عشق فقط یک کلام.....حُسَین علیه السلام

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

عشق فقط یک کلام.....حُسَین علیه السلام

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

عشق فقط یک کلام.....حُسَین علیه السلام

سلام به شما دوست عزیز

برداشت های خودم رو از تمامی رخدادها ، مطالعات و ... را سعی میکنم در اینجا یادداشت کنم.

سپاسگذارم از اینکه وقت گرانبهای خود رو برای خواندن نوشته های من گذاشتید.

یا علی

پیوندها

بیش از چهل منزل به دنبال سر ِ تو

از کربلا تا شام آمد خواهر ِتو

 

هم هِجر ِ تو هرگز نمیشد باور ِ من

هم هِجر ِ من هرگز نمیشد باور ِ تو

 

بی پاسبان ماندن به کوفه حق ِ من بود

وقتی نَه اکبر بود نَه آب آور ِ تو

 

گه از سر ِ دروازه ای، گه از درختی

از هرکجا میگشت آویزان سر ِ تو

 

در بَزمِشان خیی غرورم را شکستند

خیلی جسارت شد به من در مَحضَر ِ تو

 

تو گریه میکردی برای معجر ِ من

من گریه میکردم برای حنجر ِ تو

 

حق ِ لب و دندانِ تو کِی خیزران بود؟!

بوسیده لبهای تورا پیغمبر ِ تو

 

دیدم به چشم خود که وقتی چوب میزد

در دستِ آن ملعون بود انگشتر ِ تو

 

گودال و دیر ِ راهب و کُنج ِ تنور و...

با تو کجاها که نیامد مادر ِ تو

(هانی امیر فرجی)

من غلام قمرم_اشعار مذهبی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۶ ، ۱۲:۱۱
حمیدرضا

بنازم آنکه دایم گفتگوی کربلا دارد

دلی چون جابر اندر جستجوی کربلا دارد

دلش چون کربلا کوی حسین است و نمی داند

که همچون دوردستان آرزوی کربلا دارد

به یاد کاروان اربعینی با گریه می گوید

به هر جا هست زینب رو به سوی کربلا دارد

اگر چه برده از این سر زمین آخر دلی پرخون

ولی دلبستگی از جان به کوی کربلا دارد

به یاد آن لب تشنه هنوز این عاشق خسته

به کف جامی لبالب از سبوی کربلا دارد

اگر دست قضا مانع شد از رفتن به پابوسش

همی بوسیم خاکی را که بوی کربلا دارد...


پایگاه اطلاع رسانی حوزه


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۶ ، ۱۳:۰۸
حمیدرضا

سفر کردم به دنبال سر تو 
سپر بودم برای دختر تو 
چهل منزل کتک خوردم برادر 
به جرم این که بودم خواهر تو 

حسینم واحسین گفت و شنودم 
زیارت نامه ام جسم کبودم 
چه در زندان، چه در ویرانة شام 
دعا می خواندم و یاد تو بودم 

برای هر بلا آماده بودم 
چو کوهی روی پا استاده بودم 
اگر قرآن نمی خواندی برایم 
کنار نیزه ات جان داده بودم

آوینی

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۶ ، ۰۱:۱۸
حمیدرضا

مادری باز ثناگوی حرم می اید
ناله و گریه اش باز از سوی حرم می اید


هوش من رو هوس کرب و بلایش برده
شب جمعه  شد و بوی حرم می اید
یا حسین علیه السلام


السَّلام عَلَیْکَ یَا أبا عَبْدِ اللهِ 
وَعلَى الأرواحِ الّتی حَلّتْ بِفِنائِکَ ، 
عَلَیْکَ مِنِّی سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِیتُ وَبَقِیَ اللیْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ

آخِرَ العَهْدِ مِنِّی لِزِیَارَتِکُمْ ، 
السَّلام عَلَى الحُسَیْن ، 
وَعَلَى عَلیِّ بْنِ الحُسَیْنِ ،
وَعَلَى أوْلادِ الحُسَیْنِ ،
وَعَلَى أصْحابِ الحُسَینِ .

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۶ ، ۰۰:۱۲
حمیدرضا




آمدی و شب سیاه من

عاقبت مثل روز روشن شد

همه دیدند من پدر دارم

روسیاهی نصیب دشمن شد

از همان ساعتی که رفتی تو

خنده بر من حرام شد بابا

مثل تو در غروب روز دهم

عمر من هم تمام شد بابا

«وای از ضربه دوازدهم »

که شده بانی اسیری من

هست زیر سر همان گودال

همه ماجرای پیری من

من بمیرم چه کرده با سر تو

خنجر کند قاتلت بابا

کاش جای تو دخترت می رفت

زیر سم ستور دشمن ها

تا که تو روی نیزه ها رفتی

حرمت ما ز چشم ها افتاد

جای دستی زمخت بر روی

گونه های رقیه جا افتاد

تا که تو روی نیزه ها رفتی

چادرم پاره پاره شد بابا

فکر و ذکر تمام کوفی ها

غارت گوشواره شد بابا

تا که تو روی نیزه ها رفتی

دشمنانت هجوم آوردند

چه قدر وحشیانه و با حرص

بال های رقیه را کندند

شکل زهرا شدن به من بابا

بیشتر از همیشه شد لازم

گشت کرببلا و کوفه و شام

شعبه کوچه بنی هاشم

رفت از دست من النگو و

آمده جای آن غل و زنجیر

چه قدر غربت و اسارت و درد !

دیگر از روزگار هستم سیر

حال که آمدی به دیدن من

رحم بر این اسیر غربت کن

پای من را به آسمان وا کن

عمه را از عذاب راحت کن



اشعار آئینی، مدح و مرثیه اهل بیت علیهم السلام




۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۶ ، ۱۰:۳۵
حمیدرضا
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۶ ، ۲۳:۵۴
حمیدرضا


لاله سرخ شهادت تن تبدار من است

چشمه فیض خدا چشم گهر بار من است

حافظ خون پیام شهدای ره دین

لب گویای من و دیده خونبار من است

داغ یکدشت شهید و غم یک دشت اسیر

این همه بار گران بر تن بیمار من است

پای در سلسله و دست به دامان وصال

دشمن از بی خردی در پی آزار من است

دشمنم بسته به زنجیر ولی غافل از آن

که بر انداختن ریشه او کار من است

تا بر اندازی بنیاد ستم می جنگم

اشک من منطق من حربه پیکار من است

پرچم نهضت خونین شهیدان خدا

گرچه بر دوش من و عمه افکار من است

صبر را بین که در این مرحله از وادی عشق

سخت بیمارم و او باز پرستار من است

آنکه در کرببلا بود انیس پدرم

در ره شام بلا مونس و غمخوار من است

در کنار شهدا جان مرا باز خرید

عمه ام بعد خداوند نگهدار من است

خواهر کوچک من همچو گلی پرپر شد

اشک طفلان زغمش شمع شب تار من است

از غم اصغر و اکبر جگرم می سوزد

آه از این غم که خداوندخبر دار من است

در ره آل عیل عمر مؤید طی شد

شاهد زنده من دفتر اشعار من است

سید رضامؤید

اشعار محمل

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۶ ، ۱۲:۰۸
حمیدرضا


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۶ ، ۱۸:۰۴
حمیدرضا


سری به نیزه بلند است در مقابل زینب

سری که سایه کشیده ست روی محمل زینب

 

سری که معجزه اش روی نی تلاوت وحی است

مسیح ِ روی صلیب است در مقابل زینب

 

چه دلفریب صدایی ، چه آیه های به جایی

که بعد خطبه ی خواهر شده مکمِل زینب

 

پس از خطابه ی منبر زمان نوحه سرایی ست

بخوان که گرم شود با دم تو محفل زینب

 

چگونه نفی کنم خارجی خطاب شدن را

بخوان که حل شود از خواندن تو مشکل زینب

 

برایشان بگو از روضه های بازِ دل ما

به استناد روایاتی از مقاتل زینب

 

بگو به کوفه،که در کربلا چه ها که نکردند

بگو چه ها که نشد با سر تو و دل زینب

 

بگو که این اسرا از حریم شیر خدایند

بگو که ناقه ی عریان نبوده منزل زینب

 

یتیم ِعترت و نان تصدقی که حرام است...

اضافه می شود اینگونه بر مسائل زینب

 

ز دست قافله باید بگیرم این همه نان را

ولی اگر بگذارند این سلاسل زینب

 

اسیر این همه خفاش شب پرستم و اینجا

تویی هلال و اباالفضل ماه کامل زینب

 

هزار گرگ گرسنه،هزار چشم حرامی

به جای قاسم و اکبر به دور محمل زینب

 

به پیش هجمه ی سنگین و شوم چشم چرانها

تویی و چند سرِ روی نیزه حائل زینب

 

تو را به نیزه و شمشیرشان به قتل رساندند

ولی ز هلهله حالا شدند قاتل زینب

 

حسین ، جانِ عزیزت به من نگاه بینداز

ببین عوض نشده بعد تو شمایل زینب؟

 

تنم ز کعب نی و تازیانه خورد شد آخر

بعید نیست ز هم وا شود مفاصل زینب

 

سر تو رفته به نی،پس شکسته باد سر من

ز تو عقب نمی افتد در این معامله زینب

شاعر:علی صالحی

بزرگترین منبع اشعار مذهبی



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۶ ، ۱۳:۰۳
حمیدرضا

اسرا در کوفه


مردم  لباس  پاره  ما  خنده دار  نیست
کـاخ  غــرور کـاذبـتـان  پـایـدار    نـیست
مردان ما به نیزه و در کوچه های شهر
گرداندن  زنان  حـرم  افـتـخـار   نـیـسـت
در  سختی  و  بلا  به  خدا تکیه میکنیم
سر می دهیم در ره او، این شعار نیست
ای  بزدلان ز بام به ما سنگ  می زنید
در  دست های  بسته  ما ذوالفقار  نیست
زن های شهر کوفه چرا گریه می کنید؟
دیگر  به  گریه های  شما  اعتبار نیست
در بین  طـعنه های  وقـیح  تـمام  شهر
بدتر  ز طـعنه های  بد  نیزه دار   نیست
وحید قاسمی


عقیق

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۶ ، ۱۲:۵۵
حمیدرضا