قرآن و امام حسین
» انگیزه، اخلاص، نشاط و آگاهى در کربلا
بر
خلاف دنیاى امروز که به ثروت، نیرو، اطلاعات، تخصص، تکنولوژى و حمایت
دیگران تکیه دارد، اسلام کارائى و نقش همه ى آنها را در کنار ایمان به خدا،
اخلاص، نشاط و انگیزه مى داند.
نمونه ها:
نماز بى نشاط، مورد انتقاد قرآن است. «قاموا کسالى»(41)
انفاق بى نشاط، مورد انتقاد قرآن است. «همکارهون»(42)
انجام
کار بدون نشاط یا همراه با بهانه گیرى، به منزله ى انجام ندادن آن است،
بنى اسرائیل چون بعد از بهانه گیری هاى زیاد، گاوى را ذبح کردند قرآن
مى فرماید: گویا ذبح نکردند. «فذبحوها و ما کادوا یفعلون»(43)
بارها قرآن از کسانى که هنگام رفتن به جبهه بى نشاط بودند، انتقاد کرده است. «اثّاقلتم الى الارض»(44)
از
ایمان و توجّه کسانى که تنها به هنگام اضطرار رو به خداوند مى کنند، انتقاد
کرده و مى فرماید: همین که در آستانه غرق شدن قرار گرفتند، خدا را
مى خوانند ولى همین که نجات یافتند، فراموش مى کنند. «فاذا رکبوا فى الفلک
دعوا اللّه... فلمّا نجّاهم الى البرّ اذا هم یشرکون»(45)
ایمان در لحظه ى خطر کار فرعونى است که در آستانه ى غرق شدن گفت: ایمان آوردم و خداوند در پاسخ او فرمود: «آلآن و قد عصیت قبل»(46)
در کربلا نشاط بود؛ امام حسین علیه السلام فرمود: مرگ مانند گردنبند در سینه دختران جوان است.
فرزند سیزده ساله امام حسن علیه السلام (حضرت قاسم) فرمود: مرگ نزد من از عسل شیرینتر است.
یاران امام حسین علیه السلام مى گفتند: اگر بارها زنده شویم باز کشته شویم، دست از تو بر نمى داریم.
نشاط بالاتر از رضایت و تسلیم است، ریشه ى نشاط ایمان به راه، رهبر و هدف است و بى نشاطى، نشانه ى باور نداشتن راه، رهبر و هدف است.
اما مسئله ى انگیزه:
اسلام
به انگیزه ى انسان بسیار توجّه دارد، حتّى سیر کردن گرسنگان اگر بر اساس
اخلاص نباشد و انگیزه ى غیر الهى داشته باشد، بى ارزش است.
یکى
از سوره هاى قرآن سوره ى «عبس» است که در ده آیه ى اوّل آن به شدّت انتقاد
مى کند که چرا به روى نابینایى عبوس شد، در حالى که نابینا نه عبوسیّت را
مى بیند و نه خنده را، امّا اسلام اصل عبوس بودن را زشت مى داند، نه به
خاطر فهمیدن یا نفهمیدن مردم. اسلام ارزشها و ضد ارزشها را واقعى مى بیند،
نه قراردادى، سیاسى، اقتصادى و تعصّبى.
انگیزه ى
امام حسین علیه السلام خودنمایى، قدرت طلبى، انتقام نبود، انگیزه امام و
یارانش اصلاح در دین جدّش بود. انگیزه ى یارانش رسیدن به مال، مقام و تظاهر
نبود، آنان با خدا معامله کردند و لذا کودک اسیر شده امام، در برابر کاخ
بنى امیّه سخنرانى مى کند و مى فرماید: به عدد دانه هاى شن خدا را شکر
مى کنم؛ «الحمدللّه عدد الرمل و الحصى» و زینب کبرى پس از شهادت عزیزانش
مى فرماید: چیزى جز زیبایى ندیدم؛ «ما رایت الاّ جمیلا» در حالى که اگر
انگیزه غیر خدا باشد، باید گلایه ها و ضعف ها و ناسپاسى ها در کار باشد.
خلاصه آنکه گرچه اسلام به آمادگى همه جانبه در برابر دشمن توجه دارد؛ «واعدّوا لهم ما استطعتم من قوّة»(47)
به آموزشهاى تخصّصى عنایت دارد، گرچه نزد بیگانگان باشد؛ «اُطلب العلم و لو بالصین»
به حمایت افراد توجّه دارد؛ «تعاونوا على البّر و التّقوى»(48)
به
ثروت و اطلاعات توجه دارد، اما همه ى اینها به منزله ى عینک وسیله ى دیدن
هستند، لکن کار دیدن از چشم است و توفیق تنها از اوست؛ «و ما توفیقى الاّ
باللّه»(49) و نصرت تنها از او مى باشد؛ «و ما النصر الاّ من عند
اللّه»(50)
امّا آگاهى:
امروز خلبانان متخصّص، منطقه اى را بمباران مى کنند، بدون آنکه بدانند چرا و براى چه؟
در
کربلا همه ى یاران امام حسین علیه السلام آگاه بودند. از آغاز سفر تا
کربلا تمام جملات امام نشانه ى این بود که این سفر کامیابى مادّى نیست و
برگشتى ندارد، یک انتخاب آزادانه، آگاهانه، مخلصانه و عاشقانه بود.
در اسلام اشک و سوزى ارزش دارد که بر اساس آگاهى باشد؛ «اعینهم تفیض من الدمع مما عرفوا»(51)
باور و یقین که آمد، انسان در کار خود تردید ندارد. زینب کبرى خطاب به یزید مى گوید: من تو را پست و کوچک مىدانم؛ «انّى لاستصغرکَ»
آرى
اگر انسان در اثر معرفت و شناخت یقین پیدا کرد، پخته مى شود و هیچ پخته اى
خام نمى شود، ولى اگر بر اساس احساسات و شعارها داغ شد، ممکن است بعد از
مدّتى گرفتار تردید و سرد شود، چون هر داغى سرد مى شود.
در
قرآن دو نوع دخول داریم: یکى دخول مردم در فضاى ایمان و دیگرى دخول ایمان
در فضاى دل. داخل شدن مردم به ایمان آسان است؛ «یدخلون فى دین اللّه
افواجا»(52) امّا داخل شدن ایمان در دل، کار سختى است؛ «و لمّا یدخل
الایمان فى قلوبکم»(53)
اکنون
که این سطرها را مى نویسم، شبى است که حضرت على علیه السلام در روز آن در
غدیر خم به امامت نصب شد، همانها که «یدخلون فى دین اللّه افواجا» بودند،
صحنه را دیدند و تبریک هم گفتند، اما پس از چندى على علیه السلام را رها
کردند، زیرا ایمان در قلبشان داخل نشده بود. این است تفاوت دخول مردم در
دین با دخول دین در مردم.
41) نساء، 142.
42) توبه، 54.
43) بقره، 71.
44) توبه، 38.
45) عنکبوت، 65.
46) یونس، 91.
47) انفال، 60.
48) مائده، 2.
49) هود، 88.
50) آلعمران، 126.
51) مائده، 83.
52) نصر، 2.
53) حجرات، 14.
درسهایی از قرآن