عشق فقط یک کلام.....حُسَین علیه السلام

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

عشق فقط یک کلام.....حُسَین علیه السلام

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

عشق فقط یک کلام.....حُسَین علیه السلام

سلام به شما دوست عزیز

برداشت های خودم رو از تمامی رخدادها ، مطالعات و ... را سعی میکنم در اینجا یادداشت کنم.

سپاسگذارم از اینکه وقت گرانبهای خود رو برای خواندن نوشته های من گذاشتید.

یا علی

پیوندها

سلام خدمت دوستان

با بخش دهم اصول عقائد اسلامی (توحید) با شما هستیم

برای مشاهده بخش نهم بر روی این لینک

                                                        کلیک کنید

 » ضرورت شناخت دین

 شناخت و معرفت دین واجب است، قرآن مى ‏فرماید: چرا برخى از مردم به قصد شناخت دین و تفقّه در آن از وطن خود کوچ نمى‏ کنند؟

 تفقّه، یعنى شناخت عمیق دین که بر عده‏ اى واجب است در این راه تلاش کنند تا فقیه گردند و بر سایرین نیز لازم است در مسایل و احکام دینى از این فقیهان تقلید و پیروى کنند.

 البتّه این، بدان معنا نیست که لازم نباشد مردم عادى به دنبال معرفت و شناخت دین حرکت نمایند، بلکه وظیفه همه ماست که در حدّ توان، دین را آن گونه که هست بشناسیم.

 گفتنى است که تفقّه در دین و شناخت عمیق آن، فقط نسبت به احکام دین - از قبیل نماز، روزه، خمس و ... - نیست، بلکه شناخت نسبت به اصول دین و اعتقادات دینى و همچنین تاریخ اسلام نیز لازم است، زیرا قرآن که بیش از شش هزار آیه دارد، فقط حدود پانصد آیه آن مربوط به احکام است.

درسهایی از قرآن
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۵ ، ۲۳:۴۴
حمیدرضا

سلام خدمت دوستان

با بخش نهم اصول عقائد اسلامی (توحید) با شما هستیم

برای مشاهده بخش هشتم بر روی این لینک

                                                        کلیک کنید


» نشانه‏ هاى بهترین دین


بهترین دین و مکتب، باید داراى مشخّصات زیر باشد:


1- عقلى و مستدل باشد.

البته لازم است که بگوییم: اصول عقایدِ دین نباید با عقل در تضادّ باشد، امّا لازم نیست همه مردم در همه زمان‏ها و مکان‏ها، دستورها و برنامه‏ هاى دین را طبق عقل خویش درک کنند؛ زیرا در زمانى که بسیارى از برنامه ‏ها و دستورهاى دین، صادر مى‏شود؛ ممکن است افرادى راز و رمز آن را نفهمند و با عقل خویش به فلسفه آن پى نبرند. بنابراین یک برنامه دینى نمى‏ تواند ضدّ عقل باشد امّا ممکن است فوق عقل باشد.

به هر صورت دین خوب، دینى است که اصول عقاید وبرنامه ‏هایش استدلالى باشد نه ضدّ عقل؛ براى همین است که مى‏ گویند: در اصول دین و اصول عقاید، تقلید جایز نیست، زیرا عقیده از عَقْد است و عقد یعنى گره خوردن و بسته شدن و چون بنا بر این است که روح و دل انسان با عقیده و مطلبى گره بخورد، صرفاً با حرف این و آن گره نمى‏ خورد بلکه باید این علقه و پیوند بر مبناى عقل و استدلال ایجاد گردد.

2- با فطرت و طبیعت انسان سازگار باشد.

پیروان یک دین باید برنامه ‏هاى دینى خود را با فطرت و طبیعت خود سازگار ببینند، مثلاً انسان طبیعتاً به همسر نیاز دارد، بدیهى است دین خوب آن است که در برنامه ‏ها و دستوراتش، ازدواج امر مقدّسى باشد.

3- تحریف نشده باشد.

متأسّفانه یکى از گرفتارى ‏هایى که براى ادیان پیشین روى داد، تحریف آنها بود. قرآن از این عمل زشت پرده برداشته، مى‏ فرماید: «یُحرِّفونَ الکَلم عن مَواضِعه»(36) بدیهى است دست بردن در قوانین وبرنامه‏ هاى یک دین، آن را وسیله و بازیچه اغراض شخصى نموده، بى ‏خاصیّت مى‏ کند.

 خوشبختانه دشمنان آگاه و دوستان نادان هرگز نتوانستند هیچ گونه تحریفى در دین اسلام به وجود آورند، زیرا خداوند، خود حفاظت و نگهبانى از قرآن را به عهده گرفته است و در این باره مى‏ فرماید: «انّا نحن نزّلنَا الذّکر و انّا له لَحافِظون»(37) در آیه دیگر مى‏فرماید: «لایأتیه الباطل مِن بین یَدیه»(38) از هیچ سمت و سویى باطل به قرآن راه نمى‏ یابد.

 4- امید آفرین و روحیه‏ بخش باشد.

 از نشانه ‏هاى بهترین دین و مکتب آن است که به انسان امید و عشق بدهد. اگر شاگردى بداند که زحمات او در مدرسه هدر نمى رود و حتّى یک صدم نمره ‏اش مورد نظر است و عذرهاى موجه او پذیرفته مى‏ شود، با عشق خاصّى به تحصیل ادامه مى‏ دهد. در جهان‏بینى الهى، انسان عقیده دارد که در هر لحظه زیر نظر خداست و ذرّه ‏اى از اعمال خیر او غفلت نمى ‏شود و خریدار کار نیکش خداست و بهاى جان و مالش بهشت است و بر این باور است که امدادهاى غیبى مى ‏تواند در سخت‏ ترین شرایط به کمک او بیاید.

 5 - آینده نگر باشد.

 دین باید دورنگر و در فکر آینده مردم باشد، آینده را براى پیروان خود توضیح دهد و راه‏هاى سعادت و پیشرفت را با آنها در میان بگذارد. البتّه برخى از مکتب‏ ها به جاى اینکه آخربین باشند آخوربین هستند.

 6- جامع باشد.

 دین باید هم به مسایل نظرى بپردازد و هم به مسایل عملى. هم به این جهان بیاندیشد و هم آن جهان را فراموش نکند. آنچه که مورد نیاز یک انسان و یا جامعه است در آن یافت شود. این جامعیّت به زیبایى در قرآن مشاهده مى‏ شود، زیرا مسایل مادّى و معنوى، دنیوى و اخروى در کنار یکدیگر ذکر شده ‏اند.

 قرآن، در حالى که از مسایل زناشویى سخن مى‏ گوید: «نساءکم حرثٌ لکم فاتوا حرثکم أنّى‏ شئتم» بلافاصله مى‏گوید: «و قدّموا لانفسکم»(39) براى آخرت خود توشه ‏اى را پیش فرستید. یعنى ضمن اینکه در اندیشه تأمین نیازهاى مادّى خود هستید، در اندیشه تربیت اولاد صالح نیز باشید تا ذخیره‏ اى براى آخرت شما باشد.

 دین برتر، دینى است که هم براى فکر و اندیشه پیروان خود برنامه داشته باشد و هم براى دست و زبان و پاى آنها. هم در اندیشه جسم مردم باشد و هم در اندیشه روانشان. دین جامع، دینى است که هم به فکر اقتصاد مردم باشد، هم به فکر تفریح و تأمین لذّت‏هاى مشروع آنان.

 دین خوب مى ‏گوید: اگر مى‏خواهى ورزش کنى، با این شعار ورزش کن. «امروز لذّت، فردا خدمت.» این معیار ورزش در اسلام است که باید در امورى مثل شنا، قایقرانى، تیراندازى، موتورسوارى، اتومبیل‏رانى، آموزش‏هاى نظامى و... به آن توجّه داشت.

 آرى، انجام این گونه ورزش‏ها امروز لذّت دارد و با کسب این مهارت‏ها مى‏توان فردا به جامعه خدمت کرد.(40) برخى ورزش‏ها شاید امروز مفید باشد، امّا براى فردا چه سودى دارد؟! چه خدمتى براى جامعه در آن به چشم مى ‏خورد؟! بگذریم از برخى از ورزش‏ها که نه امروز دارد و نه فردا! دین برتر براى مسابقات جایزه قرار مى ‏دهد، آنهم نه جایزه مصرفى مانند گلدان، جام ومدال. پیامبر صلى الله علیه و آله وقتى مسابقه ‏اى برگزار مى ‏نمود به برنده آن شتر و یا درخت خرما جایزه مى‏ داد، یعنى جایزه ‏اى تولیدى.

 7- بن ‏بست نداشته باشد.

 در اسلام، راه بازگشت به روى هیچ کس بسته نیست و در بسیارى از آیات قرآن پس از بیان وضعیّت گناهکاران از توبه سخن به میان آمده است. زیرا یکى از گناهان کبیره، یأس از رحمت خداست. هیچ کس، در هیچ شرایطى نباید از رحمت خدا مأیوس شود و خود را در بن ‏بست ببیند.

 راستى چرا ما زود مأیوس مى ‏شویم و همه درها را به روى خود بسته مى‏ بینیم. اگر در کنکور قبول نشدیم ناامیدى سراسر وجود ما را فرا مى‏ گیرد! مگر تمام سعادت‏ها، در رفتن به دانشگاه است؟ مگر تمام سعادت یک فرد، پیروزى در انتخابات و یا موفّقیّت در تجارت است؟

 دین خوب، دینى است که بن ‏بست ندارد و مقصّران را در بازگشت از گناه و اشتباه راهنمایى و یارى مى ‏کند.

 8 - عمل به آن آسان باشد.

 در دین کامل و برتر حَرَجى نیست، یعنى پیروان یک مکتب آسمانى در انجام وظایف و اعمال خود دچار سختى و دردسر نمى‏ شوند. مثلاً: جهاد بر فرد نابینا و یا بیمار واجب نیست و نمازگزار اگر آبى براى وضو پیدا نکرد، تیمّم مى‏ کند. پرداخت کننده زکات، اگر گندم‏زارش دیمى است، زکات بیشترى مى‏ پردازد و اگر آبیارى مى‏ کند، چون زحمت بیشترى متحمّل مى ‏شود، زکاتِ کمترى مى ‏پردازد. مالک گوسفند اگر گوسفندانش در بیابان‏ها مى‏ چرند، باید زکات بیشترى بپردازد و اگر آنها را علوفه مى‏ دهد چون هزینه علوفه را مى ‏پردازد، زکات کمترى پرداخت مى‏ کند.


در دین خوب جایى براى وسواسى نیست، زیرا با یک لیوان آب مى ‏شود، وضو گرفت و با ده سیر آب غسل کرد.
 در دین قواعد و اصولى وجود دارد که زندگى را بر ما آسان مى ‏کند:
 اصل بر این است که همه چیز پاک است، مگر خلاف آن ثابت شود.
 اصل بر این است که اموالى که در دست مسلمانان است از خودشان بوده و حلال است.
 اصل بر این است که همه چیز حلال است، مگر آنکه خلاف آن ثابت شود.

 پس دین خوب دینى است که دستوراتش آسان و عمل به آن نیز آسان باشد.


36) مائده، 13.
37) حجر، 9.
38) فصّلت، 42.
39) بقره، 223
40) عَلّموا اولادکم السّباحة و الرّمایة» فرزندان خود را (دختر و پسر) تیراندازى و شنا یاد دهید. کافى، ج 6، ص 47

درسهایی از قرآن


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۵ ، ۲۱:۳۱
حمیدرضا

سلام خدمت دوستان

با بخش هشتم اصول عقائد اسلامی (توحید) با شما هستیم

برای مشاهده بخش هفتم بر روی این لینک

                                                        کلیک کنید



» تحلیل‏هاى غلط از دین

کسانى که اعتقادى به دین ندارند - مانند مادّى‏ گراها - ناگزیرند تحلیلى و توجیهى براى دین و علّت پیدایش آن ارائه نمایند. برخى تحلیل‏ها و توجیه ‏هاى آنان جنبه روانى و برخى جنبه اقتصادى دارند. که همه آنها از واقعیّت دورند. البتّه اکنون بطلان بسیارى از آنها آشکار شده و جوابشان نیز داده شده است.(32)
 مادّى‏ گراها، درباره ریشه‏ هاى پیدایش مذهب در میان جوامع بشرى، ضمن ردّ عقل وفطرت، امورى چون فقر، جهل و ترس را به عنوان عوامل گرایش به دین و خدا ذکر کرده ‏اند.


فقر

 مادّى‏ گراها مى‏گویند: یکى از عوامل گرایش مردم به دین و خدا فقر است و در توضیح آن مى‏ گویند: سرمایه ‏داران چون مى‏ خواستند حقّ فقرا و کارگران را غصب کنند، کانالى به نام دین ساختند تا از طریق آن فقرا را استثمار کنند، آنها به محرومان جامعه، به وسیله عوامل ارتجاع چنین القا مى‏ کنند که دنیا ارزشى ندارد، صبر و تحمّل داشته باشید، زیرا خداوند صبر و صابران را دوست دارد، با فقر و بیچارگى بسازید و هرگز دست به شورش و انقلاب نزنید، آنچه مهم است آخرت است. بنابر این سرمایه‏ داران از واژه‏ هایى که طبقه محروم را بى‏ تحرّک مى‏ سازد سوء استفاده نموده و بدین وسیله آنها را به سکوت و سکون وا مى‏ دارند!

 بطلان این تحلیلِ غلط و دور از منطق، به چند دلیل کاملاً روشن است.


 اوّلاً: صبر به معناى تسلیم شدن و تو سرى خوردن نیست. در جایى که دین مى‏ فرماید: «فمن اعتدى علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدى علیکم»(33) هر کس به شما ظلم و تجاوز کرد، همانند آن بر او تعدّى کنید. چگونه مى‏ توان چنین برداشت ناصحیح را به دین نسبت داد؟
هرگز توجّه به آخرت، به معناى دست کشیدن از دنیا و بى‏ اعتنایى نسبت به آن و ضایع شدن حقوق فرد توسّط دیگران نیست. در قرآن کریم به تعداد کلمه آخرت، کلمه دنیا تکرار شده است.
اسلام، براى تمام واژه‏ هایى که مورد سوء استفاده قرار گرفته و تحریف شده، معنایى صحیح و محرّک دارد، معناى انتظار، سکوت نیست، چنانکه انتظار خورشید به معناى آن نیست که شب در تاریکى بمانیم و چراغى روشن نکنیم و معناى انتظارِ تابستان، این نیست که در زمستان وسیله گرم‏ کننده نداشته باشیم.

آرى، انتظار ظهور امام زمان ‏علیه السلام براى اصلاح، به معناى سکوت و زیر بارِ ظلم رفتن نیست.

معناى صبر، تحمّل ظلم نیست. بلکه صبر، یعنى استقامت در برابر ظالم و پایدارى در گرفتن حقّ. اسلام مى‏ گوید: هر که در راه گرفتن مال خود از دشمن و یا حفظ آن از دستبرد کشته شود، شهید است. یعنى براى گرفتن حقّ باید تا مرز شهادت استقامت نمود.
معناى تعبیر «دنیا ارزش ندارد»، این نیست که دنیا را از دست بدهیم، بلکه منظور آن است که ارزش انسانى که جانشین خدا در زمین است، بیش از دنیاست و نباید دنیا براى انسان هدف باشد.

اسلام علاوه بر آنکه اموال نامشروع را از سرمایه‏ داران مى‏ گیرد و به صاحبان آن مى ‏دهد، به محرومان نیز خطاب کرده، مى‏ فرماید:
تواضع و فروتنى در برابر سرمایه دار ممنوع است و هر کس به خاطر مال در برابر کسى تواضع کند یک سوّم دینش نابود مى‏ شود. هر کس به پولدارى به خاطر پولش، با گرمى و احترام سلام کند، خدا در قیامت بر او غضب خواهد کرد. هرگز کسى را به خاطر داشتن مال، امتیازى ندهید. نباید بر سر سفره ‏اى بنشینید که در آن تنها افراد مرفّه نشسته ‏اند. چنانکه امام رضا علیه السلام با بردگان بر سر یک سفره غذا مى ‏خورد و حضرت سلیمان با آن همه عظمت، با مساکین زندگى مى‏ کرد و امام على علیه السلام روى خاک مى ‏نشست.

ثانیاً: اگر سرمایه ‏داران، دین را به وجود آورده باشند، نباید انبیا، فقرا را در برابر سرمایه‏ دارانِ زورگو بشورانند و به قیام وادارند.

ثالثاً: دین، سرمایه ‏دارى را محدود و بسیارى از منابع درآمد را ممنوع مى ‏کند، رشوه، کم فروشى، گران فروشى، ربا، کلاه بردارى و دزدى به شدّت در دین مردود است. بدیهى است که هیچ گاه یک سرمایه‏ دار، طرفدار پیدایش دینى نیست که او را از ثروت اندوزى باز مى‏ دارد و به بهانه ‏هاى مختلف جیب او را به نفع فقرا خالى مى ‏کند و حتّى گاهى اموال او را مصادره نماید.

توجیه دیگر مادّى‏ گراها این است که دین ساخته خود فقراست. فقرا، دین را براى آرامش خود ساختند. آنها گفتند: اگر دنیا نداریم، مهم نیست در عوض آخرت داریم و آخرت بهتر است. به جاى اینکه برویم دنبال کار و بازار، مى‏ رویم دنبال مسجد و عبادت.

این تحلیل هم اشتباه و مغرضانه است. کجاى دین طرفدار تنبلى و بى‏ تحرّکى است؟ از امیرمؤمنان‏ علیه السلام پرسیدند: چه چیزى بار شتر است. فرمود: صد هزار درخت خرما. تعجّب کردند، بعد متوجّه شدند که صدهزار هسته خرما بار شتر است. تفکّر امیرمؤمنان این‏گونه است که از هر هسته خرما باید در اندیشه تولید یک درخت خرما بود. آن‏ حضرت چه مقدار نخلستان ایجاد نمود و قنات آب احداث کرد! پیامبران الهى یا کشاورز بودند یا دامدار و یا نجّار و خیّاط.


ترس‏
بعضى از مادّیون که نمى ‏توانند به جهان‏ بینى توحیدى و برخاسته از عقل و فطرت پى ببرند، گفته‏ اند: ریشه ایمان به خدا ترس است! توضیح اینکه انسان همان گونه که در کودکى پناهگاهى به نام والدین دارد، در بزرگسالى هم پناهگاهى به نام خدا براى خود ساخته است، زیرا انسان، هم از نظر زور و قدرت محدود است و هم حوادث و خطرها فراوانند.
انسان‏هاى اوّلیه که در برابر حوادث ناگوار و خطرناکى - از قبیل زلزله و رعد و برق و... - قرار مى ‏گرفتند براى خود پناهگاه موهومى فرض مى‏ کردند و هرگاه مى ‏ترسیدند با پناه بردن به خداىِ خود ساخته، به روان مضطرب خود آرامش مى‏ بخشیدند. بنابراین، ریشه ایمان به خدا ترس است!
 در پاسخ باید گفت:
 اگر ریشه ایمان به خدا، ترس باشد، باید هر که ترسوتر است ایمانش بیشتر باشد. و جاهایى که ترس زیاد است، ایمان به خدا هم زیاد باشد.
 اگر ریشه ایمان به خدا ترس است، باید افرادى که ترسو نیستند دین نداشته باشند! و در مواردى که در انسان احساس ترس نیست، توجّه به خدا هم نباشد، در حالى که هست.
 شاید در اینجا سؤالى به ذهن خواننده گرامى برسد که اگر منشأ ایمان به خدا و گرایش به مذهب، ترس نیست پس چرا هنگام ترس، انسان متوجّه خدا مى ‏گردد، چرا هنگامى که بیمار به اتاق جرّاحى مى‏ رود و یا راننده‏ اى ماشینش در حال واژگونى است به یاد خدا مى‏ افتد؟
 در پاسخ مى ‏گوییم: درست است که انسان در حال ترس، به سوى خدا مى ‏رود، امّا این بدان معنا نیست که ریشه ایمان به خدا و گرایش به دین ترس است. اگر انسان هنگام تشنگى به سراغ آب مى ‏رود، به معناى آن نیست که اب ساخته ذهن بشر است، بلکه به عکس، به معناى آن است که آب یک واقعیّتِ موجود است که تشنگى، ما را به سوى او مى ‏کشاند.
 عقل انسان آثار دقیق و ظریف و حساب شده‏ اى را مى‏ بیند و به وجود خداوند متعال پى‏ مى‏ برد، فکر مى ‏کند: من که فعلاً هستم، خودم، خودم را نیافریدم وگرنه ممکن بود خود را قوى ‏تر و زیباتر بیافرینم و یا در خود تغییراتى دهم، دیگران هم که مثل منند، بنابراین یک قادرى مرا ساخته است. او در این فکر و نتیجه‏ گیرى، دلهره و ترسى ندارد. عقل و فطرت بیدارش او را به سوى خداى متعال رهبرى مى ‏کند.


جهل‏
 گروهى از مخالفان دین، که با حقّانیّت خداشناسى بر اساس رهنمود عقل و فطرت مخالفند، مى ‏گویند: ریشه ایمان به خدا جهل است! اینان معتقدند: براى انسان‏ها مسائل و حوادثى پیش مى ‏آمده که دلیل آنها را نمى ‏دانستند، هر کجا و در هر مسأله ‏اى از تفسیر علمى آن عاجز مى‏ شدند پیش خود، خدایى فرض مى ‏کردند و مى ‏گفتند: این کار، کار خداست.
 مثلاً چون علّت خورشید گرفتگى و ماه‏ گرفتگى و زلزله و پیشامدهاى دیگر را نمى‏ دانستند، خدایى را پیش خود تصوّر مى‏ کردند تا بگویند اینها کار اوست، از این جا بود که مسأله ‏اى به نام خدا مطرح شد!
 حقیقت این است که باید گفت: روزگار این حرف‏ها سپرى شده و از اوّل هم خریدارى نداشت، زیرا:
 1- اگر ریشه ایمان به خدا جهل به علل حوادث طبیعى باشد، باید هر که جهلش بیشتر است، ایمانش بیشتر باشد!
 2- اگر ریشه ایمان به خدا جهل باشد، باید کتاب‏هاى آسمانى مردم را به جهل تشویق کنند! در صورتى که قرآن در آیات متعدّدى به بیان فضیلت و اهمیّت علم و دانش پرداخته، مردم را به فرا گرفتن آن تشویق کرده است.
 «یرفع اللّه الّذین امنوا منکم والّذین اوتوا العلم درجات»(34)، «هل یستوى الّذین یعلمون و الّذین لایعلمون»(35)
 3- اگر ریشه ایمان به خدا جهل باشد، باید رهبران دینى، افراد جاهلى باشند در حالى که آنان از همه داناترند.
 4- اگر ریشه ایمان به خدا جهل باشد، باید هر که به علمش اضافه و از جهلش کاسته مى شود، بى ‏ایمان‏تر شود! و باید همین که انسان به علل بعضى از حوادث پى برد، دست از ایمان به خدا بردارد، در صورتى که امثال گالیله‏ ها، انیشتین‏ ها و بوعلى ‏ها - که خود کشف کننده بعضى علل طبیعى هستند - به خدا ایمان دارند. راستى مگر کشف یک یا چند قانون طبیعى ما را از وجود قانون گذار بى‏ نیاز مى‏ کند؟

 بدیهى است کشف قوانین طبیعى و آگاهى و اطلاع از اسرار هستى، در گرایش انسان به خدا و ایمان به او بسیار مؤثر است.




32) براى اطلاع بیشتر به کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم (اثر علامه طباطبایى و شهید مطهرى) و کتاب راه خداشناسى و کتب مربوطه مراجعه کنید.
33) بقره، 194
34) مجادله، 11.
35) زمر، 9.
درسهایی از قران
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۵ ، ۲۳:۳۹
حمیدرضا


سلام خدمت دوستان

با بخش هفتم اصول عقائد اسلامی (توحید) با شما هستیم

برای مشاهده بخش ششم بر روی این لینک

                                                        کلیک کنید
 

» کارایى دین

 شاید بتوان طرح کلّى دین را براى ساختن جامعه‏اى پویا و رو به رشد، به کارهایى که براى ساختن یک وسیله نقلیه براى حرکت به جلو انجام مى‏ دهیم تشبیه کرد. ما در ساختن یک ماشین چند مرحله را طىّ مى ‏کنیم:
 1- اوّل معدن آهن را کشف مى ‏کنیم.
 2- معدن کشف شده را استخراج مى‏ کنیم.
 3- مواد را ذوب مى کنیم.
 4- قطعات ماشین را مى‏سازیم.
 5 - قطعات ساخته شده را مونتاژ و به یکدیگر متّصل مى‏ کنیم.
 و در نهایت با یک راننده ماهر، اتومبیل ساخته شده را هدایت مى‏ کنیم.

 دین نیز همین پنج عمل را روى انسان انجام مى‏دهد:
 کار اوّل‏
 کار اوّل دین، کشف انسان است. انسانى که خودش را فراموش کند، راهش، رهبرش و هدفش را گم کند، تا سرحد یک حیوان تنزّل مى‏ کند و چون هدف اصلى خود را تنها رفاه و زندگى مادّى مى‏ داند مانند یک مرده مى‏ شود که دیگر حقّ در او اثر نمى‏کند و همچون گرگ مى‏ شود در دریدن، روباه مى‏ شود در حیله، موش مى‏ شود در دزدى، سنگ مى‏ شود در قساوت. این انسان گم شده باید پیدا شود، خودش را بشناسد و کشف کند.
 اگر دین نباشد، ما نمى توانیم به خوبى و درستى خود را کشف کنیم و بشناسیم، لذا کسانى که با انبیا ارتباطى ندارند، انسان را به درستى نشناخته ‏اند، برخى از آنها مى‏ گویند: انسان در اصل حیوان بوده است و برخى دیگر مى‏ گویند: جوهره انسان شهوت است و منشأ تمامى حرکات او شهوات اوست، برخى انسان را حیوانى اقتصادى مى‏ دانند که منشأ تمامى حرکات او شکم اوست. اساساً آنها زندگى و سعادت و خوشبختى را به گونه دیگرى فهمیده ‏اند و معنا کرده‏ اند.
 دین به ما مى‏ گوید: اى بشر! تو شهوت و شکم نیستى، امتیاز و کمال تو در اینها نیست. حتّى امتیاز تو به پرواز کردن، بلند کردن وزنه و خانه ساختن نیست، زیرا حیوانات در تمامى این امور از تو برتر و بالاترند.
 اگر نگاهى به قرآن کنیم به راحتى درمى‏ یابیم که اسلام چگونه انسان را معرّفى مى‏کند. در برخى آیات مى ‏فرماید:
 1- تو خلیفه خدا هستى. (17)
 2- هر چه در زمین و آسمان است براى توست.(18)
 3- تو حامل امانت الهى هستى.(19)
 4- در تو از روح خدا دمیده شده است.(20)
 5 - تو بهترین مخلوق خدا در آفرینشى.(21)
 6- ما تو را گرامى داشتیم.(22)
 7- ما تو را فضیلت دادیم.(23)
 و سپس هشدار مى ‏دهد که مبادا خود را فراموش کنى و گم کنى، که خسارت ببینى و در تجارتت سود نکنى، مبادا خود را ارزان بفروشى و به غیر خدا بفروشى، و این جاست که انسان از خود مى ‏پرسد: اگر من براى زندگى مادّى و اشباع غرائز حیوانى آفریده شده ‏ام، پس چرا هستم؟ و چرا این همه نبوغ و استعداد و آرزو در من قرار داده شده است؟
 کار دوّم‏
 کار دیگر دین، استخراج این معدن کشف شده است. انسان باید استخراج شود از ظلم‏ها، جهل‏ها، تفرقه‏ ها، خرافات، شرک‏ها و.... چنانکه قرآن مى‏ فرماید: «یُخرجُهم من الظلماتِ الى النّور»(24) خداوند مؤمنان را از تاریکى‏ ها به سوى نور خارج مى‏ سازد.
 کار سوّم‏
 دین، انسان را در بوته حوادث ذوب مى ‏کند، همان گونه که آهن در کوره ذوب مى‏ شود.
 دین، عشق به بى‏ نهایت را در انسان ایجاد و آدمى را به آن وصل مى ‏کند، آن گاه بى ‏نهایت کوچک را در بى‏ نهایت بزرگ ذوب مى‏ کند. آرى، انسان به کمک دین و بر اثر مناجات و با توبه وگریه، ذوب شده و ناخالصى‏ هاى او جدا مى‏ گردد.
 کار چهارم‏
 کار چهارم دین، تربیت فردى انسان است. برنامه‏ هاى خودسازى، از راه عبادت و تقواپیشگى و شکوفا کردن صفات نیک و کمال انسانى، یعنى ساختن یک مهره مفید وانسان واقعى؛ همان کارى که پیامبر اسلام در دوران مکّه و در زمان خفقان انجام دادند. تمام دستوراتى که جنبه اجتماعى ندارد در این مسیر قرار مى‏ گیرد تا انسان‏ها یک به یک ساخته شوند.
 عبادت‏هاى فردى، مقدّمه خودسازى وخودسازى مقدّمه جامعه‏ سازى است. تربیت جامعه را باید از تربیت افراد آغاز کنیم. خداوند از پیامبرش مى‏ خواهد ابتدا خودش را پاکیزه گرداند، «وثِیابِکَ فَطهّر»(25) در مرحله دوّم مى‏ فرماید: به زنان و دخترانت بگو پاک باشند، «قل لأزواجک وبَناتک...»(26) در مرحله سوّم خویشان نزدیک خود را انذار کند، «و أنذر عشیرتک الاقربین»(27) و در مرحله چهارم، مأمور انذار اهل مکّه و اطراف آن مى‏ گردد. «لِتُنذرَ اُمّ القُرى‏ و مَن حَولَها»(28) آن گاه نوبت به ارشاد و هدایت جهانیان مى‏ رسد. «کافّةً لِلنّاس»(29)
 کار پنجم‏
 کار پنجم دین، پیوند دادن مهره‏ هاى ساخته شده و ایجاد ارتباط و وحدت بین انسان‏هاى مؤمن و تربیت یافته و در نهایت، تشکیل یک حکومت جامع الهى در تمام ابعاد است، - همان کارى که پیامبر در مدینه انجام دادند - تشکیل یک جامعه اسلامى که معیارها و هدف‏هاى آن الهى باشد و از هر جهت با جامعه‏ هاى غیر اسلامى تفاوت داشته باشد.
 اساساً اسلام دین وحدت، جماعت و اجتماع است، شما در نماز، حتّى اگر به تنهایى نماز بخوانید، به صورت جمع با خداوند متعال سخن مى ‏گویید: «ایّاک نَعبد و ایّاک نستعین» تنها تو را مى ‏پرستیم و تنها از تو کمک مى‏ خواهیم. «اِهدنَا الصّراط المستقیم» ما را به راه راست هدایت فرما. «السّلام علینا و على عباد اللّه الصّالحین» سلام بر ما و بر بندگان شایسته. اسلام با روش‏هاى مختلف سعى دارد مسلمانان را به تشکیل اجتماعات با شکوه تشویق کند، لذا مى ‏فرماید: تعداد نمازگزاران، هر چه بیشتر باشد ثواب نماز جماعت افزون مى‏ گردد.
 اگر غیبت و تهمت و... در اسلام امرى ناپسند است، شاید به خاطر آن باشد که عامل تفرقه و تشتّت است. و اگر هدیه دادن، صله رحم، سلام کردن و مشورت امرى پسندیده است، براى آن است که این گونه امور ایجاد محبّت مى‏کند و باعث انسجام و وحدت مى‏ گردد.
 کار ششم‏
 آخرین کار دین آن است که جامعه متّحد وتشکّل یافته را به دست رهبرى لایق و معصوم بسپارد، تا او امّت را از خطر تسلّط افراد مفسد، مسرف، مترف، جاهل و ظالم حفظ نموده و مردم را از وابستگى و دنیاپرستى برهاند. به راستى، سپردن رهبرىِ جامعه به دست شخص غیر معصوم، ظلم به مقام انسانیّت است.
 این است دورنمایى از طرح کلّىِ مکتب که اگر بخواهیم آنا را در یک سطر بیان کنیم، مى‏ گوییم: دین، یک برنامه جامعى است که نوع «بینش»، «کوشش» و «روش» را براى فرد و جامعه، با معیارهاى خاصّ الهى معیّن مى‏ کند.

 چرا برخى به دین توجّهى ندارند؟
 علل عدم توجّه به دین و گریز از آن را مى‏توان در موارد زیر جستجو نمود:
 1 - عدم شناخت دین‏
 هر چه شناخت ما از چیزى بیشتر باشد و ارزش و اهمّیت آن را بدانیم، توجّه ما نیز به آن بیشتر خواهد شد. سرچشمه بى ‏توجّهى برخى افراد به دین و مسایل آن، نداشتن شناخت درست از دین است.
امام رضا علیه السلام فرمودند:
اگر مردم زیبایى‏ هاى سخنان ما را بشناسند، از ما پیروى خواهند کرد.(30)
 برخى نسبت به نماز کاهلى مى‏ کنند. هنگامى که از آنها جویاى علّت مى ‏شویم، پاسخى مى‏ دهند که از عدم آشنایى آنها به نماز حکایت مى‏ کند. آنان مى‏ گویند: خداوند چه نیازى به نماز ما دارد؟ این گروه نمى ‏دانند که نه تنها خدا به نماز ما و حتّى به خود ما نیازى ندارد، بلکه تمام هستى از ما بى‏ نیاز است. زمین چه نیازى به ما دارد؟! زنبور عسل و سایر حیوانات چه نیازى به ما دارند؟ اکسیژن و خورشید چه نیازى به ما دارند؟ اگر گفته‏ اند خانه خود را رو به خورشید بسازیم، معنایش این نیست که خورشید به ما و اتاق ما نیاز دارد، بلکه این انسان است که به خورشید و نور و گرماى او نیازمند است.
 در دعا مى‏خوانیم: «عصَیتُک بجَهلى» خدایا! به خاطر جهل و نادانى، فرمانت را عمل نکردم.(31)
 اگر انسان، آثار اعمال صالح را بداند و از مجازات اعمال زشت با خبر باشد، قطعاً اعمال صالح را انجام داده، از کارهاى ناپسند دورى مى‏ کند. اگر کسى سیگار مى‏ کشد و نماز نمى‏ خواند، به خاطر این است که نه بر ضررهاى سیگار واقف است و نه از اسرار و آثار نماز آگاه است.
 براى جذب مردم به دین، لازم است شناخت از دین و معارف آن در جامعه رواج یابد و رابطه بین اسلام شناسان و نسل نو بیشتر شود. باید هر دانشجو و هر جوان مسلمان، با یک عالم اسلام شناس در ارتباط باشد تا معارف دینى را بشناسد و همواره از دین، تحلیل و برداشت صحیح  داشته باشد.
 در زمان طاغوت، یکى از استادان مارکسیست در کلاس درس گفته بود: اسلام مى‏گوید: هر کس دزدى کرد باید فوراً دست او را قطع کرد و اگر حکومت اسلامى تشکیل شود، در هر شهرى باید سلاّخ ‏خانه‏ اى براى قطع دست، درست شود. امّا «کارل مارکس» مى‏ گوید: هر کس دزدى کرد لابد گرسنه بوده است، شکمش را سیر کنید، دیگر دزدى نمى‏ کند. شکم سیر کردن هنر است، نه قطع کردن دست!
 هنگامى که یک استاد، مسایل را این گونه تحلیل و القاى شبهه مى ‏کند، باید به او پاسخ داد: اوّلاً این حرف غلط است که هرکس دزدى مى‏ کند بر اثر گرسنگى است. گرچه ممکن است دزدى گاهى بر اثر فقر و گرسنگى باشد، امّا در همه جا چنین نیست، بسیارى از زندانیان، بر اثر حرص وطمع، دزدى وکلاه‏بردارى و گران‏فروشى مى‏ کنند، ثانیاً: هر کس که دزدى کرد، اسلام دست او را قطع نمى‏ کند، بلکه با بیست وشش شرط، دست دزد قطع مى‏ شود.
 خوشبختانه در آن جمع، دانشجوى با اطلاعى مى‏گوید: استاد! اسلام با بیست و شش شرط دست دزد را قطع مى ‏کند. لطفاً شما که به اسلام اشکال وارد مى ‏کنید، فقط شش شرط آن را بیان فرمایید!
 2- اضافه شدن خرافات در دین‏
 برخى از مردم که از مذهب دورى مى ‏کنند به خاطر خرافاتى است که از طرف دوستان نادان و دشمنان دانا به مذهب اضافه مى‏ شود.
 اگر به انسان تشنه‏ اى یک لیوان آب دهند، ولى در آن مگسى باشد، آب را به زمین مى‏ ریزد ونمى‏ آشامد. چه بسیار تشنگان دین که به خاطر وجود خرافات، از اصل مذهب صرف نظر مى‏ کند، گاهى چیزهایى را که حلال است بر خود حرام مى‏ کنیم و گاهى خود را پایبند آداب و رسوم دست و پاگیرى به نام دین مى‏ نماییم. بنابراین از عمل بعضى مسلمانان که مایه فرار مردم از مذهب مى‏ شود، نباید غافل شد.
 3- برداشت و تعبیر ناصحیح از دین‏
 گاهى از دین وتعالیم آن بد برداشت مى‏ شود و این فهم غلط، به نام دین تبلیغ مى‏ شود. صاحب چنین برداشتى بر این باور است که هرکس دیندار است باید این گونه فکر و عمل نماید. بدیهى است فهم نادرست و اشتباه از دین و تعالیم آن و تبلیغ این برداشت ‏هاى ناصحیح به نام دین، مانع از جذب دیگران مى‏ شود. نحوه تبلیغ دین، بسیار مهم است. تبلیغ دین هم روانشناسى مى‏ خواهد وهم سلیقه.
 4- عمل برخى از متدیّنین
 گاهى رفتار برخى از متدیّنین موجب دین گریزى دیگران مى‏ گردد. مانند عرضه غذاى تمیز، توسّط فردى کثیف براى شخصى گرسنه

17) بقره، 30.
18) لقمان، 20.
19) احزاب، 72.
20) حجر، 29.
21) مؤمنون، 14 ؛ تین، 4.
22) اسراء، 70.
23) اسراء، 70.
24) بقره، 257.
25) مدّثر، 4.
26) احزاب، 59.
27) شعرا، 214.
28) انعام، 92.
29) سبأ، 28.
30) بحار، ج 2، ص 30.
31) بحار، ج 97، ص 183.
درسهایی از قرآن
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۵ ، ۲۳:۰۶
حمیدرضا

سلام خدمت دوستان

با بخش ششم اصول عقائد اسلامی (توحید) با شما هستیم

برای مشاهده بخش پنجم بر روی این لینک

                                                       کلیک کنید


» امتیازات دین

اکنون که نیاز به دین روشن شد ، مناسب است به طور خلاصه ، امتیازات دین را ذکر کنیم:
 1- دین قداست دارد. زیرا دین ، قانون خداست و قانون خدا مقدّس است.
 2- دین با فطرت همراه و هماهنگ است. چنانکه توضیح دادیم.
 3- دین با عقل سازگار است. چنانکه توضیح دادیم.
 4- دین جامعیّت دارد. دین براى تمامى مسایل زندگى انسان ، برنامه و دستور دارد. از قبل از ولادت تا پس از مرگ ، وظایف ، مسئولیّت‏ها و کارهایى را که باید انجام و یا ترک شود ، همه را متذکّر گردیده است.
 صدها آیه قرآن و هزاران حدیث از پیشوایان ، تکالیف و وظایف ما را در رابطه با خدا ، جامعه ، خانواده ، دوستان و همسایگان و حتّى حیوانات و محیط زیست روشن و مشخّص نموده است. همچون آداب انتخاب همسر ، مراسم عقد و ازدواج ، دوران باردارى ، تغذیه مادر ، زایمان ، نامگذارى ، عقیقه ، لباس و تغذیه کودک ، خواب و گریه کودک ، مسئولیّت پدر و مادر ، صمیمیّت با کودک ، آموزش و تریبت کودک ، و دوران جوانى ، پیرى ، بیمارى و مرگ.
 على علیه السلام در نامه بیست وپنج نهج‏ البلاغه به مسئول دریافت زکات دستور مى ‏دهد: هنگام مراجعت در سوار شدن بر شترانى که از بابت زکات دریافت نموده ، عدالت را مراعات کند! آرى دین جامع ، حتّى در سوار شدن بر مرکب ، به عدالت سفارش مى ‏کند.
 روایات مى‏ گوید: هنگام دوشیدن شیر از پستان گاو ، حقّ گوساله را مراعات کنید و شیر مورد نیازش را در پستان مادر باقى بگذارید.
 فقط در مورد لباس ، ده‏ها دستور وجود دارد. از نوع لباس ، رنگ وجنس آن ، بهداشت لباس ، بافت و دوخت آن و ... .
 5 - دین از سرچشمه وحى است. در دین،  هواها و هوس‏ ها ، غرائز ، محدودیّت‏ ها ، باند بازى‏ ها و حزب‏گرایى‏ ها راهى ندارد و تمامى دستورهاى دین از وحى الهى سرچشمه مى‏ گیرد.

درسهایی از قرآن

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۵ ، ۲۲:۳۰
حمیدرضا


سلام خدمت دوستان

با بخش پنجم اصول عقائد اسلامی (توحید) با شما هستیم

برای مشاهده بخش اول بر روی این  لینک

، برای مشاهده بخش دوم بر روی این لینک

، برای مشاهده بخش سوم بر روی این لینک

و برای مشاهده بخش چهارم بر روی این لینک

                                                            کلیک کنید




» عوامل شکوفایى فطرت

در مقابلِ عواملى که فطرت آدمى را تحت الشّعاع قرار مى‏ دهند ، عواملى هستند که فطرت را شکوفا کرده ، آن را جلا بخشیده ، و درخشنده مى‏ سازند. اکنون به بیان برخى از آنها مى‏ پردازیم.
1- احساس خطر.
بسیارى از انسان‏ها تا هنگامى که به رفیق و پول و زور ، یا پست و پارتى وابسته ‏اند ، به فطرت و امور فطرى - از جمله خدا - توجّهى ندارند ، امّا همین که دستشان از ابزار و وسایل ظاهرى قطع شد و یا از کمک آنها ناامید شده و احساس خطر نمودند ، به فطرت خود باز مى‏ گردند.

2- مشکلات.
درگیرى با گرفتارى‏ها ، انسان را متوجّه امور فطرى مى ‏کند.

3- یاد نعمت‏هاى الهى.
توجّه و تدبّر و تفکّر در نعمت‏هاى الهى ، فطرت را شکوفا مى‏ کند.

درسهایی از قرآن
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۵ ، ۱۱:۰۰
حمیدرضا

سلام خدمت دوستان

با بخش چهارم اصول عقائد اسلامی (توحید) با شما هستیم

برای مشاهده بخش اول بر روی این  لینک

، برای مشاهده بخش دوم بر روی این لینک

و برای مشاهده بخش سوم بر روی این لینک

                                                         کلیک کنید



» غبارهاى فطرت

فطرت ، گاهى کاملاً آشکار و گاهى غبار آلود است. در اینجا مناسب است از چیزهایى که مانع درخشش فطرت است و چون تکّه‏ اى ابر و یا توده ‏اى غبار روى امور فطرى را مى‏ پوشاند نام ببریم.

1- تقلید کورکورانه از دیگران.
2- رفاه ‏گرایى و غوطه ‏ور شدن در مادّیات.
3- تأثیرپذیرى از محیط.
حضرت موسى علیه السلام به اتّفاق قوم خود که خداپرست بودند ، وارد منطقه‏ اى شد که مردم آن بت مى‏ پرستیدند ، همین که نگاه قوم موسى به آنها و بت‏هایشان افتاد ، به حضرت گفتند: براى ما نیز خدایى از بت قرار ده ، «اجعل لنا الهاً کما لهم آلهَة»(13)

4- تبلیغات سوء.
ممکن است با تبلیغات مسموم ، کارهاى پسندیده ، ناپسند و امور ناپسند ، پسندیده جلوه داده شود. مانند تبلیغات فرعون مبنى بر خدایى خویش، «أنا ربّکم الاعلى»(15) که مورد پذیرش قوم او قرار گرفت.
5- تهدید و ایجاد ترس و دلهره از سوى مخالفان دین.
6- خود باختگى در برابر افکار و عقاید دیگر مکاتب.
7- پیروى از هنرمندان منحرف.
هنگامى که حضرت موسى علیه السلام براى مناجات و دریافت وحى به کوه طور عزیمت فرمود ، سامرى که یک هنرمند بود از این فرصت استفاده کرد و با ساخت گوساله‏ اى ، مردم را گوساله پرست نمود. «فاخرج لهم عِجلاً جسداً له خُوار»(16)
8- اکثریّت‏گرایى.
گاهى انسان خود مى ‏داند مطلبى باطل و نارواست ، امّا به خاطر اینکه اکثریّت آن را مى‏ پسندند ، بر اساسِ «خواهى نشوى رسوا ، همرنگ جماعت شو» از جامعه پیروى و تبعیّت مى‏کند.
9- وسوسه‏ هاى شیطانى.
10- تمسخر شنیدن.
گاهى انسان به خاطر احتراز از تمسخر دیگران ، از بیانِ دریافت‏ هاى صحیح خود دست بر مى‏دارد.
11- هوا و هوس.
تمایلات نفسانى و پیروى از غرائز، از بروز امور فطرى جلوگیرى مى‏کند‏
12- رفیق بد.
چه بسا فردى خودش ، خوب و بد را مى ‏فهمد و مى‏ داند ، امّا رفیق بد ، او را منحرف مى‏ سازد. قرآن مى‏ فرماید: انسان گمراه در روز قیامت مى‏ گوید: «یا ویلتى‏ لیتنى لم أتّخذ فلاناً خلیلاً . لقد اضلّنى عن الذّکر»(14) اى کاش فلانى را دوست نگرفته بودم، او مرا از یاد خدا غافل و منحرف ساخت.

 13) اعراف، 138
14) فرقان، 29 - 30.
15) نازعات، 24.
16) طه، 88

درسهایی از قرآن


برای سلامتی استاد بزرگوار آیت الله قرائتی صلواتی بفرستیم .

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

یا علی


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۵ ، ۱۵:۳۳
حمیدرضا

سلام خدمت دوستان

با بخش سوم اصول عقائد اسلامی (توحید) با شما هستیم

برای مشاهده بخش اول بر روی این  لینک

و برای مشاهده بخش دوم بر روی این لینک

                                                         کلیک کنید


» فطرت در قرآن

کلمه فطرت یک بار در قرآن آمده ، ولى آیات متعدّد در مورد امور فطرى است که در اینجا به برخى از آنها اشاره مى‏ کنیم:
1- آیاتى مثل آیه «اشتروا الضلالة بالهدى»(2)، آنان هدایت را دادند و گمراهى را خریدند. که معلوم مى‏ شود انسان هدایتى فطرى داشته ولى آن را با گمراهى معاوضه کرده است.
2- آیاتى مانند آیه «نسوا اللّه»(3)، خدا را فراموش کردند. که بیانگر این مطلب است که اعتقاد به خدا وجود داشته ولى آنها فراموش کرده ‏اند.

سؤال: اگر اعتقاد به خدا فطرى است، چرا عدّه‏اى به دین و خدا معتقد نیستند؟

پاسخ: دین فطرى است، لکن ممکن است برخى در شناخت سرچشمه هستى اشتباه کنند ، مانند نوزادى که در جستجوى شیر و در صدد یافتن سینه مادر براى مکیدن است ، ولى به جاى آن پستانک مى‏ مکد.
علاوه بر آنکه امور فطرى گاه ممکن است تحت الشّعاع امور دیگر واقع شود‏
3- آیاتى که از بازگشت به خویشتن سخن مى ‏گوید. «یا ایها الّذین آمنوا علیکم انفسکم»(4) و «أتأمرون الناس بالبرّ و تنسون انفسکم»(5)
4- آیاتى که ندامت و پشیمانى انسان را بیان مى ‏کند. «یا ویلتى‏ لیتنى لم أتّخذ فلاناً خلیلاً»(6)
5 - آیات ذکر و تذکّر ، که در مورد یاد و یادآورى است. «و ذکّرهم بایام اللّه»(7) و «وذکّر فانّ الذکرى تنفع المؤمنین»(8)
6- سؤالاتى که قرآن از انسان مى‏ کند. از طرح این سؤالات معلوم مى‏ شود که انسان در درون خود مطالبى را مى‏ فهمد و مى‏ شناسد. «هل یستوى الذین یعلمون و الذین لا یعلمون انّما یتذکّر اولوا الالباب»(9)
7- آیاتى که مى‏ گوید: کجا مى ‏روید؟ «انّى‏ تؤفکون»(10) این آیات بیانگر این است که انسان همانند ظرف خالى نیست که از بیرون پر شود ، بلکه داراى اندوخته‏ ها و ذخایر درونى است.
8 - آیاتى که مى‏ گوید: انسان بر نفس خودش آگاه است. «بل الانسان على نفسه بصیرة»(11)
9- آیات عهد و پیمان و میثاق انسان با خدا. «ألم أعهد الیکم یا بنى آدم»12

2) بقره، 16.
3) توبه، 67.
4) مائده، 105.
5) بقره، 44.
6) فرقان، 28.
7) ابراهیم، 5.
8) ذاریات، 55.
9) زمر، 9.
10) غافر، 62.
11) قیامت، 14.
12) قیامت، 14.


درسهایی از قرآن

موفق باشید

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۵ ، ۲۳:۱۵
حمیدرضا

سلام خدمت دوستان

با بخش دوم  اصول عقائد اسلامی (توحید) با شما هستیم

برای مشاهده بخش اول روی این  لینک کلیک کنید


» دینِ فطرى یعنى چه؟

هنگامى که مى‏ گوییم دین فطرى است ، یعنى مایه‏ ها و ریشه‏ هاى دین در نهاد هر بشرى نهفته است. اصول و فروع دین ، اخلاق و معارف و مبانى دین با خلقت و فطرت انسان هماهنگ است. انسان‏ها در هر سن و سالى که باشند و در هر زمان و مکانى که زندگى کنند ، مى‏ خواهند بدانند سرچشمه هستى کجاست؟ این ، همان ریشه توحید است.
انسان مى‏ خواهد کسى او را راهنمایى کند ، حقّ و باطل را براى او بگوید ، او در درون احساس مى ‏کند به راهنما نیاز دارد ، و این ریشه نبوّت و امامت است.
پاداش دادن و کیفر کردن ، همچنین انتظار پاداش و کیفر در برابر خوبى‏ ها و بدى ‏ها در درون هر انسانى وجود دارد. اگر شما گلى به کودکى دادید ، لبخند مى‏ زند و اگر او را اذیّت کردید ، اخم مى ‏کند و مى‏ گرید. آن لبخند و این اخم ، پاداش و کیفر عمل شماست و این عکس العمل فطرى ، ریشه اعتقاد به معاد است.
تشکّر از ولىّ نعمت و اظهار خضوع در مقابل کسى که به انسان خدمتى کرده ، ریشه عبادات و نماز است.
توجّه به محرومان و مستمندان و علاقه به رفع مشکلات همنوعان ، ریشه خمس و زکات و انفاق است.
توجّه به نجات یک انسان گرفتار و کسى که در خطر است و علاقه به سعادت دیگران ریشه امر به معروف و نهى از منکر است.
البتّه نحوه انجام عبادات و اینکه مثلاً نماز را چگونه و چند رکعت بخوانیم و با چه زبان و شیوه‏ اى انجام دهیم ، تعبّدى است و باید ببینیم راهنمایان و رهبران دینى چه شیوه‏اى را براى ما بیان کرده‏ اند


1) درسهایی از قرآن



پایان بخش دوم


                    ادامه دارد ...

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۵ ، ۲۳:۱۶
حمیدرضا

سلام خدمت دوستان

با بخش اول  اصول عقائد اسلامی (توحید) با شما هستیم

نیاز به دین

بحث اصول عقاید را با طرح سؤالى شروع مى‏ کنیم:
آیا انسان به دین نیاز دارد؟
قبل از پاسخ این سؤال، لازم است ابتدا نیازهاى انسان را ذکر کنیم.
هر انسانى سه نوع نیاز دارد:
نیاز شخصى، مثل نیاز به غذا، پوشاک، مسکن، همسر.
نیاز اجتماعى، امورى است که انسان چون در جامعه زندگى مى‏کند به آنها نیاز دارد. مانند قانون، مقرّرات و رهبر.
نیاز عالى، نیاز انسان به شناخت و معرفت است، که بشر سؤالات متعدّدى درباره خود و هستى دارد و مى‏ خواهد خیلى چیزها را بشناسد و بداند و درباره آنها اطلاعاتى داشته باشد. مثلاً شناخت هستى و مبدأ آن، شناخت هدف هستى و مقصد و پایان آن، شناخت راه زندگى و شناخت حقّ و باطل، از جمله نیازها و خواسته‏ هاى هر انسانى است.
اکنون بار دیگر سؤال قبلى را تکرار مى‏ کنیم: انسان چه نیازى به دین دارد؟
پاسخ: در میان انواع نیازهاى انسان، دین، پاسخگوى نیازهاى عالى اوست. انسان‏ها براى پاسخگویى به نیازهاى عالى خود به دین نیازمندند، و دین به سؤالات فوق پاسخ مى‏ دهد.
دین توضیح مى‏ دهد که سرچشمه هستى کجاست، آفریدگار هستى کیست، هدفِ هستى چیست، معیار شناخت حقیقت کدام است و مسئولیّت ما در این مجموعه چیست.


کدام راه؟
ما انسان‏ها، براى سعادت و رشد خود به برنامه و طرح نیازمندیم و از سه طریق مى ‏توانیم برنامه مورد نیاز خود را به دست آوریم. به عبارت دیگر سه راه پیش روى ماست:

1- راه خود ساخته

هرگز راه مطمئنّى نیست، زیرا معلومات، اطلاعات و دانش انسان بسیار محدود است. او شاهد صدها اشتباه و خطا در اعمال گذشته خویش است. وجود پشیمانى‏ هاى بسیار در زندگى ما دلیلى است بر اشتباه بودن راهى که رفته ‏ایم و چه بسیار از تصوّرات، برداشت‏ها و قضاوت‏هاى ما، که بعداً معلوم مى‏ شود اشتباه بوده است.
مضافاً، طوفان غرائز هر لحظه انسان را از سویى به سویى مى‏برد و خواسته‏ هاى جدیدى را مطرح مى ‏کند، با این وضع آیا صلاح است باز هم در انتخاب راهى که به سعادت یا شقاوت همیشگى انسان مربوط مى‏ شود، طبق فکر ناقص وعلم محدود خود عمل کند؟!


2- راه مردم‏

راه دوّم نیز در نامطمئن بودن، دست کمى از راه اوّل ندارد، چون همان خطا و سهو و محدودیّت که در دانش و اندیشه من بود در نظریه دیگران نیز هست. همان‏گونه که من در دام هواها و هوس‏ هاى خویش گرفتارم ، دیگران نیز همین گرفتارى را داشته و دارند و همان طور که من بارها پشیمان شده و مى‏ شوم، دیگران نیز همین پشیمانى را داشته و خواهند داشت.
از همه اینها گذشته ، هیچ دلیلى وجود ندارد که من از سلیقه خود صرف نظر کنم و دنبال سلیقه ‏هاى گوناگون دیگران باشم. آزادى خود را رها کرده ، اسیر کسانى شوم که نه حقیقت مرا مى‏ شناسند، نه سعادت ابدى مرا مى‏ دانند و نه معلوم است که خیر خواهم باشند.


3- راه دین یا راه برتر
راه دین، راهى است که آفریدگار براى ما قرار داده و بدیهى است که سازنده هر کالایى به مشخّصات و نیازهاى آن از دیگران آگاه‏تر است و بهتر از هر کسى مى‏ تواند مقرّرات مربوط به نحوه استفاده و یا حفظ و نگهدارى آن را مشخّص نموده ، اعلام کند.
آیا وجود انسان، از یک کالاى ساخته دست بشر کمتر و یا ساده ‏تر است؟! راه ما و مقرّرات و قوانین زندگى ما را نیز باید سازنده وخالق ما یعنى خداى بزرگ بیان کند ، زیرا او از هر کس نسبت به بندگان خود آگاه‏تر و مهربان‏تر است.

انتخاب راه دین، سفارش عقل است‏
علاوه بر مطالب فوق، انتخاب راه دین، امرى کاملاً عقلانى و منطقى است؛ زیرا انسان عاقل همیشه احتمال خطر را خصوصاً اگر مهم باشد، جدّى مى‏ گیرد.


در جمعى که به مسافرت مى ‏روند، آن کسى بر مبناى عقل و خرد گام برمى‏ دارد که هنگام سفر و احتمال خطر ، چیزهایى با خود برمى‏دارد ، طنابى براى بکسل کردن ، زنجیر چرخى براى یخبندان ، جک و زاپاسى براى پنچرى ، چراغ قوّه ‏اى براى تاریکى و چوب و چماقى براى حمله دزدى مسلح.
انسان عاقل همواره به پیش‏آمدهاى احتمالى سفر فکر مى‏ کند و این وسایل را همراه خود مى ‏برد ، در مقابل ، افرادى که از عقل خود بهره‏ اى نمى ‏گیرند، سفر را آغاز کرده ، هیچ یک از وسایل مورد نیاز را برنمى ‏دارند. در طول سفر چنانچه مشکلى پیش نیاید و خطرى اتّفاق نیفتد ، کسانى که این گونه امکانات را همراه خود برداشته ‏اند ضررى نکرده ‏اند؛ بلکه در طول سفر از احساس آرامش و اطمینان برخوردار بوده‏ اند، امّا اگر نیازى به این وسایل پیش آمد ، کسانى که همراه خود هیچ وسیله‏ اى ندارند چه کنند؟ مانند همین ماجرا براى کسانى که در این دنیا ، دین را برگزیده ، دستورهاى آن را اجرا مى‏ کنند با کسانى که دین را رها نموده و به آداب و اعمال دینى پایبند نیستند ، اتّفاق مى‏افتد.

انسان عاقل ، بر اثر گفتار انبیا و بندگان صالح و صادق ، راه پر مخاطره ‏اى را پیش روى خود مى‏ بیند، آنان به او گفته‏ اند: روزى فرا مى ‏رسد که باید پاسخگوى اعمال خود باشد ، پاداش کارهاى نیکش را مى ‏بیند و به خاطر کارهاى زشت و ناپسندش مجازات مى‏ شود. پیامبران الهى او را از ارتکاب گناهان باز داشته و انجام اعمال نیک را به او سفارش کرده ‏اند.
به او گفته ‏اند: سالى یک ماه‏ رمضان ، روزه بگیرد. به جاى آنکه شراب بنوشد از خودِ انگور استفاده کند و روزى چند دقیقه در برابر خالق خویش نماز گزارد و به جاى بى‏ حرمتى به ناموس دیگران ، ازدواج کند و عفّت خود را حفظ نماید.
حال اگر این وعده و وعیدها راست نبود و قیامتى به وجود نیامد و سؤال و جواب و پاداش و مجازاتى در کار نبود ، کسى که در دنیا دیندار بوده ، مقرّرات و دستورات دین را مراعات نموده ، هیچ ضررى نکرده است. بلکه حداکثر به اندازه‏ اى که فرد بى ‏دین ، اوقات خود را صرف کارهاى بى ‏ارزش نموده است ، فرد دیندار نماز خوانده ، یا دستورى دینى را انجام داده است ، امّا اگر قیامتى در بین بود ، - که به هزار و یک دلیل هست - آن وقت افراد بى ‏دین ، و غیر مذهبى و لاابالى چه خواهند کرد!؟ بنابراین مذهبى ‏ها به هر حال برنده ‏اند و افراد لاابالى و غیرمذهبى ، در معرض خطر و ضرر قرار دارند.
البتّه روشن است که انجام اعمال دینى و پایبند بودن به آداب آن ، صبر و استقامت مى‏خواهد ، فرد دیندار براى انجام تکالیف دینى خود باید متلک‏هاى افراد لاابالى را تحمّل کند ، بویژه افرادى که در میان خانواده ‏ها و دوستان غیر مذهبى به سر مى‏برند باید تحمّل بیشترى داشته باشند.
قرآن کریم مى ‏فرماید: روش مجرمان و خلافکاران ، این است که به مؤمنان مى‏ خندند. و هرگاه از کنار دینداران مى ‏گذرند (آنها را مورد تمسخر قرار داده و) به یکدیگر چشمک مى‏ زنند. و زمانى که به نزد حزب و باند و گروهشان برمى ‏گردند ، مسرورند. (به اصطلاح پشت سر مؤمنان صفحه مى‏ گذارند.) و هنگامى که آنها را مى ‏بینند مى‏ گویند: اینها گمراهند.(1)
قرآن در این آیات به چهار نوع برخورد زشت خلافکاران ، اشاره مى‏ کند: خندیدن ، غمزه کردن ، فکاهى گفتن و نسبت گمراهى دادن. آنگاه در ادامه مى ‏فرماید: در روز قیامت نیز مؤمنان به آنان خواهند خندید! آرى، در روز قیامت آشکار مى‏ شود که زیانکار واقعى چه کسى است!

انتخاب راه دین، مطابق فطرت است‏

فطرت، بر وزن خلقت و به معناى آن است. هر نوع احساسى در انسان که در پدید آمدن آن ، استاد و مربّى و تمرین نقش نداشته ، و امرى دائمى و همیشگى ، در همه مردم ، همه مکان‏ها و همه زمان‏ها باشد ، از آن احساس ، گاه به فطرت و زمانى به غریزه تعبیر مى ‏شود. البتّه معمولاً غریزه به آن سرى از احساسات و تمایلات گفته مى‏ شود که در حیوان و انسان ، هر دو باشد ، مانند احساس گرسنگى و تشنگى. آرى ، نشانه فطرى بودن یک موضوع همان عمومیّت آن است. مثلاً علاقه مادر به فرزند ، فطرى است ، یعنى احساسى است که بدون معلّم و مربّى و تلقین ، در آفرینش او نهفته شده و عمومیّت دارد ، یعنى در هر زمان و مکان و در هر رژیم و نظامى ، این علاقه را در مادران خواهید یافت.

البتّه ممکن است عواملى سبب شدّت و ضعف آن احساس شود ، زیرا گاهى یکى از احساسات درونى بر دیگرى پیروز مى‏ شود. در انسان ، هم علاقه به مال هست و هم علاقه به خوشى و سلامتى ، ولى این علاقه ‏ها در همه افراد یکسان نیست ، بعضى مال را فداى جان و بعضى جان را فداى مال مى ‏کنند. همان گونه که در میان اعراب جاهلى ، علاقه به آبرو و خیال اینکه داشتن دختر ننگ است ، سبب مى‏شد که پدر از علاقه به فرزند دست کشیده ، با دست خود ، دخترش را زنده به گور کند. بنابراین ، معناى فطرى بودن ، آن نیست که انسان در عمل نیز دائماً دنبال آن برود زیرا چه بسا فطرتى روى مسأله فطرى دیگر را بپوشاند.
یکى از آثار مسأله فطرت ، احساس افتخار است. کسى که روى مرز فطرت گام برمى‏ دارد در خود احساس آرامش مى‏ کند ، مادرى که فرزند خود را در آغوش گیرد ، احساس غرور مى‏ کند و حتّى به مادرى که به فرزند خود بى‏ مهرى کرده انتقاد مى‏ کند ، آرى ، آن افتخار و این انتقاد همه از آثار فطرت است.

>>>>>>>>>>       1- نیاز شخصى 2- نیاز اجتماعى 3- نیاز عالى‏ 1- طبق میل و سلیقه خود عمل کنیم. 2- طبق خواسته‏ هاى مردم برنامه خود را تنظیم کنیم. 3- خود را تسلیم خدا نماییم و راه خود را فقط از او بگیریم .       <<<<<<<<<<




1) مطفّفین، 29 - 32.
2) درسهایی از قرآن

.

.

.

پایان بخش اول
                    ادامه دارد ...
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۵ ، ۲۰:۰۶
حمیدرضا