عشق فقط یک کلام.....حُسَین علیه السلام

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

عشق فقط یک کلام.....حُسَین علیه السلام

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

عشق فقط یک کلام.....حُسَین علیه السلام

سلام به شما دوست عزیز

برداشت های خودم رو از تمامی رخدادها ، مطالعات و ... را سعی میکنم در اینجا یادداشت کنم.

سپاسگذارم از اینکه وقت گرانبهای خود رو برای خواندن نوشته های من گذاشتید.

یا علی

پیوندها

مؤمنین برحسب استعدادهای خود، برحسب قدم­‌هایی که برمی‌­دارند، برحسب بذل جان و مالی که در راه ولایت دارند، به لقاءالله می‌رسند. امیرالمومنین(ع) فرموند «شِیعَتُنا الْمُتَباذِلُونَ فِی وِلایَتِنا»، یعنی شیعیان ما بذلِ در راه ولایت می­‌کنند. حضرت نفرمود چه چیزی بذر کنید، یعنی هر کسی هر سرمایه­‌ای دارد، یک موردش را بذل می‌­کند؛ مثلاً عالمی آن قدر مطالعه می‌کند که چشمش کم‌سو می‌شود و یا دست و پا و کمرش مورد آسیب قرار می‌گیرد. بعضی جان‌شان را بذل می­‌کنند، مانند شهدای صدر اسلام و اصحاب ائمه(ع) که در اوج آن‌ها شهدای کربلا قرار دارند. بعضی­‌ها اشعارشان را بذل می‌­کنند مانند کُمِیت، دعبل خزاعی و سیداسماعیل حِمیَری که البته به فراخور آن اشعار، جانشان هم در خطر قرار می­‌گیرد. برخی نیز آبرویشان را خرج کردند، مانند ذریح محاربی. وی در زمان امام صادق زندگی می­­‌کرد؛ یک روز نزد امام(ع) رفت و فرمود من فضائل زیاد امام حسین(ع) را می‌­گویم و مردم من را مسخره می‌­کنند و می­‌خندند و آبروی مرا می‌برند و مرا دروغگو خطاب می‌کنند، بعد کار به جایی رسید که در خانه خودش پسرش او را استهزا می­‌کرد. حضرت به او فرمود یا ذریح دع‌الناس؛ مردم را رها کن، تو آبرویت را در راه ما خرج کردی؛ بگذار مردم هر طرف می­‌خواهند بروند، ما جواب تو را می‌­دهیم.

بنابراین درجات بذل و بخشش در راه اهل‌بیت(ع) مختلف است که البته در اوج آن‌ها بذل جان مهم‌ترین آنهاست.

بنابراین لقای الهی بستگی به میزان بذل داشته‌های انسان در راه ولایت دارد. یکی مال، دیگری جان و عده‌ای قلم و آبرویش را می­‌دهند، اما چیزی عزیزتر از جان نداریم، لذا وجود حضرت سیدالشهدا(ع) و سایر اهل‌بیت(ع) در راه خدا و اصحاب نیز در راه اهل‌بیت(ع) که همان راه خداست،  بذل جان می‌کنند. به امام حسین می‌گفتند چرا به سمت کوفه می‌روید؟ حضرت می‌فرمود جدم پیغمبر را در خواب دیدم  که گفت حسین، خداوند در بهشت درجاتی برای تو قرار داده است که جز با شهادت به آن درجات نمی‌رسی؛ «وَ إِنَّ لَکَ فِی الْجَنَّةِ دَرَجَاتٍ‏ لَا تَنَالُهَا إِلَّا بِالشَّهَادَة»؛ شهادت هم با بذل جان حاصل می‌شود. لذا در زیارت اربعین می‌خوانیم خدایا من به زیارت کسی آمدم که «بَذَلَ‏ مُهْجَتَهُ‏ فِیک؛ جانش را در راه تو فدا کرده است» یعنی با بذل جان به سمت لقاءالله می‌­خواهیم برویم.

خبرگزاری تسنیم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۶ ، ۱۰:۳۷
حمیدرضا

سلام

شهادت زین العابدین علیه اسلام، پیامبر کربلای عشق را تسلیت می گوییم.

التماس دعای فرج


قسمت این بود بال و پر نزنی

مرد بیمار خیمه ها باشی

حکمت این بود روی نی نروی

راوی رنج نینوا باشی


*****



این زهر، دردی از تب دردم دوا نکرد

هیچ عقده ای از این گلوی بسته وا نکرد

آنچه که آرزوی من آن بود آن نشد

سی سال دیر آمد و فکر مرا نکرد

طوفان گرفت و دار و ندارم به باد رفت

روزی که غم وزید و به ما جز جفا نکرد

غم های من ز عصر مصیبت شروع شد

وقتی که دشمن آمد و رحمی به ما نکرد

در گیر و دار غارت معجر ز دختران

خلخال و گوشواره ای آرام وا نکرد

عمه رسید و گفتم "علیکن باالفرار"

یعنی کسی ز آل پیمبر حیا نکرد

از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام

دشمن ز بی حیایی و ظلمی ابا نکرد

اما میان این همه رنج و غم وبلا

جایی تلافی ستم "شام" را نکرد

بازار داغ برده فروشی شامیان

داغی به دل گذاشت که کرب و بلا نکرد

در بین کوچه های یهودی نشین شهر

ما را کسی به اسم مسلمان صدا نکرد

دیدم میان بزم شراب حرامیان

چوبی که دو لب پدرم را رها نکرد

عمری به یاد این همه غم سوختم ولی

این زهر، دردی از تب دردم دوا نکرد



یا علی مددی



لبیک

اشعار آیینی، مدح و مرثیه




۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۶ ، ۱۲:۴۸
حمیدرضا

نگران بودم از این لحظه و آمد به سرم
زینب و روز وداع تو!؟ امان از دل من
این همه رنج و بلا دیدم و چشمم به تو بود
تازه با رفتنت آغاز شده مشکل من

شوق دیدار، تو را می‌کِشد اینسان، اما
ای همه هستی زینب! کمی آهسته برو
تو قرار است به میدان بروی ... آه ! ولی
جان من آمده بر لب، کمی آهسته برو

خواستی پیرهن کهنه چرا یوسف من؟
گرگ‌های سر راه تو چه دینی دارند؟
این جماعت سرشان گرم کدام اسلام است؟
که از آیینۀ پیغمبرشان بیزارند

تو که از روز تولد شدی آرامِ دلم
نرو اینگونه شتابان و نکن حیرانم
بوسه‌ای زیر گلویت زده‌ام اما باز
بروی، می‌روم از حال، خودم می‌دانم

با تو آمد دم میدان دل آواره‌ی من
پر زد انگار در این فاصله روح از بدم
من که بی عطرت از اول نکشیدم نفسی
می‌شود از تو مگر جان و دلم! دل بِکَنم؟

روی تل بودم و دیدم که چه تنها شده‌ای
نیزه دیدم که به دستان غریبت مانده
همه رفتند، همه ... قاسم و عباس و علی
نه برای تو زهیرت، نه حبیبت مانده

سنگ در دست همه آمده‌اند استقبال
مومنانی که به تو نامه نوشتند حسین!
در پی کوثر و جنات، ... پیِ ریختنِ
خون آقای جوانان بهشتند حسین!

دیدم از نور خدا گفتی و آغوش نبی
ولی آواز تو را هلهله ها نشنیدند
سنگدل‌ها به خیام تو نظر می‌کردند
سنگ‌ها صورت زیبای تو را بوسیدند

زینت دوش نبی را به چه حالی دیدم
خون پیشانی بر صورت او جاری بود
غیر از این صحنه اگر هیچ نمی‌دید دگر
کار زینب همه‌ی عمر عزاداری بود

تو رجز خواندی و دیدم همگی لرزیدند
یا علی گفتی و دیدم که چه غوغایی شد
کاش عباس و علی اکبرت اینجا بودند
صحنۀ رزم تو لب تشنه! تماشایی شد

هر چه از خیبر و از بدر شنیدم، دیدم
هر کس از خوردن یک تیغ تو بر خاک افتاد
با خدا، عالم و آدم به تماشا بودند
ناگهان ناله‌ای از عرش در افلاک افتاد

مادرت فاطمه بود آه کشید از ته دل
تا تو را دید چنین از سر زین افتادی
من ندیدم که چه شد کارِ تن و آن همه تیر
چشم بستم به خدا! تا به زمین افتادی

ناگهان معرکه‌ی دور و برت ساکت شد
کاش دست از سرت ای دلبر من بردارند
چیست در دست سیاهی؟ نکند ...! یازهرا !
یعنی این مردم بی‌رحم چه در سر دارند؟

آن سیاهی به تو نزدیک شد و زانو زد
چشمهای من از این صحنه سیاهی رفتند

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۶ ، ۱۷:۰۰
حمیدرضا


ما گرفتار علمدار تو هستیم حسین

از ازل یار علمدار تو هستیم حسین

 

سمت نوکری ما سمتی دیرینه است

عبد دربار علمدار تو هستیم حسین

 

ما اگر مهر تو داریم همه مدیون

لطف بسیار علمدار تو هستیم حسین

 

مادرت فاطمه ما را چقدر کرده دعا

چون که غمخوار علمدار تو هستیم حسین

 

هم بدهکار تو لطف فراوان تو ایم

هم بدهکار عمدار تو هستیم حسین

 

روز رجعت ز عنایات تو ان شاءالله

ما علمدار علمدار تو هستیم حسین

 

شاد از آنیم که در روز قیامت حتّی

در پی کار علمدار تو هستیم حسین

 

اشک می بارد از این مشک دو دیده امروز

ما عزادار علمدار تو هستیم حسین

 

انتقام غم عظمای تو را می گیریم

ما ز انصار علمدار تو هستیم حسین


شعر و شعور

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۶ ، ۱۵:۴۲
حمیدرضا

شبهای جمعه مادری پهلو شکسته                                     آید سر قبر پسر با قلب خسته

بر تربت خونبار او محزون نشسته                            گوید که ای لب تشنه در خون نشسته

                                    مظلوم حسین جان – مظلوم حسین جان

امشب به دشت کربلا زهرا رسیده                           با سینه ای سوزان با قد خمیده

اشک مصیبت می کند جاری ز دیده                                     گوید که ای لب تشنه در خون تپیده

                                    مظلوم حسین جان – مظلوم حسین جان

نزدیک دریا بودی و آبت ندادند                                  آبی به آن طفلان بی تابت ندادند

یک قطره بر آن طفل بی خوابت ندادندد                     بر ساقی و بر خیل اصحابت ندادند

                                    مظلوم حسین جان – مظلوم حسین جان

بر خیز و مادر تا کنم یک دم نگاهت                           شویم به اشک خاک و خون از روی ماهت

خاموش سازم شعله های خیمه هایت                                گردم پناه کودکان بی پناهت

                                    مظلوم حسین جان – مظلوم حسین جان

مادر بگو در روز عاشورا چه کردی                             با کام تشنه بر لب دریا چه کردی

در خاک و خون تنها در این صحرا چه کردی                 با فاطمه با زینب کبری چه کردی

                                    مظلوم حسین جان – مظلوم حسین جان


یا اباعبدالله الحسین جانم فدایت


بانک اشعار مذهبی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۶ ، ۱۸:۵۱
حمیدرضا

مداحی بیاد ماندنی و دلسوز غمنامه حضرت رقیـه(س)حاج یونس حبیبـی(یااباعبدالله الحسین ع)

دریافت

حجم: 10.7 مگابایت


اون که می گفت تو کربلا

خیمه هاتو آتیش زدند

نگفت کجا به بچه ها

زخم زبون و نیش زدند

اون که می گفت یه دختره

آتیش به دامن رودیده

نگفت تو اون صحرا چرا

راه نجف رو پرسیده

اون که میگفت زینب تو

رگ بریدت رو بوسید

نگفت میون نیزه ها

فقط سر تو رو می دید

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۶ ، ۱۹:۲۵
حمیدرضا

“آیا حکومت ری را واگذارم که نهایت آرزوی من است

یا بازگردم گناهکار با کشتن حسین

در کشتن حسین دوزخی است که مانعی از آن نیست

ولی حکومت ری هم نور چشم من است”



کـلام امـام حسیـن (ع) به عمر بن سعد



((مالک ! ذبحک اللّه علی فراشک , ولا غفر لک یوم حشرک , فواللّه انی لارجوا ان لاتاکل من بر العراق الا یسیرا)). یـکی از ملاقاتهای سیدالشهدا(ع) در کربلا با ((عمر بن سعد))است که بدون نتیجه , پایان پذیرفت ایـن جلسه به در خواست امام (ع) وبا حضور حضرت ابو الفضل وحضرت علی اکبر (ع) از یک طرف واز جانب دیگر ((عمر سعد)) همراه پسرش ((حفص )) وغلامش ((لاحق )) تشکیل شد ودیگران نیز بـیرون خیمه ایستادند اما اینکه دراین جلسه چه گفته وچه شنیده شد, تاریخ مطالب زیادی نقل نکرده است .

((ابن کثیر)) این جلسه را چنین توصیف می کند: ((حـتـی ذهـب هـزیع من اللیل ولم یدر احد ما قالا, قسمتی از شب (ثلث یا ربع )گذشت وکسی ندانست که آن دو باهم چه گفتند)). ولی آنچه در کتب آمده است این که حضرت به ((عمر سعد)) فرمود: ((ازخدابترس ! توکه می دانی من فرزند چه کسی هستم پس چرا مرا یاری نمی کنی ؟

((عمر سعد)) بهانه آورد که : ((اخاف ان تهدم داری , می ترسم خانه ام را ویران کنند)). حضرت فرمود: ((من آن را از نو برای تو می سازم )). باز به بهانه دیگر متوسل گردید که : ((اخاف ان تؤخذ ضیعتی , می ترسم باغ وزراعتم را بگیرند)). حضرت (ع) فرمود, ((من بهتر از آن را در حجاز به تو می دهم )). بـاز ((عـمر سعد)) به بهانه دیگری متمسک شد که : ((ان لی بالکوفهٔ عیالا, می ترسم زن وبچه ام را ابن زیاد در کوفه بکشد)).

ایـنـجـا بـود کـه حـضـرت , عـصـبـانی شد وفرمود: ویرانی خانه ومزرعه , موجب جواز قتل فرزند پـیـامبر(ص ) نمی شود, لذا اورا نفرین کرد وفرمود: ((خداوند تورا دررختخوابت ذبح کند ودر روز قیامت تورا مورد بخشش قرار ندهد وامیدوارم که ازگندم عراق نخوری مگر مقدار کم )). ((عمر سعد)) با استهزا گفت : ((اگر گندم نخوردیم از جو خواهیم خورد))[۱] . ((ابـن حـجـر)) نـقـل می کند که روزی عمر سعد به امام حسین (ع) گفت : ((ان قوما من السفها یزعمون انی اقتلک )). ((جمعی از نادانان می گویند که من قاتل شما هستم )). حضرت فرمود: ((اینان سفیه نیستند ودرست می گویند))[۲] .


یـکـی از اعـمـال زشـتی که در کربلا رخ داد, ماجرای بستن آب به روی خیمه های حسینی وزنها واطفال بود. ((یـزیـد بن حصین همدانی ))[۵] که نامش در فهرست شهدای کربلا, جاودانه شده است ـبه سـیـد الشهدا(ع) عرض کرد: ((اگر اجازه دهید در مساله بستن آب , باعمر بن سعد صحبتی کنم شاید مؤثر واقع شود)).

امـام (ع) اجـازه فـرمـود ((یزید بن حصین )) به طرف چادر وخیمه ((عمر ابن سعد))حرکت کرد وچـون وارد شـد, بـه ((عـمـر سـعـد)) سلام نکرد واین رفتار, ((عمر سعد))رابسیار ناراحت کرد وگفت : ((یا اخا همدان ! ما منعک من السلام , الست مسلما))!. ((ای برادر همدانی ! چرا سلام نکردی ؟مگر من مسلمان نیستم ))!. ((فـقـال له : هذا ما الفرات تشرب منه کلاب السواد وخنازیرها وهذا الحسین بن علی ونساؤه واهل بیته یموتون عطشا وانت تزعم انک تعرف اللّه ورسوله )).

((یزید بن حصین گفت : این آب فرات است که همه حیوانات از آن استفاده می کنند, اما حسین (ع) زنان وبچه هایش در اثر تشنگی در حال هلاک شدن هستند, مع الوصف تو ادعای مسلمانی داری ))! . ((عـمر سعد)) سرش را پایین انداخت وگفت : ((واللّه یااخا همدان ! انی لاعلم حرمهٔ اذاهم ولکن ما اجد نفسی تجیبنی الی ترک الری لغیری )). ((مـی دانـم آزار واذیـت ایـن خـانـدان حرام است , اما خواهشهای درونی من اجازه نمی دهد که از حکومت ری به نفع دیگری دست بکشم ))!!. ((یـزید بن حصین )) برگشت وبه حضرت عرض کرد, ((قد رضی ان یقتلک بولایهٔ الری , عمر سعد برای رسیدن به حکومت ری , راضی به قتل شما شده است ))[۶] .

مـسـالـه بـستن آب در کربلا, قضیه تازه ای نبود بلکه در نبرد صفین هم ((معاویه ))آب را به روی سـپـاهـیـان امـیرالمؤمنین (ع) بست , هرچند ((عمرو عاص )) با این عمل مخالف بود و می گفت : ((مـعـاویـه ! سـربازان علی تشنه نمی مانند وتو وسربازانت سیراب )) اما معاویه بر بستن آب , اصرار می ورزید تا به دنبال مذاکرات بی فایده ,((مالک اشتر واشعث بن قیس )) شریعه را از دست سربازان مـعـاویه در آوردند آنگاه معاویه به عمرو عاص گفت : ((آیا به نظر تو علی دست به عمل مقابله به مثل می زند))؟

((عـمـرو)) مـی گـویـد: ((ظـنـی انـه لا یـسـتـحـل منک ما استحللت منه وان الذی جا له غیر الما))[۷] . ((عقیده ام این است که امیرالمؤمنین روا نمی دارد چیزی را که تو آن را روا داشتی , چون علی برای بستن آب به اینجا نیامده است )) به قول ((ملای رومی )).

در شجاعت شیر ربا نیستی

در مروت خود که دانه کیستی .

((مرحوم شهریار هم به این جریان اشاره دارد:

سه بار دست به دست آمد آب ودر هربار

علی چنین هنری کردی واو چنان هوسی .

فضول گفت که ارفاق تا به این حد بس

که بی حیائی دشمن زحد گذشت بسی .

جواب داد که ما جنگ بهر آن داریم

که نان وآب نبندد کسی به روی کسی .

توهم بیا وتماشای حق وباطل کن

به بین که درپی سیمرغ می جهد مگسی .● قاصد عمر سعد


آخـریـن باری که سیدالشهدا(ع) با عمر سعد ملاقات کرد, صبح عاشورا بعد ازخواندن خطبه دوم واتـمـام حـجت بود که , عمر سعدرا خواست , اگر چه او از رو به روشدن با حضرت کراهت داشت , ولی به حضور امام آمد, حضرت خطاب به اوفرمود: ((اتزعم انک تقتلنی ویولیک الدعی بلاد الری وجرجان ؟

واللّه لا تتهنا بذلک , عهدمعهود فاصنع ما انـت صـانـع فـانک لا تفرح بعدی بدنیا ولا آخرهٔ وکانی براسک علی قصبهٔ یتراماه الصبیان بالکوفهٔ ویتخذونه غرضا بینهم ))[۹] . ((خیال می کنی در قبال کشتن من , ابن زیاد حکومت ری وجرجان را به تومی دهد؟

به خدا قسم ! به این خوشحال نخواهی شد, زیرا این عهد وپیمانی است پیش بینی شده , اکنون هرکاری از دستت بـر مـی آید انجام بده , اما بدان بعد از این در دنیاوآخرت خوشحال نخواهی بود وگویا از هم اکنون مـی بـیـنـم کـه سر تورا بالای نی می زنند وکودکان کوفه آن را به هم پاس می دهند ووسیله بازی کودکان خواهد شد)).


مهدیه کرمان

vista.ir

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۶ ، ۲۰:۱۴
حمیدرضا

ضَحّاک بن عبدالله مشرقی از یاران امام حسین (ع) که در واقعه عاشورا در کربلا حضور داشت. او پس از اینکه با سپاه عمر بن سعد جنگید و چند تن را کشت، در واپسین لحظات روز عاشورا از نبرد گریخت. ضحاک بن عبدالله از گزارشگران واقعه کربلا در کوفه است.


ضحاک فرزند عبدالله مشرقی از قبیله همدان بود. اطلاعات چندانی از زندگی او در دست نیست. همین اندازه معلوم است که او علاوه بر یاری امام حسین (ع) در کربلا، در زمان امامت امام سجاد (ع) زنده بوده و شیخ طوسی وی را از اصحاب امام سجّاد (ع) نام برده است.


ضحاک از جمله یاران امام حسین (ع) است که با حضور در کربلا و سپس فرار از صحنه نبرد روز عاشورا، انتقاداتی را بعدها بین تحلیل‌گران و مورخین شیعی -به علت تنها گذاشتن امام (ع) و اهل بیتش- برانگیخته است.


طبری نقل کرده است ضحاک به همراه مالک بن نضر ارحبی، در میانه راه کاروان حسینی به سوی کوفه، با امام حسین (ع) ملاقات کردند. امام حسین (ع) آن دو نفر را به یاری خود خواند، وقتی آنان عذر خواستند امام (ع) علت عدم همراهی‌شان را جویا شد. مالک بن نضر گفت: من بدهی و نان‌خور دارم. اما ضحاک دعوت امام را مشروط قبول کرد و گفت: «من هم فردی عیالوارم و به مردم مقروض هستم؛ اما اگر به من اجازه دهی، هنگامی که هیچ جنگجویی -در کنارت- نیافتم، بازگردم و فقط تا آنجا برایت بجنگم که برایت سودمند باشد و بتوانم از تو دفاع کنم.» امام (ع) پذیرفت.


ضحاک در صبح روز عاشورا در حمله اول شرکت کرد و شجاعت‌های بسیاری از خود به نمایش گذاشت و نماز ظهر را همراه امام به جای آورد. او وقتی که دید سپاه بنی امیه به دستور عمر بن سعد اسب‌های یاران امام (ع) را هدف قرار داده و با پی کردن از پای درمی‌آورند، اسب خود را در خیمه‌ای پنهان کرد و خود پیاده به نبرد با دشمن پرداخت.

ضحاک خود نقل کرده که در مقابل امام (ع)، دو نفر از دشمن را که پیاده می‌جنگیدند، به قتل رسانده و دست یکی دیگر را از تنش قطع کرده که حضرت هم در حق او دعا کردند و فرمودند: «سست نگردی، دستت بریده نشود. خداوند از اهل بیت رسول (ص)، بهترین پاداش‌ها را به تو ارزانی دارد.»

ابومخنف از عبدالله بن عاصم الفائشی به نقل از ضحاک بن عبدالله مشرقی آورده است:

«وقتی دیدم یاران امام حسین(ع) کشته شده‌اند و نوبت به وی و خاندانش رسیده و با وی به جز سوید بن عمرو خثعمی و بشیر بن عمرو حضرمی باقی نمانده‌اند، خدمت ابا عبدالله آمدم و گفتم: یابن رسول الله! به خاطر دارید که بین من و شما چه شرطی بود؟ حضرت فرمود: آری، من بیعت خود را از تو برداشتم ولی تو چگونه می‌توانی از بین سپاه دشمن فرار کنی؟ ضحاک گفت: من اسب خود را در خیمه‌ای پنهان کرده‌ام و به همین جهت بود که پیاده می‌جنگیدم.»


پس ضحاک سوار بر اسب شد و از صحنه نبرد گریخت. ۱۵ نفر از اصحاب عمر سعد به تعقیبش پرداختند تا اینکه ضحاک به دهکده‌ای نزدیک ساحل فرات رسید و آنجا توقف کرد. کثیر بن عبدالله شعبی و ایوب بن مشرح حیوانی و قیس بن عبدالله صایدی از تعقیب‌کنندگان او را شناختند و با حمایت و کمک تعدادی از بنی تمیم که آنان نیز از تعقیب‌کنندگان بودند، ضحاک را از کشته شدن رهایی دادند[۴]

ضحاک از محدثین و گزارشگران واقعه کربلا در کوفه است. برخی از مورخان، از جمله طبری، جریان بیعت شب عاشورا توسط امام حسین (ع) و اظهار وفاداری یاران را از قول ضحّاک نقل کرده‌اند.[۵]

شیخ مفید در ارشاد در ماجرای واقعه عاشورا از وی روایت کرده است.[۶] بنابراین، نام او و احادیث منقوله از او، در کتب تاریخ و مقاتل بسیار دیده می‌شود.


منابع

  • البلاذری، احمد بن یحیی؛ انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر محمودی، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، ۱۹۷۷م.

  • شیخ طوسی، رجال الشیخ الطوسی، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۱۵ق.

  • شیخ مفید، الارشاد، نشر اسلامیه، ۱۳۸۰ش.

  • محمدبن جریر طبری، تاریخ طبری، بیروت، نشر موسسه الاعلمی للمطبوعات.

  • محمد بن جرر طبری، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، نشر بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۲ش.

  • ویکی شیعه

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۶ ، ۱۷:۵۶
حمیدرضا


الا ای صاحب قلبم کجایی؟
محرم شد نمیخواهی بیایی؟

خوشا آن شور و حال و اشک و آهت
خوشا آن ناله های نینوایی

خوشا بر حال تو هر وقت که خواهی
کنار تربت آن سر جدایی


امام حسین علیه السلام

palama

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۶ ، ۱۳:۱۵
حمیدرضا


ای ساربان آهسته ران آرام جان گم کرده ام
آخر شده ماه حسین من میزبان گم کرده ام

 

در میکده بودم ولی بیرون شدم چون غافلین
ای وای ازین بی حاصلی عمر جوان گم کرده ام

 

پایان رسد شام سیه آید حبیب من ز ره
اما خدا حالم ببین من مهربان گم کرده ام

 

ای وای ازین غوغای دل از دلبرم هستم خجل
وقت سفر ماندم به گل من کاروان گم کرده ام

 

نعمت فراوان دادی ام منت به سر بنهادی ام
اما ببین نامردی ام صاحب زمان گم کرده ام

 

من عبد کوی عشقم و من شاه را گم کرده ام
آقا تو را گم کرده ام مولا تو را گم کرده ام

 

بنوشتم این نامه چنین با خون دل ای مه جبین
اما ببین بخت مرا نامه رسان گم کرده ام

بیتوته

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۶ ، ۱۹:۲۴
حمیدرضا