عشق فقط یک کلام.....حُسَین علیه السلام

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

عشق فقط یک کلام.....حُسَین علیه السلام

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

عشق فقط یک کلام.....حُسَین علیه السلام

سلام به شما دوست عزیز

برداشت های خودم رو از تمامی رخدادها ، مطالعات و ... را سعی میکنم در اینجا یادداشت کنم.

سپاسگذارم از اینکه وقت گرانبهای خود رو برای خواندن نوشته های من گذاشتید.

یا علی

پیوندها
درباره چگونگی مسمومیت امام رضا علیه السلام ، دو نقل وجود دارد:1. غلام مأمون می گوید: به سفارش مأمون چند روز ناخن های خود را کوتاه نکردم. مأمون چیزی را در اختیار من گذاشت که در جوْف ناخن های خود قرار دهم. سپس در حضور آن حضرت به من دستور داد چند دانه انار بیاورم، آنها را بفشارم و برای علی بن موسی الرضا علیه السلام  آب انار تهیه کنم. با آشامیدن آب انار آغشته به سم، آن حضرت مسموم شد و به شهادت رسید.

2. دانه هایی از چند شاخه انگور را با سوزنی زهرآلود مسموم کردند و به خدمت امام هشتم آوردند. امام با اصرار مأمون، چند حبه میل کرد و همان لحظه حالش دگرگون شد، برخاست، عبایش را بر سر کشید و از نزد مأمون بیرون آمد. آن حضرت تا وقتی به خانه اش رسید، گاهی می نشست و گاهی به دیوار تکیه می داد. وقتی آن حضرت به خانه رسید، به اباصلت هروی دستور داد، با آن حضرت سخن نگوید و درِ خانه را ببندد!1

مظلوم ما که دل ز غمش پر شراره شد

آخر به زهر کینه، دلش پاره پاره شد

دور از مدینه، شهر و دیار و عیال خویش

خون بر دلش ز فتنه مأمون، هماره شد

زهری چنان که چند قدم راه خانه را

هِی بر زمین نشسته و بر پا دوباره شد

محمد موحدیان قمی

1. حاج سید محمد آل طه، مشعل هدایت، ج 4، صص 140 و 141.



با زمین خوردنت امروز زمین خورد زمین
آسمان خورد زمین عرش برین خورد زمین

وسط کوچه همینکه بدنت لرزه گرفت

ناگهان بال و پر روح الامین خورد زمین

این چه زهری است که داری به خودت می پیچی

گاه پشت کمرت گاه جبین خورد زمین

شهادت امام رضا علیه السلام را تسلیت میگوییم

پایگاه اطلاع رسانی حوزه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۵ ، ۱۶:۴۰
حمیدرضا


پیامبر اکرم (ص) یک ماه قبل از رحلت فرمود:


" فراق نزدیک شده و بازگشت ‏به سوى خداوند است. نزدیک است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت  نمایم و من دو چیز گران در میان شما مى ‏گذارم و مى ‏روم: کتاب خدا و عترتم، و خداوند لطیف و آگاه به  من خبر داد که این دو هرگز از یکدیگر جدا نشوند تا کنار حوض کوثر برمن ‏وارد شوند. پس خوب بیندیشید چگونه با آن دو رفتار خواهید نمود."


در حجه ‏الوداع در هنگام رمى‏ جمرات فرمود: "مناسک خود را از من ‏فرا گیرید، شاید بعد از امسال دیگر به حج نیایم و هرگز مرا دیگر در این جایگاه نخواهید دید."


روزى به آن حضرت خبر دادند که مردم از وقوع مرگ شما اندوهگین ‏و نگرانند. پیامبر در حالى که به  فضل بن عباس و على بن ‏ابی‌‏طالب (ع) تکیه داده بود به سوى مسجد رهسپار گردید و پس ازدرود و سپاس  پروردگار، فرمود: "به من خبر داده‏ اند شما از مرگ ‏پیامبر خود در هراس هستید. آیا پیش از من، پیامبرى بوده است که‏ جاودان باشد؟! آگاه باشید، من به رحمت پروردگار خود خواهم ‏پیوست و شما نیز به  رحمت پروردگار خود ملحق خواهید شد."



لاله‌اى بود که با داغ جگر سوخته بود
آتشى در دل سودا زده افروخته بود
شرم دارم که بگویم تن مسموم تو را
خصم با تیر به تابوت به هم دوخته بود
شهادت جانسوز امام حسن تسلیت باد



دخترم گریه ی تو  پشت مرا می شکند

بیش از این گریه نکن قلب خدا می شکند

رحم کن بر دل خود آب شدی از گریه

بغض سر بسته از این حال و هوا می شکند

تا که نشکسته قدت راه برو در بر من

که پس از رفتن من دیده بلا می شکند


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۵ ، ۱۶:۱۶
حمیدرضا

هوالشهید

این اشک که در چشم ترم آوردی

سوغات از ارباب کرم آوردی

ای زائر اربعین ، چه بویی داری

از کرببلا عطر حرم آوردی

عاشور




این چه حرفی ست که در عالم بالاست بهشت؟
هر کجا نام “حسین” است همان جاست بهشت

بیستایی ها


زائرای کربلا آمدند آقا...

خوشا به حالشان


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۵ ، ۱۳:۳۳
حمیدرضا

سید بن طاووس علیه الرّحمه از محمد بن احمد بن داوود نقل کرده است که می گفت:

من همسایه ای داشتم که او را علی بن محمد می گفتند. گفت که من هر ماه یک مرتبه به زیارت امام حسین (ع) می رفتم. و چون سنّم بالا رفت و جسمم ضعیف شد مدّتی به کربلا نرفتم، و بعد از مدّتی پیاده روانه شدم، و در مدّت چند روز به کربلا رسیدم، زیارت کردم و نماز خواندم و چون به خواب رفتم دیدم که حضرت امام حسین علیه السلام از قبر بیرون آمده و به من می گوید: چرا مرا جفا کردی؟ و قبل از این به من نیکوکار بودی! گفتم ای سیّد جسمم ضعیف شده است و پایم بی قوّت شده است و در این وقت ترسیدم که آخر عمر من باشد چند روز راه آمده ام تا به زیارتت رسیده ام و روایتی از شما به من رسیده است می خواهم از شما بشنوم، فرمود: بگو! گفتم که روایت می کنند که شما فرموده اید: هر که به زیارت من آید در حیات خود من او را بعد از وفاتش زیارت می کنم. فرمود: که بلی من گفته ام و اگر او را در آتش جهنّم بیابم از آتش او را بیرون می آورم.[1] .

                                          17.jpg

پی نوشتها :

[1] بحارالانوار ج 101 ص 16 - المستدرک ج 2 ص 324.

 

منبع: داستانهایی از زمین کربلا  ؛ ر- یوسفی


پایگاه جامع عاشورا

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۵ ، ۱۰:۳۴
حمیدرضا

سلام آقای من

این اربعین هم گذشت و زائر حرم ت نبودم

لیاقت دیدارت رو نداشتم




انشاءلله سال دیگه اربعین پای پیاده کربلا

یا اباعبدلله من روسیاه رو کربلا مهمون کن ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۵ ، ۱۹:۲۶
حمیدرضا


بسم رب الحسین(ع)

 

یک اربعین برای تو حیران شدم حسین...!!!!

 

کربلا....اللهم الرزقنا....

فریاد یا محمدا زینب رسید به کربلا

تمام دخترکان را نشانه میکردند

به خنده صحبتی از کار ِ خانه میکردند


اگرچه رنج ِ سفر، زخم ِ راه را دیدم

دوباره آمدم و قتلگاه را دیدم


برای قافله ات بیرق عزا مانده

هنوز تکیه ای از خیمه ها به جا مانده


هنوز گِردِ مزار ِ تو دشتی از خار است

بمیرم ای گُل ِ من دیدنت چه دشوار است


هنوز رویِ زمین تیرهای خونین است

هنوز رویِ زمین نیزه های سنگین است


هنوز از بدنت بویِ سیب می آید

صدای ناله ی مردی غریب می آید


اگرچه خویش به دستِ رباب آوردم

به دستِ بی رمقم ظرفِ آب آوردم


بنوش جرعه یِ آبی که تشنه ات دیدم

اسیر ِ مرثیه یِ سنگ و دشنه ات دیدم






۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۵ ، ۱۴:۰۱
حمیدرضا

امیرمؤمنان علی علیه السلام در یکی از دعاهایشان چنین می فرمایند: «پروردگارا، تو با دوستانت از همه بیشتر اُنس می گیری و نیازهای توکّل کنندگان را برطرف می کنی. براسرار پنهانشان آگاه و به آن چه در دل دارند آشنایی. دیدگاه های آنان و رازشان نزد تو آشکار، و دل هایشان در حسرت دیدار تو داغدار است. اگر تنهایی و غربت به وحشتشان اندازد، یاد تو آرامشان می کند. اگر مصیبت ها بر آنان فرود آید، به تو پناه می برند و روی به درگاه تو دارند؛ زیرا می دانند که سررشته کارها به دست توست و همه کارها از خواست تو نشأت می گیرد. خدایا، اگر برای خواستن درمانده شوم یا راه پرسیدن را ندانم، تو مرا به اصلاح کارم راهنمایی فرما و قلبم را به آن چه مایه رستگاری است، هدایت کن.... پروردگارا، مرا با بخشش خود بپذیر و با عدل خویش، با من رفتار مکن».


تنها چند قدم که برداری


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۵ ، ۱۳:۵۸
حمیدرضا

خفاش، پرنده شب


در خطبه‏ای از امیرمؤمنان حضرت علی علیه‏السلام درباره شگفتی‏های آفرینش خفاش چنین آمده است: «از زیبایی‏های صنعت پروردگاری و شگفتی‏های آفرینش او، همان اسرار پیچیده حکیمانه در آفریدن خفاشان است. روشنی روز که همه چیز را می‏گشاید، چشمانشان را می‏بندد و تاریکی شب که هر چیز را به خواب فرو می‏برد، چشمان آن‏ها راباز می‏کند.... روشنی آفتاب، خفاش را از رفتن در تراکم نورهای تابنده‏اش باز می‏دارد و در خلوتگاه‏های تاریک پنهان می‏سازد؛ که خفاش از حرکت در نور درخشان ناتوان است. پس او در روز پلک‏ها را بر سیاهی دیده‏ها اندازد و شب را چونان چراغی برمی‏گزیند که در پرتو تاریکی آن، روزی خود را جستجو می‏کند و سیاهی شب، دیده‏های او را نمی‏بندد و به خاطر تاریکی زیاد، از حرکت و تلاش باز نمی‏ماند. آن گاه که خورشید پرده از رخ بیفکند و سپیده صبحگاهان بدمد و لانه تنگ سوسمارها از روشنی آن روشن شود، خفاش پلک‏ها بر هم می‏نهد و بر آن چه در تاریکی شب به دست آورده، قناعت می‏کند».


بال خفاش


در سخنانی از امیرمؤمنان علیه‏السلام ، درباره شگفتی‏های خلقت بال‏های خفاش می‏خوانیم: «پاک و منزه است خدایی که شب را برای خُفاشان چونان روز روشن و مایه به دست آوردن روزی قرار داد، و روز را چونان شب تار، مایه آرامش و استراحت آن‏ها انتخاب فرمود، و بال‏هایی از گوشت برای پرواز آن‏ها آفرید، تا به هنگام نیاز به پرواز، از آن استفاده کنند. این بال‏ها همانند لاله‏های گوش‏اند، بی پر و بدون رگ‏های اصلی، اما تو جای رگ‏ها و نشانه‏های آن را به خوبی مشاهده می‏کنی.
خداوند برای خفاشان دو بال قرار داد، نه آن قدر نازک که درهم بشکند ونه چندان محکم که سنگینی کند. آن‏ها پرواز می‏کنند، در حالی که فرزندانشان به ایشان چسبیده و به مادر پناه برده‏اند. اگر فرود آیند، با مادر فرود می‏آیند و اگر بالا روند، با مادر اوج می‏گیرند. از مادرانشان جدا نمی‏شوند تا آن هنگام که اندام جوجه نیرومند و بال‏ها، قدرت پرواز کردن پیدا کند و بداند که راه زندگی کردن کدام است و مصالح خویش را بشناسد. پس پاک و منزه است پدید آورنده هر چیزی که بدون هیچ الگویی باقی مانده از دیگری، هستی را آفرید».



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۵ ، ۱۳:۲۵
حمیدرضا

قنبر – خادم امام علی علیه السلام – به خدمت آن حضرت رسید و عرض کرد: «ای امیر مؤمنان!‌ برخیزید که من چیز خوبی برایتان کنار گذاشته ام.» حضرت با تعجب فرمود: «وای بر تو،‌ چه چیزی؟!‌» قنبر گفت: «شما حالا بیایید». امام علیه السلام برخاست و همراه قنبر به خانه رفت. وقتی در خانه را باز کرد با صحنه عجیبی رو به رو شد. کیسه بزرگی پر از پیاله های طلا و نقره در وسط خانه قرار داشت. قنبر با خوشحالی عرض کرد: «ای امیر مؤمنان!‌ من دیدم که شما همه چیز را بین مردم تقسیم می کنید. گفتم این را از بیت المال برایتان کنار بگذارم.»

قنبر خیال میکرد که با این کار امام را خوشحال خواهد ساخت؛‌ اما امیر مؤمنان علیه السلام سخت ناراحت شد و فرمود:‌«وای بر تو ای قنبر!‌ می خواهی آتشی بزرگ را وارد خانه من کنی؟!» آنگاه شمشیرش را بیرون آورد و آن کیسه را شکافت و پس از دعوت مردم، ظرفهای طلا و نقره را در میان آنها تقسیم کرد. بعد به بیت المال رفت و بقیه اموال را هم به مسلمانان داد. در گوشه بیت المال هنوز خرده وسائلی مثل نخ و سوزن باقی مانده بود. حضرت دستور داد که هر کس مقداری از آنها را نیز بر دارد. مردم که با گرفتن آن همه طلا و نقره حسابی سیر شده بودند،‌ عرض کردند: «ما نیازی به این وسائل نداریم.»

امام علیه السلام لبخندی زد و فرمود:‌«باید خوب و بد بیت المال را با هم بر دارید.»


منبع:کتاب لبخند ستاره ها(حکایت هایی از لبخندهای چهارده معصوم علیهم السلام)

به کوشش: غلامرضا حیدری ابهری

آوینی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۵ ، ۱۵:۵۹
حمیدرضا



ابرویم رفت از بس به رفیقان گفتم ...

 

کربلا قسمت من نیست شماها بروید ....


http://avareyehossein.blogfa.com


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۵ ، ۱۱:۳۸
حمیدرضا