عشق فقط یک کلام.....حُسَین علیه السلام

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

عشق فقط یک کلام.....حُسَین علیه السلام

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

عشق فقط یک کلام.....حُسَین علیه السلام

سلام به شما دوست عزیز

برداشت های خودم رو از تمامی رخدادها ، مطالعات و ... را سعی میکنم در اینجا یادداشت کنم.

سپاسگذارم از اینکه وقت گرانبهای خود رو برای خواندن نوشته های من گذاشتید.

یا علی

پیوندها

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نیاز به دین» ثبت شده است

سلام دوستان

این مطلب در ادامه  نیاز به دین



ما انسان‏ها، براى سعادت و رشد خود به برنامه و طرح نیازمندیم و از سه طریق مى ‏توانیم برنامه مورد نیاز خود را به دست آوریم. به عبارت دیگر سه راه پیش روى ماست:

1- راه خود ساخته

2- راه مردم‏

3- راه دین یا راه برتر


انسان از چه راهی می تواند به نهایت کمال و سعادت خود برسد؟

راه‌های خودسازی و رسیدن به کمال
خودسازی راه رسیدن به سعادت

انسان از چه راهی می تواند به نهایت کمال و سعادت خود برسد؟ انسان جزء کوچکی از هستی بی‌انتهاست و ازسویی تنها موجودی است که از نیروی عقل برخوردار است. انسان دارای اختیار است‌. خداوند از طریق پیامبران و پیشوایان دینی راه خوب و بد را به او نشان داده و او را در انتخاب این دو راه آزاد گذاشته است. پیامبران انسان را هدف نهایی خلقت دانسته‌اند، پس بردوشش وظیفه‌ای خطیرگذاشته شده است. اگر هر انسانی به پرورش نیروهای بالقوه خود بپردازد، می‌تواند به اوج کمال برسد. او باید بتواند عیب و ایراد درونی‌اش را پیدا کند.
اولین گام برای خودسازی خواستن است. هر فردی باید خودش بخواهد به کمال برسد تا بتواند راه سعادت را بپیماید. پیمودن این مسیر به صورت اجباری راه به جایی نمی‌برد. بعد از این‌که فرد از ته دل خواست که پا در راه خودسازی بگذارد، باید رفتارهای خوب و بد خود را از هم تفکیک کند. رفتارهای بد را ترک کند و رفتارهای خوب را تقویت کند. شناخت این رفتارها نیز مهم است یعنی هرکسی باید بداند که کدام‌یک از رفتارهایش اشتباه است. اگر به این مسئله آگاهی نداشته باشد تلاشهایش از ابتدا بیهوده است.
در طول تاریخ عقاید گوناگونی در مورد راه رسیدن انسان به سعادت به وجود آمده است. بعضی از افراد خویشتن‌نگر هستند یعنی به نفس و تمایلات آن توجه دارند و هر آنچه با نفس انسان مطابقت دارد را راه سعادت می‌دانند. گروه دیگر جامعه‌نگر هستند و راه سعادت را پیشرفت جامعه می‌دانند. گروه بعدی الهی‌نگر هستند و دنیا را معیار اعمال ناشایست می‌دانند و آخرت را سر منشأ همه‌چیز می‌پندارند.
اسلام‌نگر یا جامع‌نگرها افرادی هستند که معتقدند چهار عنصر خود، خدا، جهان و دیگر انسان‌ها، محیط پیرامون را می‌سازند و کسی‌که در اعمال خود خیر و شر بودن اعمال را به نسبت تأثیر آنها در این چهار عنصر در نظر بگیرد به سعادت می‌رسد. خود انسان تا حدود زیادی می‌تواند تأثیرگذاری اعمالش را بر این چهار عنصر تشخیص دهد ولی به طورکامل نمی‌تواند بفهمد کدام کارش صحیح و کدام کارش ناصحیح است. تنها کسی می‌تواند نسبت به هر چهار مورد شناخت داشته باشد که علم او مطلق باشد و او کسی جز خدا نیست. خداوند برای رسیدن انسان به سعادت که راه آن خودسازی است همه دستورالعمل‌ها را فرستاده است. امام علی (ع) می‌فرماید: «خدای سبحان کتابی راهنما فرستاد و در آن خوب و بد را روشن ساخت پس راه خوبی را پیش گیرید تا هدایت شوید و از راه بدی دوری جویید تا به مقصد برسید.»
خداوند درون انسان ابعاد گوناگونی قرار داده است تا به کمک آنها بتواند خود را ساخته و به کمال برسد. حس نیکوکاری مکارم و سجایای عالی انسانی را به وجود می‌آورد. این حس او را به حق‌جویی و نوع‌دوستی وادار می‌کند و زشتی‌ها را از خود دور کند. حس خداجویی به انسانها کمک می‌کند که در راه رسیدن به خداوند قدم بردارند. اگر چه در برهه‌ای از زمان این ابعاد وجودی انسان نادیده گرفته شده است ولی در نهایت به این نتیجه می‌رسندکه راه سعادت توجه به دستورات خداوند است.
با نگاهی به کتاب: چهار جلدی اکسیر
 هم میهن
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۵ ، ۲۱:۱۲
حمیدرضا

سلام به شما ، دوستان عزیز

قصد کردم در ادامه بحث اصول عقائد اسلامی (توحید) بیشتر مطالعه کنم و به  کتابها و سایتهای بیشتری مراجعه کنم.

و نتیجه آن را در وبلاگم به اشتراک بگذارم.

یا علی علیه السلام

_________________________________________________________________________________________________

این مطلب در ادامه  نیاز به دین


یکی از مهمترین دلایلی که برای نیاز بشر به دین بیان می شود این است که :

1. خداوند حکیم است . افعالش غایتمند است و هیچگاه کار لغو و بیهوده انجام نمی دهد.

2. خداوند انسان را آفرید و در او انواع نیاز ها و کمالات را قرار داد.

3. انسان برای اینکه تمامی کمالات بالقوه اش را بالفعل کند و به سعادت ابدی برسد باید مسیر صحیح و مطمئنی برای زندگی اش انتخاب کند.

4. انتخاب مسیر صحیح احتیاج به شناخت دارد.

5. ابزار شناخت انسان که عبارتند از عقل و حس محدود هستند و قدرت نشان دادن راه صحیح را به انسان ندارند.

6. صفت حکمت خداوند اقتضا می کند که انسان را رها نکند و راه رسیدن و سعادت واقعی و همچنین بالفعل کردن کمالاتش را از طریق وحی ،به او نشان دهد.

و این یکی از مهمترین نیازهایی است که انسان به دین دارد. بدون دین هیچ انسانی نمی تواند راه مستقیم را از راه های انحرافی تشخیص دهد. بدون دین هیچ انسانی نمی تواند به سعادت و کمال واقعی برسد. بدون دین ، اکثر نیازهای و خواسته های انسان پاسخ مناسب داده نمی شود و ....

برای توضیح بیشتر ر.ک: محمد تقی مصباح یزدی، راهنما شناسی، ص ۲۷ ـ ۳۸٫.



امام علی (ع) می فرماید: لا حیاة الا بالدّین ، و لا موت الّا بجحود الیقین ،فاشربوا العذاب الفرات ینبّهکم من نومة السّبات ،و ایّاکم و السّمائم المهلکات زندگی ،جز به دینداری نیست و مرگ ،جز با از دست دادن یقین نیست .پس از آب شیرین و گوارای (اسلام ناب) بنوشید، تا شما را از خواب غفلت بیدار کند و از سموم کشنده (دین های ساختگی) بپرهیزید.



شهید مطهری در باب احتیاج به دین می فرمایند: دین یک رسالتى دارد که این رسالت از غیر دین ساخته نیست؛ یعنى از عقل و علم و فکر بشر این رسالت ساخته نیست و اگر در حدود علم و عقل بشر مى ‏بود به همان عقل و علم بشر اکتفاء می شد و دیگر، پیامبران مبعوث نمى ‏شدند. اسلام براى عقل بشر و تفکر او فوق ‏العاده ارزش قائل است، براى علم و مطالعه و آزمایش و مشاهده موجودات و- به تعبیر خود قرآن- براى سیر در آیات آفاق و انفسْ فوق ‏العاده ارزش قائل است، ولى اینچنین نیست که عقل و فکر و استدلال و علم و مشاهده و آزمایش، هر اندازه ترقى کند، بتواند آن نشانه ‏هایى را که دین از انسان یا از جهان داده است ارائه کند. این تنها ،رسالت دین است، (به قول ویلیام جیمز) بعد از راهنمایى دین بوده، یعنى بعد از آن بوده که دین حقایقى را ارائه داده، علم دو مرتبه رفته است ببیند قضیه از چه قرار است و نشانه ‏هایى هم بر صدق و تأییدش پیدا کرده است.



بشر عصر حاضر گرچه در علم و صنعت به ترقیات شگفت انگیز نائل آمده ولی از تشخیص مصالح و مفاسد خویش عاجز است و راه سعادتش را نمی شناسد. دکتر میلر بروز می گوید: (در پرینستون از انیشتین شنیدم که می گفت: علم ما را به آنچه هست آگاه می کند و دین (وحی)است به تنهایی ما را از آنچه سزاوار است که باشد مطلع می کند.) در ضمن علم، انسان را بر طبیعت مسلط می سازد ولی دین او را بر خویشتن مسلط می کند. بوسوئه می گوید:مردم گمان می کند سعادت، رسیدن به آرزوست ،در صورتی که رسیدن به آرزو به تنهایی سعادت نیست ،رکن مهم نیکبختی که شخص اول بداند و بتواند که چه چیز را باید بخواهد و آرزو کند،پس اگر به چنین خواسته اش رسید سعادتمند شده است. ولی اگر مصلحت خود را تشخیص ندهد و بر نفس تسلط نداشته باشد و اراده اش تحت اختیارش نباشد چه بسا چیزی را آرزو کند که زیان آور یا خطرناک باشد.




 آیا انسان برای سعادتمند و نیکبختی حتمی نیاز به دین دارد؟؟ آیا نمیتوان با زندگی خوب و این فلسفه که زندگی در سایه احترام به دیگران به سعادت دنیا و آخرت رسید ؟؟ آیا برای زندگی خوب باید حتمی متدین بود؟؟


برای پاسخ به این سئوال  اول باید معنای سعادت و دین را دریابیم .


1-سعادت به معنای عرفیش ،سرور و خوشی و آسایش است و نقطه مقابل آن شقاوت است که به معنای عرفی رنج و مشقت است.

2-بدیهی است که بین سعادت و لذت و شقاوت و رنج ارتباط کامل برقرار است. اما آیا سعادت و لذت و یا شقاوت و رنج را ،می توان یکی دانست؟

3-البته نه. چرا که لذت و رنج حالات روان خاصی هستند که به موجبات خاصی پدید می آیند. آن لذتی سعادت است که مانع لذت بزرگتر و یا موجب رنج بزرگتر نشود. و همینطور در مورد رنج آن رنجی شقاوت است که مانع رنج بزرگتر و یا مقدمه لذت بالاتر نباشد.

4-پس لذت و رنج مربوط به مطبوع یا نا مطبوع بودن چیزی است.(می پسندم یا نمی پسندم) ولی سعادت بر اساس مصلحت بودن و مصلحت نبودن ، می باشد.
5-لذت و رنج مربوط به یک بخش و عضو خاصی ،از وجود انسان است اما مصلحت بودن و نبودن مربوط به مجموع وجود انسان ،چه جسمی و چه روحی. (توجه دارید که انسان دارای نیازها و ابعاد وجودی مختلف است.

6-بله ، با شما در این موضوع موافقم که در سایه احترام به دیگران(و تمام آن چیزهایی که محصول کارکرد عقل است) بتوان بخشی از مصلحت خویش را تشخیص داد و در آن قسمت مزه سعادت را چشید. اما دقت کنید ،بخشی را و آن هم در دنیا. چرا که انسان مصالحی دارد که باید دین(وحی) آنها را تبیین کند.چرا؟

بدیهی است که خالق و سازنده از ابعاد وجودی انسان ،با خبر است و مصالح آن را تشخیص می دهد.همانطور که سازنده یک شیء تشخیص ضرر و یا منفعت شیء، را می دهد.(به دفترچه راهنما و طرز صحیح استفاده و برخورد با شئی را که می خرید دقت کنید)

7-دین همان روش و راهی است که انسان را به سعادت می رساند. چرا که مصلحت انسان به حکم عقل ،تسلط بر نفس می باشد ، که بنا به قول بوسوئه : .... اگر بر نفس تسلط نداشت و اراده اش تحت اختیارش نبود چه بسا چیزی را آرزو کند که زیانبار باشد.

آنگاه مطلب را دنبال می کند و شاهدی می آورد و می گوید :

زلیخا به آنچه یک زن در آرزوی آن است رسیده بود و از مال و جاه و عزت و وسائل خوشی و اسباب رفاه و آسایش ،چیزی کم نداشت فقط بر نفسش مسلط نبود، بر عکس یوسف فاقد همه چیز بود حتی وجودش ملک دیگری بود ولی زمام نفس را در اختیار داشت. نتیجه چه شد؟

نفس زلیخا این بانوی عزیز و مجلل را به چنان بدبختی و پریشانی و بیچارگی و رسوایی گرفتار کرد که هیچ دشمنی نمی توانست روزگار او را بدانسان تیره کند.اما تسلط بر نفس یوسف را به نیکنامی و نیک فرجامی رسانید و عزت و سعادت دنیا و آخرت را برایش تأمین کرد.

با عذر خواهی از اطاله کلام، پس آری ،برای سعادت نیاز حتمی به دین(و صد البته عمل به دستوراتش) داریم .با توجه به این که دین انسان را بر خویشتن مسلط می سازد و برای وصول به سعادت این تسلط ضروری است.


مرکز پاسخگویی به سوالات دینی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۴۲
حمیدرضا

سلام خدمت دوستان

با بخش اول  اصول عقائد اسلامی (توحید) با شما هستیم

نیاز به دین

بحث اصول عقاید را با طرح سؤالى شروع مى‏ کنیم:
آیا انسان به دین نیاز دارد؟
قبل از پاسخ این سؤال، لازم است ابتدا نیازهاى انسان را ذکر کنیم.
هر انسانى سه نوع نیاز دارد:
نیاز شخصى، مثل نیاز به غذا، پوشاک، مسکن، همسر.
نیاز اجتماعى، امورى است که انسان چون در جامعه زندگى مى‏کند به آنها نیاز دارد. مانند قانون، مقرّرات و رهبر.
نیاز عالى، نیاز انسان به شناخت و معرفت است، که بشر سؤالات متعدّدى درباره خود و هستى دارد و مى‏ خواهد خیلى چیزها را بشناسد و بداند و درباره آنها اطلاعاتى داشته باشد. مثلاً شناخت هستى و مبدأ آن، شناخت هدف هستى و مقصد و پایان آن، شناخت راه زندگى و شناخت حقّ و باطل، از جمله نیازها و خواسته‏ هاى هر انسانى است.
اکنون بار دیگر سؤال قبلى را تکرار مى‏ کنیم: انسان چه نیازى به دین دارد؟
پاسخ: در میان انواع نیازهاى انسان، دین، پاسخگوى نیازهاى عالى اوست. انسان‏ها براى پاسخگویى به نیازهاى عالى خود به دین نیازمندند، و دین به سؤالات فوق پاسخ مى‏ دهد.
دین توضیح مى‏ دهد که سرچشمه هستى کجاست، آفریدگار هستى کیست، هدفِ هستى چیست، معیار شناخت حقیقت کدام است و مسئولیّت ما در این مجموعه چیست.


کدام راه؟
ما انسان‏ها، براى سعادت و رشد خود به برنامه و طرح نیازمندیم و از سه طریق مى ‏توانیم برنامه مورد نیاز خود را به دست آوریم. به عبارت دیگر سه راه پیش روى ماست:

1- راه خود ساخته

هرگز راه مطمئنّى نیست، زیرا معلومات، اطلاعات و دانش انسان بسیار محدود است. او شاهد صدها اشتباه و خطا در اعمال گذشته خویش است. وجود پشیمانى‏ هاى بسیار در زندگى ما دلیلى است بر اشتباه بودن راهى که رفته ‏ایم و چه بسیار از تصوّرات، برداشت‏ها و قضاوت‏هاى ما، که بعداً معلوم مى‏ شود اشتباه بوده است.
مضافاً، طوفان غرائز هر لحظه انسان را از سویى به سویى مى‏برد و خواسته‏ هاى جدیدى را مطرح مى ‏کند، با این وضع آیا صلاح است باز هم در انتخاب راهى که به سعادت یا شقاوت همیشگى انسان مربوط مى‏ شود، طبق فکر ناقص وعلم محدود خود عمل کند؟!


2- راه مردم‏

راه دوّم نیز در نامطمئن بودن، دست کمى از راه اوّل ندارد، چون همان خطا و سهو و محدودیّت که در دانش و اندیشه من بود در نظریه دیگران نیز هست. همان‏گونه که من در دام هواها و هوس‏ هاى خویش گرفتارم ، دیگران نیز همین گرفتارى را داشته و دارند و همان طور که من بارها پشیمان شده و مى‏ شوم، دیگران نیز همین پشیمانى را داشته و خواهند داشت.
از همه اینها گذشته ، هیچ دلیلى وجود ندارد که من از سلیقه خود صرف نظر کنم و دنبال سلیقه ‏هاى گوناگون دیگران باشم. آزادى خود را رها کرده ، اسیر کسانى شوم که نه حقیقت مرا مى‏ شناسند، نه سعادت ابدى مرا مى‏ دانند و نه معلوم است که خیر خواهم باشند.


3- راه دین یا راه برتر
راه دین، راهى است که آفریدگار براى ما قرار داده و بدیهى است که سازنده هر کالایى به مشخّصات و نیازهاى آن از دیگران آگاه‏تر است و بهتر از هر کسى مى‏ تواند مقرّرات مربوط به نحوه استفاده و یا حفظ و نگهدارى آن را مشخّص نموده ، اعلام کند.
آیا وجود انسان، از یک کالاى ساخته دست بشر کمتر و یا ساده ‏تر است؟! راه ما و مقرّرات و قوانین زندگى ما را نیز باید سازنده وخالق ما یعنى خداى بزرگ بیان کند ، زیرا او از هر کس نسبت به بندگان خود آگاه‏تر و مهربان‏تر است.

انتخاب راه دین، سفارش عقل است‏
علاوه بر مطالب فوق، انتخاب راه دین، امرى کاملاً عقلانى و منطقى است؛ زیرا انسان عاقل همیشه احتمال خطر را خصوصاً اگر مهم باشد، جدّى مى‏ گیرد.


در جمعى که به مسافرت مى ‏روند، آن کسى بر مبناى عقل و خرد گام برمى‏ دارد که هنگام سفر و احتمال خطر ، چیزهایى با خود برمى‏دارد ، طنابى براى بکسل کردن ، زنجیر چرخى براى یخبندان ، جک و زاپاسى براى پنچرى ، چراغ قوّه ‏اى براى تاریکى و چوب و چماقى براى حمله دزدى مسلح.
انسان عاقل همواره به پیش‏آمدهاى احتمالى سفر فکر مى‏ کند و این وسایل را همراه خود مى ‏برد ، در مقابل ، افرادى که از عقل خود بهره‏ اى نمى ‏گیرند، سفر را آغاز کرده ، هیچ یک از وسایل مورد نیاز را برنمى ‏دارند. در طول سفر چنانچه مشکلى پیش نیاید و خطرى اتّفاق نیفتد ، کسانى که این گونه امکانات را همراه خود برداشته ‏اند ضررى نکرده ‏اند؛ بلکه در طول سفر از احساس آرامش و اطمینان برخوردار بوده‏ اند، امّا اگر نیازى به این وسایل پیش آمد ، کسانى که همراه خود هیچ وسیله‏ اى ندارند چه کنند؟ مانند همین ماجرا براى کسانى که در این دنیا ، دین را برگزیده ، دستورهاى آن را اجرا مى‏ کنند با کسانى که دین را رها نموده و به آداب و اعمال دینى پایبند نیستند ، اتّفاق مى‏افتد.

انسان عاقل ، بر اثر گفتار انبیا و بندگان صالح و صادق ، راه پر مخاطره ‏اى را پیش روى خود مى‏ بیند، آنان به او گفته‏ اند: روزى فرا مى ‏رسد که باید پاسخگوى اعمال خود باشد ، پاداش کارهاى نیکش را مى ‏بیند و به خاطر کارهاى زشت و ناپسندش مجازات مى‏ شود. پیامبران الهى او را از ارتکاب گناهان باز داشته و انجام اعمال نیک را به او سفارش کرده ‏اند.
به او گفته ‏اند: سالى یک ماه‏ رمضان ، روزه بگیرد. به جاى آنکه شراب بنوشد از خودِ انگور استفاده کند و روزى چند دقیقه در برابر خالق خویش نماز گزارد و به جاى بى‏ حرمتى به ناموس دیگران ، ازدواج کند و عفّت خود را حفظ نماید.
حال اگر این وعده و وعیدها راست نبود و قیامتى به وجود نیامد و سؤال و جواب و پاداش و مجازاتى در کار نبود ، کسى که در دنیا دیندار بوده ، مقرّرات و دستورات دین را مراعات نموده ، هیچ ضررى نکرده است. بلکه حداکثر به اندازه‏ اى که فرد بى ‏دین ، اوقات خود را صرف کارهاى بى ‏ارزش نموده است ، فرد دیندار نماز خوانده ، یا دستورى دینى را انجام داده است ، امّا اگر قیامتى در بین بود ، - که به هزار و یک دلیل هست - آن وقت افراد بى ‏دین ، و غیر مذهبى و لاابالى چه خواهند کرد!؟ بنابراین مذهبى ‏ها به هر حال برنده ‏اند و افراد لاابالى و غیرمذهبى ، در معرض خطر و ضرر قرار دارند.
البتّه روشن است که انجام اعمال دینى و پایبند بودن به آداب آن ، صبر و استقامت مى‏خواهد ، فرد دیندار براى انجام تکالیف دینى خود باید متلک‏هاى افراد لاابالى را تحمّل کند ، بویژه افرادى که در میان خانواده ‏ها و دوستان غیر مذهبى به سر مى‏برند باید تحمّل بیشترى داشته باشند.
قرآن کریم مى ‏فرماید: روش مجرمان و خلافکاران ، این است که به مؤمنان مى‏ خندند. و هرگاه از کنار دینداران مى ‏گذرند (آنها را مورد تمسخر قرار داده و) به یکدیگر چشمک مى‏ زنند. و زمانى که به نزد حزب و باند و گروهشان برمى ‏گردند ، مسرورند. (به اصطلاح پشت سر مؤمنان صفحه مى‏ گذارند.) و هنگامى که آنها را مى ‏بینند مى‏ گویند: اینها گمراهند.(1)
قرآن در این آیات به چهار نوع برخورد زشت خلافکاران ، اشاره مى‏ کند: خندیدن ، غمزه کردن ، فکاهى گفتن و نسبت گمراهى دادن. آنگاه در ادامه مى ‏فرماید: در روز قیامت نیز مؤمنان به آنان خواهند خندید! آرى، در روز قیامت آشکار مى‏ شود که زیانکار واقعى چه کسى است!

انتخاب راه دین، مطابق فطرت است‏

فطرت، بر وزن خلقت و به معناى آن است. هر نوع احساسى در انسان که در پدید آمدن آن ، استاد و مربّى و تمرین نقش نداشته ، و امرى دائمى و همیشگى ، در همه مردم ، همه مکان‏ها و همه زمان‏ها باشد ، از آن احساس ، گاه به فطرت و زمانى به غریزه تعبیر مى ‏شود. البتّه معمولاً غریزه به آن سرى از احساسات و تمایلات گفته مى‏ شود که در حیوان و انسان ، هر دو باشد ، مانند احساس گرسنگى و تشنگى. آرى ، نشانه فطرى بودن یک موضوع همان عمومیّت آن است. مثلاً علاقه مادر به فرزند ، فطرى است ، یعنى احساسى است که بدون معلّم و مربّى و تلقین ، در آفرینش او نهفته شده و عمومیّت دارد ، یعنى در هر زمان و مکان و در هر رژیم و نظامى ، این علاقه را در مادران خواهید یافت.

البتّه ممکن است عواملى سبب شدّت و ضعف آن احساس شود ، زیرا گاهى یکى از احساسات درونى بر دیگرى پیروز مى‏ شود. در انسان ، هم علاقه به مال هست و هم علاقه به خوشى و سلامتى ، ولى این علاقه ‏ها در همه افراد یکسان نیست ، بعضى مال را فداى جان و بعضى جان را فداى مال مى ‏کنند. همان گونه که در میان اعراب جاهلى ، علاقه به آبرو و خیال اینکه داشتن دختر ننگ است ، سبب مى‏شد که پدر از علاقه به فرزند دست کشیده ، با دست خود ، دخترش را زنده به گور کند. بنابراین ، معناى فطرى بودن ، آن نیست که انسان در عمل نیز دائماً دنبال آن برود زیرا چه بسا فطرتى روى مسأله فطرى دیگر را بپوشاند.
یکى از آثار مسأله فطرت ، احساس افتخار است. کسى که روى مرز فطرت گام برمى‏ دارد در خود احساس آرامش مى‏ کند ، مادرى که فرزند خود را در آغوش گیرد ، احساس غرور مى‏ کند و حتّى به مادرى که به فرزند خود بى‏ مهرى کرده انتقاد مى‏ کند ، آرى ، آن افتخار و این انتقاد همه از آثار فطرت است.

>>>>>>>>>>       1- نیاز شخصى 2- نیاز اجتماعى 3- نیاز عالى‏ 1- طبق میل و سلیقه خود عمل کنیم. 2- طبق خواسته‏ هاى مردم برنامه خود را تنظیم کنیم. 3- خود را تسلیم خدا نماییم و راه خود را فقط از او بگیریم .       <<<<<<<<<<




1) مطفّفین، 29 - 32.
2) درسهایی از قرآن

.

.

.

پایان بخش اول
                    ادامه دارد ...
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۵ ، ۲۰:۰۶
حمیدرضا