عشق فقط یک کلام.....حُسَین علیه السلام

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

عشق فقط یک کلام.....حُسَین علیه السلام

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

عشق فقط یک کلام.....حُسَین علیه السلام

سلام به شما دوست عزیز

برداشت های خودم رو از تمامی رخدادها ، مطالعات و ... را سعی میکنم در اینجا یادداشت کنم.

سپاسگذارم از اینکه وقت گرانبهای خود رو برای خواندن نوشته های من گذاشتید.

یا علی

پیوندها

۲۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اصول عقائد اسلامی (توحید)» ثبت شده است

سلام خدمت دوستان

با بخش اول  اصول عقائد اسلامی (توحید) با شما هستیم

نیاز به دین

بحث اصول عقاید را با طرح سؤالى شروع مى‏ کنیم:
آیا انسان به دین نیاز دارد؟
قبل از پاسخ این سؤال، لازم است ابتدا نیازهاى انسان را ذکر کنیم.
هر انسانى سه نوع نیاز دارد:
نیاز شخصى، مثل نیاز به غذا، پوشاک، مسکن، همسر.
نیاز اجتماعى، امورى است که انسان چون در جامعه زندگى مى‏کند به آنها نیاز دارد. مانند قانون، مقرّرات و رهبر.
نیاز عالى، نیاز انسان به شناخت و معرفت است، که بشر سؤالات متعدّدى درباره خود و هستى دارد و مى‏ خواهد خیلى چیزها را بشناسد و بداند و درباره آنها اطلاعاتى داشته باشد. مثلاً شناخت هستى و مبدأ آن، شناخت هدف هستى و مقصد و پایان آن، شناخت راه زندگى و شناخت حقّ و باطل، از جمله نیازها و خواسته‏ هاى هر انسانى است.
اکنون بار دیگر سؤال قبلى را تکرار مى‏ کنیم: انسان چه نیازى به دین دارد؟
پاسخ: در میان انواع نیازهاى انسان، دین، پاسخگوى نیازهاى عالى اوست. انسان‏ها براى پاسخگویى به نیازهاى عالى خود به دین نیازمندند، و دین به سؤالات فوق پاسخ مى‏ دهد.
دین توضیح مى‏ دهد که سرچشمه هستى کجاست، آفریدگار هستى کیست، هدفِ هستى چیست، معیار شناخت حقیقت کدام است و مسئولیّت ما در این مجموعه چیست.


کدام راه؟
ما انسان‏ها، براى سعادت و رشد خود به برنامه و طرح نیازمندیم و از سه طریق مى ‏توانیم برنامه مورد نیاز خود را به دست آوریم. به عبارت دیگر سه راه پیش روى ماست:

1- راه خود ساخته

هرگز راه مطمئنّى نیست، زیرا معلومات، اطلاعات و دانش انسان بسیار محدود است. او شاهد صدها اشتباه و خطا در اعمال گذشته خویش است. وجود پشیمانى‏ هاى بسیار در زندگى ما دلیلى است بر اشتباه بودن راهى که رفته ‏ایم و چه بسیار از تصوّرات، برداشت‏ها و قضاوت‏هاى ما، که بعداً معلوم مى‏ شود اشتباه بوده است.
مضافاً، طوفان غرائز هر لحظه انسان را از سویى به سویى مى‏برد و خواسته‏ هاى جدیدى را مطرح مى ‏کند، با این وضع آیا صلاح است باز هم در انتخاب راهى که به سعادت یا شقاوت همیشگى انسان مربوط مى‏ شود، طبق فکر ناقص وعلم محدود خود عمل کند؟!


2- راه مردم‏

راه دوّم نیز در نامطمئن بودن، دست کمى از راه اوّل ندارد، چون همان خطا و سهو و محدودیّت که در دانش و اندیشه من بود در نظریه دیگران نیز هست. همان‏گونه که من در دام هواها و هوس‏ هاى خویش گرفتارم ، دیگران نیز همین گرفتارى را داشته و دارند و همان طور که من بارها پشیمان شده و مى‏ شوم، دیگران نیز همین پشیمانى را داشته و خواهند داشت.
از همه اینها گذشته ، هیچ دلیلى وجود ندارد که من از سلیقه خود صرف نظر کنم و دنبال سلیقه ‏هاى گوناگون دیگران باشم. آزادى خود را رها کرده ، اسیر کسانى شوم که نه حقیقت مرا مى‏ شناسند، نه سعادت ابدى مرا مى‏ دانند و نه معلوم است که خیر خواهم باشند.


3- راه دین یا راه برتر
راه دین، راهى است که آفریدگار براى ما قرار داده و بدیهى است که سازنده هر کالایى به مشخّصات و نیازهاى آن از دیگران آگاه‏تر است و بهتر از هر کسى مى‏ تواند مقرّرات مربوط به نحوه استفاده و یا حفظ و نگهدارى آن را مشخّص نموده ، اعلام کند.
آیا وجود انسان، از یک کالاى ساخته دست بشر کمتر و یا ساده ‏تر است؟! راه ما و مقرّرات و قوانین زندگى ما را نیز باید سازنده وخالق ما یعنى خداى بزرگ بیان کند ، زیرا او از هر کس نسبت به بندگان خود آگاه‏تر و مهربان‏تر است.

انتخاب راه دین، سفارش عقل است‏
علاوه بر مطالب فوق، انتخاب راه دین، امرى کاملاً عقلانى و منطقى است؛ زیرا انسان عاقل همیشه احتمال خطر را خصوصاً اگر مهم باشد، جدّى مى‏ گیرد.


در جمعى که به مسافرت مى ‏روند، آن کسى بر مبناى عقل و خرد گام برمى‏ دارد که هنگام سفر و احتمال خطر ، چیزهایى با خود برمى‏دارد ، طنابى براى بکسل کردن ، زنجیر چرخى براى یخبندان ، جک و زاپاسى براى پنچرى ، چراغ قوّه ‏اى براى تاریکى و چوب و چماقى براى حمله دزدى مسلح.
انسان عاقل همواره به پیش‏آمدهاى احتمالى سفر فکر مى‏ کند و این وسایل را همراه خود مى ‏برد ، در مقابل ، افرادى که از عقل خود بهره‏ اى نمى ‏گیرند، سفر را آغاز کرده ، هیچ یک از وسایل مورد نیاز را برنمى ‏دارند. در طول سفر چنانچه مشکلى پیش نیاید و خطرى اتّفاق نیفتد ، کسانى که این گونه امکانات را همراه خود برداشته ‏اند ضررى نکرده ‏اند؛ بلکه در طول سفر از احساس آرامش و اطمینان برخوردار بوده‏ اند، امّا اگر نیازى به این وسایل پیش آمد ، کسانى که همراه خود هیچ وسیله‏ اى ندارند چه کنند؟ مانند همین ماجرا براى کسانى که در این دنیا ، دین را برگزیده ، دستورهاى آن را اجرا مى‏ کنند با کسانى که دین را رها نموده و به آداب و اعمال دینى پایبند نیستند ، اتّفاق مى‏افتد.

انسان عاقل ، بر اثر گفتار انبیا و بندگان صالح و صادق ، راه پر مخاطره ‏اى را پیش روى خود مى‏ بیند، آنان به او گفته‏ اند: روزى فرا مى ‏رسد که باید پاسخگوى اعمال خود باشد ، پاداش کارهاى نیکش را مى ‏بیند و به خاطر کارهاى زشت و ناپسندش مجازات مى‏ شود. پیامبران الهى او را از ارتکاب گناهان باز داشته و انجام اعمال نیک را به او سفارش کرده ‏اند.
به او گفته ‏اند: سالى یک ماه‏ رمضان ، روزه بگیرد. به جاى آنکه شراب بنوشد از خودِ انگور استفاده کند و روزى چند دقیقه در برابر خالق خویش نماز گزارد و به جاى بى‏ حرمتى به ناموس دیگران ، ازدواج کند و عفّت خود را حفظ نماید.
حال اگر این وعده و وعیدها راست نبود و قیامتى به وجود نیامد و سؤال و جواب و پاداش و مجازاتى در کار نبود ، کسى که در دنیا دیندار بوده ، مقرّرات و دستورات دین را مراعات نموده ، هیچ ضررى نکرده است. بلکه حداکثر به اندازه‏ اى که فرد بى ‏دین ، اوقات خود را صرف کارهاى بى ‏ارزش نموده است ، فرد دیندار نماز خوانده ، یا دستورى دینى را انجام داده است ، امّا اگر قیامتى در بین بود ، - که به هزار و یک دلیل هست - آن وقت افراد بى ‏دین ، و غیر مذهبى و لاابالى چه خواهند کرد!؟ بنابراین مذهبى ‏ها به هر حال برنده ‏اند و افراد لاابالى و غیرمذهبى ، در معرض خطر و ضرر قرار دارند.
البتّه روشن است که انجام اعمال دینى و پایبند بودن به آداب آن ، صبر و استقامت مى‏خواهد ، فرد دیندار براى انجام تکالیف دینى خود باید متلک‏هاى افراد لاابالى را تحمّل کند ، بویژه افرادى که در میان خانواده ‏ها و دوستان غیر مذهبى به سر مى‏برند باید تحمّل بیشترى داشته باشند.
قرآن کریم مى ‏فرماید: روش مجرمان و خلافکاران ، این است که به مؤمنان مى‏ خندند. و هرگاه از کنار دینداران مى ‏گذرند (آنها را مورد تمسخر قرار داده و) به یکدیگر چشمک مى‏ زنند. و زمانى که به نزد حزب و باند و گروهشان برمى ‏گردند ، مسرورند. (به اصطلاح پشت سر مؤمنان صفحه مى‏ گذارند.) و هنگامى که آنها را مى ‏بینند مى‏ گویند: اینها گمراهند.(1)
قرآن در این آیات به چهار نوع برخورد زشت خلافکاران ، اشاره مى‏ کند: خندیدن ، غمزه کردن ، فکاهى گفتن و نسبت گمراهى دادن. آنگاه در ادامه مى ‏فرماید: در روز قیامت نیز مؤمنان به آنان خواهند خندید! آرى، در روز قیامت آشکار مى‏ شود که زیانکار واقعى چه کسى است!

انتخاب راه دین، مطابق فطرت است‏

فطرت، بر وزن خلقت و به معناى آن است. هر نوع احساسى در انسان که در پدید آمدن آن ، استاد و مربّى و تمرین نقش نداشته ، و امرى دائمى و همیشگى ، در همه مردم ، همه مکان‏ها و همه زمان‏ها باشد ، از آن احساس ، گاه به فطرت و زمانى به غریزه تعبیر مى ‏شود. البتّه معمولاً غریزه به آن سرى از احساسات و تمایلات گفته مى‏ شود که در حیوان و انسان ، هر دو باشد ، مانند احساس گرسنگى و تشنگى. آرى ، نشانه فطرى بودن یک موضوع همان عمومیّت آن است. مثلاً علاقه مادر به فرزند ، فطرى است ، یعنى احساسى است که بدون معلّم و مربّى و تلقین ، در آفرینش او نهفته شده و عمومیّت دارد ، یعنى در هر زمان و مکان و در هر رژیم و نظامى ، این علاقه را در مادران خواهید یافت.

البتّه ممکن است عواملى سبب شدّت و ضعف آن احساس شود ، زیرا گاهى یکى از احساسات درونى بر دیگرى پیروز مى‏ شود. در انسان ، هم علاقه به مال هست و هم علاقه به خوشى و سلامتى ، ولى این علاقه ‏ها در همه افراد یکسان نیست ، بعضى مال را فداى جان و بعضى جان را فداى مال مى ‏کنند. همان گونه که در میان اعراب جاهلى ، علاقه به آبرو و خیال اینکه داشتن دختر ننگ است ، سبب مى‏شد که پدر از علاقه به فرزند دست کشیده ، با دست خود ، دخترش را زنده به گور کند. بنابراین ، معناى فطرى بودن ، آن نیست که انسان در عمل نیز دائماً دنبال آن برود زیرا چه بسا فطرتى روى مسأله فطرى دیگر را بپوشاند.
یکى از آثار مسأله فطرت ، احساس افتخار است. کسى که روى مرز فطرت گام برمى‏ دارد در خود احساس آرامش مى‏ کند ، مادرى که فرزند خود را در آغوش گیرد ، احساس غرور مى‏ کند و حتّى به مادرى که به فرزند خود بى‏ مهرى کرده انتقاد مى‏ کند ، آرى ، آن افتخار و این انتقاد همه از آثار فطرت است.

>>>>>>>>>>       1- نیاز شخصى 2- نیاز اجتماعى 3- نیاز عالى‏ 1- طبق میل و سلیقه خود عمل کنیم. 2- طبق خواسته‏ هاى مردم برنامه خود را تنظیم کنیم. 3- خود را تسلیم خدا نماییم و راه خود را فقط از او بگیریم .       <<<<<<<<<<




1) مطفّفین، 29 - 32.
2) درسهایی از قرآن

.

.

.

پایان بخش اول
                    ادامه دارد ...
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۵ ، ۲۰:۰۶
حمیدرضا