* قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ (سوره یونس آیه58) بگو: «به فضل و رحمت خدا باید خوشحال شوند که این ، از تمام آنچه گردآوری کرده اند ، بهتر است!»
حسین میا به کوفه، کوفه وفا ندارد
کوفی بی مروّت شرم و حیا ندارد
تا که سه شعبه دیدم غمین و مضطرتو
وَ إن یکاد می خوندم برای اصغر تو
آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند
عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین
شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا
جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین
اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار
کاندرین گوشه عزایی بی ریا دارد حسین
فاطمیه و خیریه آذربایجانیهای مقیم مشهد
ای حلقه اتصال این ارض و سما
ای جمعه به جمعه کنج سرداب دعا
با مهر شما رزق دل امضا بشود
در این عرفه،همرهتان،کرب و بلا
محمدمهدی عبدالهی
چندی به انتظار تو حسرت کشیده ایم
دور از نگار حوصله ای سر رسیده ایم
هفته به هفته می گذرد بی حضور تو
از جمعه های بی تو که خیری ندیده ایم
پیدا نمی کنی ز دل ما فقیر تر
از ما عیادتی که دل از کف رهیده ایم
صدشکر در طلاتم اماج معصیت
در ساحل قنوت تو سکنی گزیده ایم
قسمت نشد که حاجی بیت خدا شویم
شکر خدا به مجلس آقا رسیده ایم
بسیار روضه از غم ارباب خوانده اند
اما هنوز کرببلا را ندیده ایم
احسان محسنی فر
وقت تکبیر و دعا و صلوات است امروز
مهدی صاحب زمان در عرفات است امروز
کاش این عرفات آخر هجران باشد
صبح فردا فرج مهدی زهرا باشد
حج از حجاز عازم دشت بلا شده
حاجیّ عشق راهی کرب و بلا شده
این حاجیان سلاله ی زهرای اطهرند
یک کاروان نور، سفیر خدا شده
اینها فدائیان تولّای حیدرند
ذبح عظیم، راهی دشت منا شده
پنهان کنید از عرفه خیمه گاه را
این خیمه گاه بازدِهش نینوا شده
نور خدا به ظلمت شب بار بسته است
یعنی که وقت هدیه ی خون خدا شده
ای محرمان رکاب بگیرید عمّـه را
زینب پیمبـر سفـر کربـلا شـده
رؤیت شده ستاره ی دنباله دار عشق
از آسمان به سوی زمین راه وا شده
اطفالِ خردسالِ زبان بسته را ببین
حالا زبانشان به عمو آب وا شده
محمود ژولیده
خاندان علی و ننگ مذلت هیهات
دامن فاطمی و لکه بیعت هیهات
علم حادثه بردار سفر باید کرد
پای در معرکه بگذار خطر باید کرد
بار بربند دگر ترک وطن باید کرد
تیغ برگیر که با تیغ سخن باید گفت
جاده در جاده به دیدار خدا باید رفت
خسته ، پای آبله تا کرببلا باید رفت
طاقت هجر نداری ره هجرت بازاست
پای اگر هست تورا جاده جنت باز است
فصل وصل است گر از فاصله ها درگذرید
ای مجانین حق از سلسله ها درگذرید
سر به شمشیر سپارید که تقدیر این است
شکوه زنهار که تاوان جنون سنگین است
عشق گوید که ازاین مرحله چون باید رفت
بی سر و بی کفن ،آغشته به خون باید رفت
هرکه دارد هوس کرببلا بسم الله
هرکه دارد سر همراهی ما بسم الله
خیمه را نیز دمی چند به ظلمت بسپار
راه رجعت به سلامت طلبان بسپار
هرکه را ذوق جراحت نبود برگردد
هر که را ذوق شهادت نبود برگردد
هان که فردا سر و شمشیر به هم خواهد خورد
سرنوشت همه با تیغ رقم خواهد خورد
عشق طوفان جنون دگر انگیخته بود
عطش و حنجر و خنجر به هم آمیخته بود
آسمان در قدح تشنه هفتاد و دو صبح
یک افق باده ز دریای شفق ریخته بود
ماند هفتاد و دو شوریده از آو مدعیان
همه را عشق به غربال بلا بیخته بود
در شگفتم که کسی جز شهدا زنده نماند
عشق از آن محشر کبری که بر انگیخته بود
محشری بود تماشایی و عاشورایی
که به تصویر نیاید ز قلم فرسایی
شهسواران پی معراج کمر می بستند
زره حادثه مردانه به بر می بستند
مرگ از هیبت آنها متواری می شد
تا فرا سوی صف خصم فراری می شد
همه را شوق که از کاش ز نو زنده شویم
زخمها خورده و در خون خود افکنده شویم
کاش صدبار بمیریم و ز نو جان گیریم
پیر رخصت دهد و جانب میدان گیریم
تانفس می دمد از حنجره تکبیر زنیم
در رکاب پسر فاطمه شمشیر زنیم
بزرگترین منبع اشعار مذهبی