) و در میان مردم، انجام حج را اعلام کن، آنها پیاده و سواره و از راه دور به سوى تو خواهند شتافت.

 * زکات‏

 زکات نیز مخصوص اسلام نیست. حضرت عیسى مى‏ فرماید: «و اوصانى بالصلوة و الزکاة مادمت حیّا»(48)

*امر به معروف و نهى از منکر

 لقمان به فرزندش مى‏ گوید: «یابُنىّ اقم الصلوة وامربالمعروف وانه عن المنکر»(49) فرزندم! نماز را به پاى‏دار وامر به‏ معروف کن و از زشتى‏ ها نهى کن.


 این‏ها پاره ‏اى از مشترکات ادیان الهى است. و همان گونه که در ادیان الهى مشترکات و تفاوت‏ هایى وجود دارد، در یک دین نیز، احکام ثابت و احکام متغیّر هست. احکام ثابت تغییر نمى ‏کند، ولى احکام متغیّر بنا بر مصالح قابل تغییرند، مانند جنگ و صلح.

 در اینجا به ذکر دو نمونه از احکام متغیر مى‏ پردازیم:

 امیرمؤمنان على ‏علیه السلام در یکى از سال‏هاى حکومت خود بر اسب‏ها زکات مقرّر کرد و در پاسخ به اعتراض برخى فرمود: امسال فقرا زیادند و درآمد بیت ‏المال کم است، لذا باید صاحبان اسب نیز زکات بدهند.

امام کاظم ‏علیه السلام هنگامى که در زندان بودند، به خاطر مصونیّت شیعیان از شناسایى و اذیّت و آزار آنها، خمس را بر آنها بخشید و فرمود: لازم نیست شیعیان خمس بدهند. پس از شهادت امام، برخى شیعیان طىّ طومارى از امام هشتم ‏علیه السلام تقاضا کردند که همچنان خمس بخشیده شود، امام در پاسخ آنها فرمود: خمس قابل بخشش نیست و اگر پدرم آن را بخشید به خاطر حفظ جان شما بود.


41) اعراف، 59.
42) نحل، 36.
43) هود، 87.
44) مریم، 31.

45) بقره، 183.
46) آل عمران، 146.
47) حج‏27.
48) مریم، 31.
49) لقمان، 17.
درسهایی از قرآن
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۵ ، ۲۱:۲۷
حمیدرضا