سلام خدمت دوستان
با بخش دهم اصول عقائد اسلامی (توحید) با شما هستیم
برای مشاهده بخش نهم بر روی این لینک
سلام خدمت دوستان
با بخش دهم اصول عقائد اسلامی (توحید) با شما هستیم
برای مشاهده بخش نهم بر روی این لینک
سلام خدمت دوستان
با بخش نهم اصول عقائد اسلامی (توحید) با شما هستیم
برای مشاهده بخش هشتم بر روی این لینک
» نشانه هاى بهترین دین
بهترین دین و مکتب، باید داراى مشخّصات زیر باشد:
1- عقلى و مستدل باشد.
البته
لازم است که بگوییم: اصول عقایدِ دین نباید با عقل در تضادّ باشد، امّا
لازم نیست همه مردم در همه زمانها و مکانها، دستورها و برنامه هاى دین را
طبق عقل خویش درک کنند؛ زیرا در زمانى که بسیارى از برنامه ها و دستورهاى
دین، صادر مىشود؛ ممکن است افرادى راز و رمز آن را نفهمند و با عقل خویش
به فلسفه آن پى نبرند. بنابراین یک برنامه دینى نمى تواند ضدّ عقل باشد
امّا ممکن است فوق عقل باشد.
به
هر صورت دین خوب، دینى است که اصول عقاید وبرنامه هایش استدلالى باشد نه
ضدّ عقل؛ براى همین است که مى گویند: در اصول دین و اصول عقاید، تقلید جایز
نیست، زیرا عقیده از عَقْد است و عقد یعنى گره خوردن و بسته شدن و چون بنا
بر این است که روح و دل انسان با عقیده و مطلبى گره بخورد، صرفاً با حرف
این و آن گره نمى خورد بلکه باید این علقه و پیوند بر مبناى عقل و استدلال
ایجاد گردد.
2- با فطرت و طبیعت انسان سازگار باشد.
پیروان
یک دین باید برنامه هاى دینى خود را با فطرت و طبیعت خود سازگار ببینند،
مثلاً انسان طبیعتاً به همسر نیاز دارد، بدیهى است دین خوب آن است که در
برنامه ها و دستوراتش، ازدواج امر مقدّسى باشد.
3- تحریف نشده باشد.
متأسّفانه
یکى از گرفتارى هایى که براى ادیان پیشین روى داد، تحریف آنها بود. قرآن
از این عمل زشت پرده برداشته، مى فرماید: «یُحرِّفونَ الکَلم عن
مَواضِعه»(36) بدیهى است دست بردن در قوانین وبرنامه هاى یک دین، آن را
وسیله و بازیچه اغراض شخصى نموده، بى خاصیّت مى کند.
خوشبختانه
دشمنان آگاه و دوستان نادان هرگز نتوانستند هیچ گونه تحریفى در دین اسلام
به وجود آورند، زیرا خداوند، خود حفاظت و نگهبانى از قرآن را به عهده گرفته
است و در این باره مى فرماید: «انّا نحن نزّلنَا الذّکر و انّا له
لَحافِظون»(37) در آیه دیگر مىفرماید: «لایأتیه الباطل مِن بین یَدیه»(38)
از هیچ سمت و سویى باطل به قرآن راه نمى یابد.
4- امید آفرین و روحیه بخش باشد.
از
نشانه هاى بهترین دین و مکتب آن است که به انسان امید و عشق بدهد. اگر
شاگردى بداند که زحمات او در مدرسه هدر نمى رود و حتّى یک صدم نمره اش مورد
نظر است و عذرهاى موجه او پذیرفته مى شود، با عشق خاصّى به تحصیل ادامه
مى دهد. در جهانبینى الهى، انسان عقیده دارد که در هر لحظه زیر نظر خداست و
ذرّه اى از اعمال خیر او غفلت نمى شود و خریدار کار نیکش خداست و بهاى جان و
مالش بهشت است و بر این باور است که امدادهاى غیبى مى تواند در سخت ترین
شرایط به کمک او بیاید.
5 - آینده نگر باشد.
دین
باید دورنگر و در فکر آینده مردم باشد، آینده را براى پیروان خود توضیح
دهد و راههاى سعادت و پیشرفت را با آنها در میان بگذارد. البتّه برخى از
مکتب ها به جاى اینکه آخربین باشند آخوربین هستند.
6- جامع باشد.
دین
باید هم به مسایل نظرى بپردازد و هم به مسایل عملى. هم به این جهان
بیاندیشد و هم آن جهان را فراموش نکند. آنچه که مورد نیاز یک انسان و یا
جامعه است در آن یافت شود. این جامعیّت به زیبایى در قرآن مشاهده مى شود،
زیرا مسایل مادّى و معنوى، دنیوى و اخروى در کنار یکدیگر ذکر شده اند.
قرآن،
در حالى که از مسایل زناشویى سخن مى گوید: «نساءکم حرثٌ لکم فاتوا حرثکم
أنّى شئتم» بلافاصله مىگوید: «و قدّموا لانفسکم»(39) براى آخرت خود
توشه اى را پیش فرستید. یعنى ضمن اینکه در اندیشه تأمین نیازهاى مادّى خود
هستید، در اندیشه تربیت اولاد صالح نیز باشید تا ذخیره اى براى آخرت شما
باشد.
دین
برتر، دینى است که هم براى فکر و اندیشه پیروان خود برنامه داشته باشد و
هم براى دست و زبان و پاى آنها. هم در اندیشه جسم مردم باشد و هم در اندیشه
روانشان. دین جامع، دینى است که هم به فکر اقتصاد مردم باشد، هم به فکر
تفریح و تأمین لذّتهاى مشروع آنان.
دین
خوب مى گوید: اگر مىخواهى ورزش کنى، با این شعار ورزش کن. «امروز لذّت،
فردا خدمت.» این معیار ورزش در اسلام است که باید در امورى مثل شنا،
قایقرانى، تیراندازى، موتورسوارى، اتومبیلرانى، آموزشهاى نظامى و... به
آن توجّه داشت.
آرى،
انجام این گونه ورزشها امروز لذّت دارد و با کسب این مهارتها مىتوان
فردا به جامعه خدمت کرد.(40) برخى ورزشها شاید امروز مفید باشد، امّا براى
فردا چه سودى دارد؟! چه خدمتى براى جامعه در آن به چشم مى خورد؟! بگذریم از
برخى از ورزشها که نه امروز دارد و نه فردا! دین برتر براى مسابقات جایزه
قرار مى دهد، آنهم نه جایزه مصرفى مانند گلدان، جام ومدال. پیامبر صلى الله
علیه و آله وقتى مسابقه اى برگزار مى نمود به برنده آن شتر و یا درخت خرما
جایزه مى داد، یعنى جایزه اى تولیدى.
7- بن بست نداشته باشد.
در
اسلام، راه بازگشت به روى هیچ کس بسته نیست و در بسیارى از آیات قرآن پس
از بیان وضعیّت گناهکاران از توبه سخن به میان آمده است. زیرا یکى از
گناهان کبیره، یأس از رحمت خداست. هیچ کس، در هیچ شرایطى نباید از رحمت خدا
مأیوس شود و خود را در بن بست ببیند.
راستى
چرا ما زود مأیوس مى شویم و همه درها را به روى خود بسته مى بینیم. اگر در
کنکور قبول نشدیم ناامیدى سراسر وجود ما را فرا مى گیرد! مگر تمام
سعادتها، در رفتن به دانشگاه است؟ مگر تمام سعادت یک فرد، پیروزى در
انتخابات و یا موفّقیّت در تجارت است؟
دین خوب، دینى است که بن بست ندارد و مقصّران را در بازگشت از گناه و اشتباه راهنمایى و یارى مى کند.
8 - عمل به آن آسان باشد.
در
دین کامل و برتر حَرَجى نیست، یعنى پیروان یک مکتب آسمانى در انجام وظایف و
اعمال خود دچار سختى و دردسر نمى شوند. مثلاً: جهاد بر فرد نابینا و یا
بیمار واجب نیست و نمازگزار اگر آبى براى وضو پیدا نکرد، تیمّم مى کند.
پرداخت کننده زکات، اگر گندمزارش دیمى است، زکات بیشترى مى پردازد و اگر
آبیارى مى کند، چون زحمت بیشترى متحمّل مى شود، زکاتِ کمترى مى پردازد.
مالک گوسفند اگر گوسفندانش در بیابانها مى چرند، باید زکات بیشترى بپردازد
و اگر آنها را علوفه مى دهد چون هزینه علوفه را مى پردازد، زکات کمترى
پرداخت مى کند.
در دین خوب جایى براى وسواسى نیست، زیرا با یک لیوان آب مى شود، وضو گرفت و با ده سیر آب غسل کرد.
در دین قواعد و اصولى وجود دارد که زندگى را بر ما آسان مى کند:
اصل بر این است که همه چیز پاک است، مگر خلاف آن ثابت شود.
اصل بر این است که اموالى که در دست مسلمانان است از خودشان بوده و حلال است.
اصل بر این است که همه چیز حلال است، مگر آنکه خلاف آن ثابت شود.
پس دین خوب دینى است که دستوراتش آسان و عمل به آن نیز آسان باشد.
سلام خدمت دوستان
با بخش هشتم اصول عقائد اسلامی (توحید) با شما هستیم
برای مشاهده بخش هفتم بر روی این لینک
» تحلیلهاى غلط از دین
کسانى
که اعتقادى به دین ندارند - مانند مادّى گراها - ناگزیرند تحلیلى و توجیهى
براى دین و علّت پیدایش آن ارائه نمایند. برخى تحلیلها و توجیه هاى آنان
جنبه روانى و برخى جنبه اقتصادى دارند. که همه آنها از واقعیّت دورند.
البتّه اکنون بطلان بسیارى از آنها آشکار شده و جوابشان نیز داده شده
است.(32)
مادّى گراها،
درباره ریشه هاى پیدایش مذهب در میان جوامع بشرى، ضمن ردّ عقل وفطرت،
امورى چون فقر، جهل و ترس را به عنوان عوامل گرایش به دین و خدا ذکر
کرده اند.
فقر
مادّى گراها
مىگویند: یکى از عوامل گرایش مردم به دین و خدا فقر است و در توضیح آن
مى گویند: سرمایه داران چون مى خواستند حقّ فقرا و کارگران را غصب کنند،
کانالى به نام دین ساختند تا از طریق آن فقرا را استثمار کنند، آنها به
محرومان جامعه، به وسیله عوامل ارتجاع چنین القا مى کنند که دنیا ارزشى
ندارد، صبر و تحمّل داشته باشید، زیرا خداوند صبر و صابران را دوست دارد،
با فقر و بیچارگى بسازید و هرگز دست به شورش و انقلاب نزنید، آنچه مهم است
آخرت است. بنابر این سرمایه داران از واژه هایى که طبقه محروم را بى تحرّک
مى سازد سوء استفاده نموده و بدین وسیله آنها را به سکوت و سکون وا
مى دارند!
بطلان این تحلیلِ غلط و دور از منطق، به چند دلیل کاملاً روشن است.
اوّلاً:
صبر به معناى تسلیم شدن و تو سرى خوردن نیست. در جایى که دین مى فرماید:
«فمن اعتدى علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدى علیکم»(33) هر کس به شما ظلم و
تجاوز کرد، همانند آن بر او تعدّى کنید. چگونه مى توان چنین برداشت ناصحیح
را به دین نسبت داد؟
هرگز
توجّه به آخرت، به معناى دست کشیدن از دنیا و بى اعتنایى نسبت به آن و
ضایع شدن حقوق فرد توسّط دیگران نیست. در قرآن کریم به تعداد کلمه آخرت،
کلمه دنیا تکرار شده است.
اسلام،
براى تمام واژه هایى که مورد سوء استفاده قرار گرفته و تحریف شده، معنایى
صحیح و محرّک دارد، معناى انتظار، سکوت نیست، چنانکه انتظار خورشید به
معناى آن نیست که شب در تاریکى بمانیم و چراغى روشن نکنیم و معناى انتظارِ
تابستان، این نیست که در زمستان وسیله گرم کننده نداشته باشیم.
آرى، انتظار ظهور امام زمان علیه السلام براى اصلاح، به معناى سکوت و زیر بارِ ظلم رفتن نیست.
معناى
صبر، تحمّل ظلم نیست. بلکه صبر، یعنى استقامت در برابر ظالم و پایدارى در
گرفتن حقّ. اسلام مى گوید: هر که در راه گرفتن مال خود از دشمن و یا حفظ آن
از دستبرد کشته شود، شهید است. یعنى براى گرفتن حقّ باید تا مرز شهادت
استقامت نمود.
معناى
تعبیر «دنیا ارزش ندارد»، این نیست که دنیا را از دست بدهیم، بلکه منظور
آن است که ارزش انسانى که جانشین خدا در زمین است، بیش از دنیاست و نباید
دنیا براى انسان هدف باشد.
اسلام علاوه بر آنکه اموال نامشروع را از سرمایه داران مى گیرد و به صاحبان آن مى دهد، به محرومان نیز خطاب کرده، مى فرماید:
تواضع
و فروتنى در برابر سرمایه دار ممنوع است و هر کس به خاطر مال در برابر کسى
تواضع کند یک سوّم دینش نابود مى شود. هر کس به پولدارى به خاطر پولش، با
گرمى و احترام سلام کند، خدا در قیامت بر او غضب خواهد کرد. هرگز کسى را به
خاطر داشتن مال، امتیازى ندهید. نباید بر سر سفره اى بنشینید که در آن
تنها افراد مرفّه نشسته اند. چنانکه امام رضا علیه السلام با بردگان بر سر
یک سفره غذا مى خورد و حضرت سلیمان با آن همه عظمت، با مساکین زندگى مى کرد
و امام على علیه السلام روى خاک مى نشست.
ثانیاً:
اگر سرمایه داران، دین را به وجود آورده باشند، نباید انبیا، فقرا را در
برابر سرمایه دارانِ زورگو بشورانند و به قیام وادارند.
ثالثاً:
دین، سرمایه دارى را محدود و بسیارى از منابع درآمد را ممنوع مى کند، رشوه،
کم فروشى، گران فروشى، ربا، کلاه بردارى و دزدى به شدّت در دین مردود است.
بدیهى است که هیچ گاه یک سرمایه دار، طرفدار پیدایش دینى نیست که او را از
ثروت اندوزى باز مى دارد و به بهانه هاى مختلف جیب او را به نفع فقرا خالى
مى کند و حتّى گاهى اموال او را مصادره نماید.
توجیه
دیگر مادّى گراها این است که دین ساخته خود فقراست. فقرا، دین را براى
آرامش خود ساختند. آنها گفتند: اگر دنیا نداریم، مهم نیست در عوض آخرت
داریم و آخرت بهتر است. به جاى اینکه برویم دنبال کار و بازار، مى رویم
دنبال مسجد و عبادت.
این
تحلیل هم اشتباه و مغرضانه است. کجاى دین طرفدار تنبلى و بى تحرّکى است؟ از
امیرمؤمنان علیه السلام پرسیدند: چه چیزى بار شتر است. فرمود: صد هزار درخت
خرما. تعجّب کردند، بعد متوجّه شدند که صدهزار هسته خرما بار شتر است.
تفکّر امیرمؤمنان اینگونه است که از هر هسته خرما باید در اندیشه تولید یک
درخت خرما بود. آن حضرت چه مقدار نخلستان ایجاد نمود و قنات آب احداث کرد!
پیامبران الهى یا کشاورز بودند یا دامدار و یا نجّار و خیّاط.
ترس
بعضى
از مادّیون که نمى توانند به جهان بینى توحیدى و برخاسته از عقل و فطرت پى
ببرند، گفته اند: ریشه ایمان به خدا ترس است! توضیح اینکه انسان همان گونه
که در کودکى پناهگاهى به نام والدین دارد، در بزرگسالى هم پناهگاهى به نام
خدا براى خود ساخته است، زیرا انسان، هم از نظر زور و قدرت محدود است و هم
حوادث و خطرها فراوانند.
انسانهاى
اوّلیه که در برابر حوادث ناگوار و خطرناکى - از قبیل زلزله و رعد و برق
و... - قرار مى گرفتند براى خود پناهگاه موهومى فرض مى کردند و هرگاه
مى ترسیدند با پناه بردن به خداىِ خود ساخته، به روان مضطرب خود آرامش
مى بخشیدند. بنابراین، ریشه ایمان به خدا ترس است!
در پاسخ باید گفت:
اگر ریشه ایمان به خدا، ترس باشد، باید هر که ترسوتر است ایمانش بیشتر باشد. و جاهایى که ترس زیاد است، ایمان به خدا هم زیاد باشد.
اگر
ریشه ایمان به خدا ترس است، باید افرادى که ترسو نیستند دین نداشته باشند!
و در مواردى که در انسان احساس ترس نیست، توجّه به خدا هم نباشد، در حالى
که هست.
شاید
در اینجا سؤالى به ذهن خواننده گرامى برسد که اگر منشأ ایمان به خدا و
گرایش به مذهب، ترس نیست پس چرا هنگام ترس، انسان متوجّه خدا مى گردد، چرا
هنگامى که بیمار به اتاق جرّاحى مى رود و یا راننده اى ماشینش در حال
واژگونى است به یاد خدا مى افتد؟
در
پاسخ مى گوییم: درست است که انسان در حال ترس، به سوى خدا مى رود، امّا
این بدان معنا نیست که ریشه ایمان به خدا و گرایش به دین ترس است. اگر
انسان هنگام تشنگى به سراغ آب مى رود، به معناى آن نیست که اب ساخته ذهن
بشر است، بلکه به عکس، به معناى آن است که آب یک واقعیّتِ موجود است که
تشنگى، ما را به سوى او مى کشاند.
عقل
انسان آثار دقیق و ظریف و حساب شده اى را مى بیند و به وجود خداوند متعال
پى مى برد، فکر مى کند: من که فعلاً هستم، خودم، خودم را نیافریدم وگرنه
ممکن بود خود را قوى تر و زیباتر بیافرینم و یا در خود تغییراتى دهم،
دیگران هم که مثل منند، بنابراین یک قادرى مرا ساخته است. او در این فکر و
نتیجه گیرى، دلهره و ترسى ندارد. عقل و فطرت بیدارش او را به سوى خداى
متعال رهبرى مى کند.
جهل
گروهى
از مخالفان دین، که با حقّانیّت خداشناسى بر اساس رهنمود عقل و فطرت
مخالفند، مى گویند: ریشه ایمان به خدا جهل است! اینان معتقدند: براى
انسانها مسائل و حوادثى پیش مى آمده که دلیل آنها را نمى دانستند، هر کجا و
در هر مسأله اى از تفسیر علمى آن عاجز مى شدند پیش خود، خدایى فرض
مى کردند و مى گفتند: این کار، کار خداست.
مثلاً
چون علّت خورشید گرفتگى و ماه گرفتگى و زلزله و پیشامدهاى دیگر را
نمى دانستند، خدایى را پیش خود تصوّر مى کردند تا بگویند اینها کار اوست،
از این جا بود که مسأله اى به نام خدا مطرح شد!
حقیقت این است که باید گفت: روزگار این حرفها سپرى شده و از اوّل هم خریدارى نداشت، زیرا:
1- اگر ریشه ایمان به خدا جهل به علل حوادث طبیعى باشد، باید هر که جهلش بیشتر است، ایمانش بیشتر باشد!
2-
اگر ریشه ایمان به خدا جهل باشد، باید کتابهاى آسمانى مردم را به جهل
تشویق کنند! در صورتى که قرآن در آیات متعدّدى به بیان فضیلت و اهمیّت علم و
دانش پرداخته، مردم را به فرا گرفتن آن تشویق کرده است.
«یرفع اللّه الّذین امنوا منکم والّذین اوتوا العلم درجات»(34)، «هل یستوى الّذین یعلمون و الّذین لایعلمون»(35)
3- اگر ریشه ایمان به خدا جهل باشد، باید رهبران دینى، افراد جاهلى باشند در حالى که آنان از همه داناترند.
4-
اگر ریشه ایمان به خدا جهل باشد، باید هر که به علمش اضافه و از جهلش
کاسته مى شود، بى ایمانتر شود! و باید همین که انسان به علل بعضى از حوادث
پى برد، دست از ایمان به خدا بردارد، در صورتى که امثال گالیله ها،
انیشتین ها و بوعلى ها - که خود کشف کننده بعضى علل طبیعى هستند - به خدا
ایمان دارند. راستى مگر کشف یک یا چند قانون طبیعى ما را از وجود قانون
گذار بى نیاز مى کند؟
بدیهى است کشف قوانین طبیعى و آگاهى و اطلاع از اسرار هستى، در گرایش انسان به خدا و ایمان به او بسیار مؤثر است.
سلام خدمت دوستان
با بخش هفتم اصول عقائد اسلامی (توحید) با شما هستیم
برای مشاهده بخش ششم بر روی این لینک
» کارایى دین
سلام خدمت دوستان
با بخش ششم اصول عقائد اسلامی (توحید) با شما هستیم
برای مشاهده بخش پنجم بر روی این لینک
» امتیازات دین
سلام خدمت دوستان
با بخش پنجم اصول عقائد اسلامی (توحید) با شما هستیم
برای مشاهده بخش اول بر روی این لینک
، برای مشاهده بخش دوم بر روی این لینک
، برای مشاهده بخش سوم بر روی این لینک
و برای مشاهده بخش چهارم بر روی این لینک
کلیک کنید
» عوامل شکوفایى فطرت
سلام خدمت دوستان
با بخش چهارم اصول عقائد اسلامی (توحید) با شما هستیم
برای مشاهده بخش اول بر روی این لینک
، برای مشاهده بخش دوم بر روی این لینک
و برای مشاهده بخش سوم بر روی این لینک
کلیک کنید
» غبارهاى فطرت
سلام خدمت دوستان
با بخش دوم اصول عقائد اسلامی (توحید) با شما هستیم
برای مشاهده بخش اول روی این لینک کلیک کنید
» دینِ فطرى یعنى چه؟
هنگامى
که مى گوییم دین فطرى است ، یعنى مایه ها و ریشه هاى دین در نهاد هر بشرى
نهفته است. اصول و فروع دین ، اخلاق و معارف و مبانى دین با خلقت و فطرت
انسان هماهنگ است. انسانها در هر سن و سالى که باشند و در هر زمان و مکانى
که زندگى کنند ، مى خواهند بدانند سرچشمه هستى کجاست؟ این ، همان ریشه توحید
است.
انسان مى خواهد کسى او را راهنمایى کند ، حقّ و باطل را براى او بگوید ، او
در درون احساس مى کند به راهنما نیاز دارد ، و این ریشه نبوّت و امامت است.
پاداش دادن و کیفر کردن ، همچنین انتظار پاداش و کیفر در برابر خوبى ها و
بدى ها در درون هر انسانى وجود دارد. اگر شما گلى به کودکى دادید ، لبخند
مى زند و اگر او را اذیّت کردید ، اخم مى کند و مى گرید. آن لبخند و این
اخم ، پاداش و کیفر عمل شماست و این عکس العمل فطرى ، ریشه اعتقاد به معاد است.
تشکّر از ولىّ نعمت و اظهار خضوع در مقابل کسى که به انسان خدمتى کرده ، ریشه عبادات و نماز است.
توجّه به محرومان و مستمندان و علاقه به رفع مشکلات همنوعان ، ریشه خمس و زکات و انفاق است.
توجّه به نجات یک انسان گرفتار و کسى که در خطر است و علاقه به سعادت دیگران ریشه امر به معروف و نهى از منکر است.
البتّه نحوه انجام عبادات و اینکه مثلاً نماز را چگونه و چند رکعت بخوانیم
و با چه زبان و شیوه اى انجام دهیم ، تعبّدى است و باید ببینیم راهنمایان و
رهبران دینى چه شیوهاى را براى ما بیان کرده اند
پایان بخش دوم
سلام خدمت دوستان
با بخش اول اصول عقائد اسلامی (توحید) با شما هستیم نیاز به دین
بحث اصول عقاید را با طرح سؤالى شروع مى کنیم:
آیا انسان به دین نیاز دارد؟
قبل از پاسخ این سؤال، لازم است ابتدا نیازهاى انسان را ذکر کنیم.
هر انسانى سه نوع نیاز دارد:
نیاز شخصى، مثل نیاز به غذا، پوشاک، مسکن، همسر.
نیاز اجتماعى، امورى است که انسان چون در جامعه زندگى مىکند به آنها نیاز دارد. مانند قانون، مقرّرات و رهبر.
نیاز عالى، نیاز انسان به شناخت و معرفت است، که بشر سؤالات متعدّدى
درباره خود و هستى دارد و مى خواهد خیلى چیزها را بشناسد و بداند و درباره
آنها اطلاعاتى داشته باشد. مثلاً شناخت هستى و مبدأ آن، شناخت هدف هستى و
مقصد و پایان آن، شناخت راه زندگى و شناخت حقّ و باطل، از جمله نیازها
و خواسته هاى هر انسانى است.
اکنون بار دیگر سؤال قبلى را تکرار مى کنیم: انسان چه نیازى به دین دارد؟
پاسخ: در میان انواع نیازهاى انسان، دین، پاسخگوى نیازهاى عالى اوست.
انسانها براى پاسخگویى به نیازهاى عالى خود به دین نیازمندند، و دین به
سؤالات فوق پاسخ مى دهد.
دین توضیح مى دهد که سرچشمه هستى کجاست، آفریدگار هستى کیست، هدفِ هستى
چیست، معیار شناخت حقیقت کدام است و مسئولیّت ما در این مجموعه چیست.
کدام راه؟
ما انسانها، براى سعادت و رشد خود به برنامه و طرح نیازمندیم و از سه
طریق مى توانیم برنامه مورد نیاز خود را به دست آوریم. به عبارت دیگر سه
راه پیش روى ماست:
1- راه
خود ساخته
هرگز راه مطمئنّى نیست، زیرا معلومات، اطلاعات و دانش انسان
بسیار محدود است. او شاهد صدها اشتباه و خطا در اعمال گذشته خویش است. وجود
پشیمانى هاى بسیار در زندگى ما دلیلى است بر اشتباه بودن راهى که رفته ایم
و چه بسیار از تصوّرات، برداشتها و قضاوتهاى ما، که بعداً معلوم مى شود
اشتباه بوده است.
مضافاً، طوفان غرائز هر لحظه انسان را از سویى به سویى مىبرد و خواسته هاى
جدیدى را مطرح مى کند، با این وضع آیا صلاح است باز هم در انتخاب راهى که
به سعادت یا شقاوت همیشگى انسان مربوط مى شود، طبق فکر ناقص وعلم محدود خود
عمل کند؟!
2- راه مردم
راه
دوّم نیز در نامطمئن بودن، دست کمى از راه اوّل ندارد، چون همان خطا و سهو
و محدودیّت که در دانش و اندیشه من بود در نظریه دیگران نیز هست.
همانگونه که من در دام هواها و هوس هاى خویش گرفتارم ، دیگران نیز همین
گرفتارى را داشته و دارند و همان طور که من بارها پشیمان شده و مى شوم،
دیگران نیز همین پشیمانى را داشته و خواهند داشت.
از همه اینها گذشته ، هیچ دلیلى وجود ندارد که من از سلیقه خود صرف نظر کنم
و دنبال سلیقه هاى گوناگون دیگران باشم. آزادى خود را رها کرده ، اسیر
کسانى شوم که نه حقیقت مرا مى شناسند، نه سعادت ابدى مرا مى دانند و نه
معلوم است که خیر خواهم باشند.
3- راه دین یا راه برتر
راه دین، راهى است که آفریدگار براى ما قرار داده و بدیهى است که سازنده
هر کالایى به مشخّصات و نیازهاى آن از دیگران آگاهتر است و بهتر از هر کسى
مى تواند مقرّرات مربوط به نحوه استفاده و یا حفظ و نگهدارى آن را مشخّص
نموده ، اعلام کند.
آیا وجود انسان، از یک کالاى ساخته دست بشر کمتر و یا ساده تر است؟! راه ما
و مقرّرات و قوانین زندگى ما را نیز باید سازنده وخالق ما یعنى خداى بزرگ
بیان کند ، زیرا او از هر کس نسبت به بندگان خود آگاهتر و مهربانتر است.
انتخاب راه دین، سفارش عقل است
علاوه بر مطالب فوق، انتخاب راه دین، امرى کاملاً عقلانى و منطقى است؛ زیرا
انسان عاقل همیشه احتمال خطر را خصوصاً اگر مهم باشد، جدّى مى گیرد.
در
جمعى که به مسافرت مى روند، آن کسى بر مبناى عقل و خرد گام برمى دارد که
هنگام سفر و احتمال خطر ، چیزهایى با خود برمىدارد ، طنابى براى بکسل کردن ،
زنجیر چرخى براى یخبندان ، جک و زاپاسى براى پنچرى ، چراغ قوّه اى براى
تاریکى و چوب و چماقى براى حمله دزدى مسلح.
انسان عاقل همواره به پیشآمدهاى احتمالى سفر فکر مى کند و این وسایل را
همراه خود مى برد ، در مقابل ، افرادى که از عقل خود بهره اى نمى گیرند، سفر
را آغاز کرده ، هیچ یک از وسایل مورد نیاز را برنمى دارند. در طول سفر
چنانچه مشکلى پیش نیاید و خطرى اتّفاق نیفتد ، کسانى که این گونه امکانات را
همراه خود برداشته اند ضررى نکرده اند؛ بلکه در طول سفر از احساس آرامش و
اطمینان برخوردار بوده اند، امّا اگر نیازى به این وسایل پیش آمد ، کسانى که
همراه خود هیچ وسیله اى ندارند چه کنند؟ مانند همین ماجرا براى کسانى که
در این دنیا ، دین را برگزیده ، دستورهاى آن را اجرا مى کنند با کسانى که دین
را رها نموده و به آداب و اعمال دینى پایبند نیستند ، اتّفاق مىافتد.
انسان
عاقل ، بر اثر گفتار انبیا و بندگان صالح و صادق ، راه پر مخاطره اى را پیش
روى خود مى بیند، آنان به او گفته اند: روزى فرا مى رسد که باید پاسخگوى
اعمال خود باشد ، پاداش کارهاى نیکش را مى بیند و به خاطر کارهاى زشت و
ناپسندش مجازات مى شود. پیامبران الهى او را از ارتکاب گناهان باز داشته و
انجام اعمال نیک را به او سفارش کرده اند.
به او گفته اند: سالى یک ماه رمضان ، روزه بگیرد. به جاى آنکه شراب بنوشد
از خودِ انگور استفاده کند و روزى چند دقیقه در برابر خالق خویش نماز گزارد
و به جاى بى حرمتى به ناموس دیگران ، ازدواج کند و عفّت خود را حفظ نماید.
حال اگر این وعده و وعیدها راست نبود و قیامتى به وجود نیامد و سؤال و
جواب و پاداش و مجازاتى در کار نبود ، کسى که در دنیا دیندار بوده ، مقرّرات و
دستورات دین را مراعات نموده ، هیچ ضررى نکرده است. بلکه حداکثر به
اندازه اى که فرد بى دین ، اوقات خود را صرف کارهاى بى ارزش نموده است ، فرد
دیندار نماز خوانده ، یا دستورى دینى را انجام داده است ، امّا اگر قیامتى در
بین بود ، - که به هزار و یک دلیل هست - آن وقت افراد بى دین ، و غیر مذهبى و
لاابالى چه خواهند کرد!؟ بنابراین مذهبى ها به هر حال برنده اند و افراد
لاابالى و غیرمذهبى ، در معرض خطر و ضرر قرار دارند.
البتّه
روشن است که انجام اعمال دینى و پایبند بودن به آداب آن ، صبر و استقامت
مىخواهد ، فرد دیندار براى انجام تکالیف دینى خود باید متلکهاى افراد
لاابالى را تحمّل کند ، بویژه افرادى که در میان خانواده ها و دوستان غیر
مذهبى به سر مىبرند باید تحمّل بیشترى داشته باشند.
قرآن کریم مى فرماید: روش مجرمان و خلافکاران ، این است که به مؤمنان
مى خندند. و هرگاه از کنار دینداران مى گذرند (آنها را مورد تمسخر قرار
داده و) به یکدیگر چشمک مى زنند. و زمانى که به نزد حزب و باند و گروهشان
برمى گردند ، مسرورند. (به اصطلاح پشت سر مؤمنان صفحه مى گذارند.) و هنگامى
که آنها را مى بینند مى گویند: اینها گمراهند.(1)
قرآن در این آیات به چهار نوع برخورد زشت خلافکاران ، اشاره مى کند:
خندیدن ، غمزه کردن ، فکاهى گفتن و نسبت گمراهى دادن. آنگاه در ادامه
مى فرماید: در روز قیامت نیز مؤمنان به آنان خواهند خندید! آرى، در روز
قیامت آشکار مى شود که زیانکار واقعى چه کسى است!
انتخاب راه دین، مطابق فطرت است
فطرت، بر وزن خلقت و به معناى آن است. هر نوع احساسى در انسان که در پدید آمدن آن ، استاد و مربّى و تمرین نقش نداشته ، و امرى دائمى و همیشگى ، در همه مردم ، همه مکانها و همه زمانها باشد ، از آن احساس ، گاه به فطرت و زمانى به غریزه تعبیر مى شود. البتّه معمولاً غریزه به آن سرى از احساسات و تمایلات گفته مى شود که در حیوان و انسان ، هر دو باشد ، مانند احساس گرسنگى و تشنگى. آرى ، نشانه فطرى بودن یک موضوع همان عمومیّت آن است. مثلاً علاقه مادر به فرزند ، فطرى است ، یعنى احساسى است که بدون معلّم و مربّى و تلقین ، در آفرینش او نهفته شده و عمومیّت دارد ، یعنى در هر زمان و مکان و در هر رژیم و نظامى ، این علاقه را در مادران خواهید یافت.
البتّه
ممکن است عواملى سبب شدّت و ضعف آن احساس شود ، زیرا گاهى یکى از احساسات
درونى بر دیگرى پیروز مى شود. در انسان ، هم علاقه به مال هست و هم علاقه به
خوشى و سلامتى ، ولى این علاقه ها در همه افراد یکسان نیست ، بعضى مال را
فداى جان و بعضى جان را فداى مال مى کنند. همان گونه که در میان اعراب
جاهلى ، علاقه به آبرو و خیال اینکه داشتن دختر ننگ است ، سبب مىشد که پدر
از علاقه به فرزند دست کشیده ، با دست خود ، دخترش را زنده به گور کند.
بنابراین ، معناى فطرى بودن ، آن نیست که انسان در عمل نیز دائماً دنبال آن
برود زیرا چه بسا فطرتى روى مسأله فطرى دیگر را بپوشاند.
یکى از آثار مسأله فطرت ، احساس افتخار است. کسى که روى مرز فطرت گام برمى دارد در خود احساس آرامش مى کند ، مادرى که فرزند خود را در آغوش گیرد ،
احساس غرور مى کند و حتّى به مادرى که به فرزند خود بى مهرى کرده انتقاد
مى کند ، آرى ، آن افتخار و این انتقاد همه از آثار فطرت است.
>>>>>>>>>> 1- نیاز شخصى 2- نیاز اجتماعى 3- نیاز عالى 1- طبق میل و سلیقه خود عمل کنیم. 2- طبق خواسته هاى مردم برنامه خود را تنظیم کنیم. 3- خود را تسلیم خدا نماییم و راه خود را فقط از او بگیریم . <<<<<<<<<<