عشق فقط یک کلام.....حُسَین علیه السلام

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

عشق فقط یک کلام.....حُسَین علیه السلام

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

عشق فقط یک کلام.....حُسَین علیه السلام

سلام به شما دوست عزیز

برداشت های خودم رو از تمامی رخدادها ، مطالعات و ... را سعی میکنم در اینجا یادداشت کنم.

سپاسگذارم از اینکه وقت گرانبهای خود رو برای خواندن نوشته های من گذاشتید.

یا علی

پیوندها

۳۲۰ مطلب توسط «حمیدرضا» ثبت شده است


سلام خدمت دوستان

با بخش سیزدهم اصول عقائد اسلامی (توحید) با شما هستیم

برای مشاهده بخش دوازدهم بر روی این لینک

                                                         کلیک کنید



» هستى در جهان ‏بینى الهى

* آفرینش، براساس لطف و رحمت الهى است. «کتب على نفسه الرحمة»(55)
من نکردم خلق تا سودى کنم‏
بلکه تا بر بندگان جودى کنم‏
* هستى در جاى خود نیکوست و به بهترین وجه آفریده شده است. «احسن کل شى خلقه»(56)
* هستى در حال تسبیح و کرنش است. «کلّ له قانتون»(57)، «یسبّح لِلّه ما فى السموات و ما فى الارض»(58) و تسبیح آنها نیز آگاهانه است. «کل قد علم صلاته و تسبیحه»(59)
* اعمال انسان - کوچک یا بزرگ، خوب یا بد - داراى پاداش یا مجازات است. «فمن یعمل مثقال ذرّة خیراً یره ومن یعمل مثقال ذرّة شرّاً یره»(60)
* پایان جهان به سوى خداست. «و انّ الى ربّک المنتهى»(61) ، «الیه المصیر»(62)
* کسى که داراى جهان بینى الهى است، احساس بى کسى نمى کند و خود را تحت ولایت خدا مى بیند. «اللّه ولىّ الذین امنوا»(63)
داراى دیدى باز است. «یجعل لکم فرقانا»(64)
در امورش گشایش است. «یجعل له مخرجا»(65)
مسیرش هموار است. «و ان اعبدونى هذا صراط مستقیم»(66)
رهبرش آسمانى است. «انا بشر مثلکم یوحى الىّ»(67)
انسان را خلیفه خدا مى ‏داند. «انّى جاعل فى الارض خلیفه»(68)

انسان را با کرامت مى‏ داند. «و لقد کرّمنا بنى آدم»(69)
تابع و بله‏ قربان‏ گوى این و آن و طاغوت‏ها نیست. «یکفر بالطاغوت»(70)
کارهایش رنگ خدایى دارد. «صبغة اللّه»(71)
خوبى‏ هاى خود را از خدا مى ‏داند. «ما اصابک من حسنة فمن اللّه» و بدى‏ها را از خود. «ما اصابک من سیّئة فمن نفسک»(72) همانند زمین که روشنایى‏ اش از خورشید است و تاریکى آن از خود اوست.
انسان موحّد، در حالى که بنده خداست، خود را صاحب اختیار و اراده مى‏ داند. او معتقد است گر چه هستى در دست او نیست، امّا او در رفتارش دارد.
آنچه را که براى خود نگه داشته، فانى و آنچه را براى خدا و در راه خدا داده ماندگار مى ‏داند. «ما عندکم ینفد و ما عنداللّه باق»(73)
روزى در خانه پیامبر صلى الله علیه و آله گوسفندى ذبح شد، پیامبر فرمودند: گوشت آن را بین نیازمندان تقسیم کنید. ساعتى بعد یکى از همسران پیامبر گفت: یا رسول اللّه! فقط گردن گوسفند براى ما باقى مانده است. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند: چنین نیست، بلکه همه آن براى ما مانده، به جز گردنش.


55) انعام، 12.
56) سجده، 7.
57) روم، 26.
58) تغابن، 1.
59) نور، 41.
60) زلزال، 7 - 8.
61) نجم، 42.
62) غافر، 3.
63) بقره، 257.
64) انفال، 29.
65) طلاق، 2.
66) یس، 63.
67) کهف، 110.
68) بقره، 30.
69) اسرا، 70.
70) بقره، 256.
71) بقره، 138.
72) نساء، 79.
73) نحل، 96.

درسهایی از قرآن
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۵ ، ۲۲:۰۰
حمیدرضا

سلام خدمت دوستان

با بخش دوازدهم اصول عقائد اسلامی (توحید) با شما هستیم

برای مشاهده بخش یازدهم بر روی این لینک

                                                         کلیک کنید



» جهان‏ بینى

جهان‏ بینى، یعنى تفسیر کلّى از هستى.

بعضى که به جهان مى‏ نگرند، آن را موجودى هدفدار و داراى پشتوانه ‏اى با شعور و بر اساس طرح و نظم وحساب مى ‏یابند، این بینش را «جهان‏ بینى الهى» مى‏ نامند.

امّا بعضى گمان مى ‏کنند که جهان هستى نه طرح قبلى دارد ، نه طرّاح با شعور و نه هدف و حساب. این دید و طرز فکر را «جهان‏ بینى مادّى» مى ‏گویند.

تفاوت این دو جهان ‏بینى کاملاً آشکار، و اختلاف نتیجه این دو بینش، قابل شک و تردید نیست. زیرا اگر عقیده داشتیم که این هستى خانه ‏اى است که نه صاحبى دارد و نه حساب و کتابى؛ چرا داخل چنین خانه‏ اى هر کارى که دلمان خواست و باب میلمان بود انجام ندهیم؟
امّا اگر این خانه بزرگ «جهان هستى»، حساب و هدفى دارد و صاحبش براى هر چیز اندازه ‏اى مقدّر فرموده است: «قد جعل اللّه لکلّ شى‏ء قدرا»(50) و هیچ برگى از درخت نمى‏ افتد، مگر با حساب و کتاب «و ما تَسقُط من وَرقةٍ الاّ یَعلمها»(51) پس من هم که جزیى از این جهان هستم، باید خود را با خواست و رضاى صاحب خانه «خدا» تطبیق دهم.
اگر هستى، بى‏ طرح و بى ‏هدف و بى ‏حساب است، براى من هم دلیلى بر پذیرفتن نظم و تحمّل قید و بندها وجود ندارد.
انسانى که فرموده ی خداى خود را باور دارد که مى‏ فرماید: «ما کنّا عن الخلق غافلین»(52) ما از آفریده ‏هاى خود غافل نیستیم. و عقیده دارد: «انّ ربّک لبالمرصاد»(53) پروردگار تو در کمینگاه است. چنین انسانى، هرگز رفتار و کردار او با انسانى که چنین اعتقادى ندارد یکسان نیست.
تنها در جهان‏ بینى الهى است که مى‏ توانیم انسانى مسئول و متعهّد باشیم، زیرا زمانى مسئولیم که زیر نظر باشیم، و در مورد هستى مورد سؤال قرار گیریم.
به علاوه وقتى گفته مى‏ شود: انسان مسئول است، هر مسئولى سائلى مى‏ خواهد، سائل ما کیست؟ وقتى من معتقدم که کلّ هستى بى‏ صاحب است، پس در برابر چه کسى مسئولم؟ اگر گفته شود: در برابر خلق. مى ‏گوییم خلق کیستند؟ خلق هم موجوداتى مانند من هستند؟ که در مقابل کسى مسئولیّتى ندارند.
آرى از دیدگاه یک انسان مادّى، تمام هستى بدون طرح قبلى است و به مرور زمان به این صورت در آمده و  همه انسان‏ها رو به نیستى مى ‏روند و با مردن نابود مى‏ شوند. هدف دنیا رفاه و خوشى و سپس نابودى است. با این طرز تفکّر مى ‏توان گفت: چرا باشم و خودکشى نکنم؟ من که پس از سال‏ها رنج، نابود مى‏ شوم، چرا زودتر خود را خلاص نکنم؟
 امّا جهان‏ بینى الهى به انسان آرامش مى بخشد، «الا بذکر اللّه تطمئنّ القلوب»(54) زیرا خداوند را بخشنده و مهربان و توبه ‏پذیر مى‏ داند. خدایى که به نیکوکاران پاداش فراوانى مى‏ دهد و بسیار زود از بندگانش راضى مى‏ شود، «یا سریع الرّضا»!


50) طلاق، 3.
51) انعام، 59.
52) مؤمنون، 17.
53) فجر، 14.
54) رعد،28.
درسهایی از قرآن
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۵ ، ۲۳:۴۰
حمیدرضا

یا حسین .....


شب جمعه حرم یار حسین را عشق است


ذکرمان اول هر کار حسین را عشق است


به گمانم که ملاقات کنی حیدر را


گر بگویی صد و ده بار حسین را عشق است


بخداوند قسم حضرت زهرا فرمود :


در میان در و دیوار حسین را عشق است

 

تا شنیدم که حسین است عزیز زینب


وسط روضه زدم جار حسین را عشق است


روز عاشور پس از کشتن دشمن می گفت :


با لب تشنه علمدار، حسین را عشق است


دور ارباب بگردند همه سیارات


ذکر سیاره ی سیار ، حسین را عشق است


نام دلچسب حسین گوی که با نام او


راه عشق است چه هموار حسین را عشق است


بر لب میثم تمار بود نام عشق


ذکر میثم به سر دار حسین را عشق است


http://avareyehossein.blogfa.com


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۵ ، ۲۳:۵۱
حمیدرضا
بالم شکسته بود و هوایی نداشتم
از دست روزگار رهایی نداشتم
بیهوده نیست عاشق گنبد طلا شدم
مشهد اگر نبود که جایی نداشتم
دردم زیاد بود و طبیبی مرا ندید
دردم زیاد بود و دوایی نداشتم
گفتم مگر امام رضا چاره ای کند
ای وای اگر امام رضایی نداشتم
گفتم در حرم همه را راه می دهند
اصلا بنای بی سر و پایی نداشتم
میل تو بر دل آمد و میل گناه رفت
ور نه من از گناه ابایی نداشتم
چندین شب است گریه شده کار من ولی
باز هم برات کرببلایی نداشتم
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۵ ، ۲۳:۱۹
حمیدرضا

 

عاشقان دارد صفایى سامرا

بارگاه جانفزایى سامرا

کعبه دلهاى عاشق سامرا

قبله جانهاى مایى سامرا

هم نجف هم مشهدى و هم بقیع

کاظمینى، کربلایى سامرا

زائر هر روز تو مهدى بُوَد

با نوایش آشنایى سامرا

سوى خود هر عاشقى را مى‏کشى

با کمال دلربایى سامرا

کاش من در خون خود غلطان شَوَم

تا بگیرم در تو جایى سامرا

عاشقى آواره ‏ام من آمدم

کُنج تو گیرم سرایى سامرا

شیعه مى‏نازد به نام عسکرى

یا اباالمهدى امام عسکرى

شاعر:  سید محمد میر هاشمی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۵ ، ۱۸:۰۹
حمیدرضا

سلام خدمت دوستان

با بخش یازدهم اصول عقائد اسلامی (توحید) با شما هستیم

برای مشاهده بخش دهم بر روی این لینک

                                                        کلیک کنید


» معارف ثابت ادیان


 ادیان الهى، مشترکات زیادى دارند که به برخى از آنها اشاره مى‏ کنیم:

 * توحید
 تمامى ادیان، مردم را به توحید و یکتاپرستى دعوت نموده ‏اند. «اعبدوا اللّه ما لکم من اله غیره»(41)

 تمامى ادیان الهى با شرک، بت ‏پرستى و طاغوت درگیر مبارزه بوده‏ اند. «ان اعبدوا اللّه و اجتنبوا الطاغوت»(42)

 * نبوّت‏

 همه ادیان، مردم را به پیروى از پیامبران الهى و راه و روش آنها - که از طریق وحى مشخّص گردیده - دعوت کرده ‏اند.

 * معاد
 ادیان آسمانى، مردم را از روز قیامت و برنامه ‏هاى آن با خبر ساخته، آنها را از عذاب و مشکلات آن روز بر حذر داشته ‏اند.
 * نماز

 در تمامى ادیان، فریضه ارزشمند نماز چون خورشیدى مى ‏درخشد. حضرت ابراهیم علیه السلام مى‏ فرماید: «ربّ اجعلنى مُقیمَ الصلوة» پروردگارا! مرا از بر پاى دارندگان نماز قرار ده. گمراهان قوم حضرت شعیب علیه السلام خطاب به او مى‏گفتند: «أصلاتک تأمرک ان نترک ما یعبد آباؤنا»(43) آیا نماز تو به تو دستور مى‏ دهد که ما ترک کنیم آنچه را که گذشتگانمان مى ‏پرستیدند؟ و حضرت عیسى علیه السلام در گهواره فرمود: «و اوصانى بالصلوة ...»(44)

 * روزه‏

 روزه از مشترکات تمامى ادیان الهى است. «یا ایّها الّذین امنوا کُتب علیکم الصّیام کما کُتب على الّذین من قبلکم...»(45) اى ایمان آورندگان! روزه بر شما واجب گردید همان گونه که برگذشتگان شما واجب شد.

 * جهاد

 قرآن درباره جهاد انبیا مى‏ فرماید: «کایّن من‏نبىّ قاتل‏معه ربّیون کثیر»(46) چه بسیار پیامبرانى که همراه آنها انسان‏هاى شایسته ‏اى جنگیدند و به شهادت رسیدند.

 * حج‏

 حج، مخصوص اسلام نیست و در ادیان قبل نیز وجود داشته است.

 خداوند خطاب به حضرت ابراهیم علیه السلام مى ‏فرماید: «و اذّن فى النّاس بالحج یأتوک رجالاً و على کلّ ضامرٍ یأتینَ من کلّ فَجٍّ عمیق»(47) و در میان مردم، انجام حج را اعلام کن، آنها پیاده و سواره و از راه دور به سوى تو خواهند شتافت.

 * زکات‏

 زکات نیز مخصوص اسلام نیست. حضرت عیسى مى‏ فرماید: «و اوصانى بالصلوة و الزکاة مادمت حیّا»(48)

*امر به معروف و نهى از منکر

 لقمان به فرزندش مى‏ گوید: «یابُنىّ اقم الصلوة وامربالمعروف وانه عن المنکر»(49) فرزندم! نماز را به پاى‏دار وامر به‏ معروف کن و از زشتى‏ ها نهى کن.


 این‏ها پاره ‏اى از مشترکات ادیان الهى است. و همان گونه که در ادیان الهى مشترکات و تفاوت‏ هایى وجود دارد، در یک دین نیز، احکام ثابت و احکام متغیّر هست. احکام ثابت تغییر نمى ‏کند، ولى احکام متغیّر بنا بر مصالح قابل تغییرند، مانند جنگ و صلح.

 در اینجا به ذکر دو نمونه از احکام متغیر مى‏ پردازیم:

 امیرمؤمنان على ‏علیه السلام در یکى از سال‏هاى حکومت خود بر اسب‏ها زکات مقرّر کرد و در پاسخ به اعتراض برخى فرمود: امسال فقرا زیادند و درآمد بیت ‏المال کم است، لذا باید صاحبان اسب نیز زکات بدهند.

امام کاظم ‏علیه السلام هنگامى که در زندان بودند، به خاطر مصونیّت شیعیان از شناسایى و اذیّت و آزار آنها، خمس را بر آنها بخشید و فرمود: لازم نیست شیعیان خمس بدهند. پس از شهادت امام، برخى شیعیان طىّ طومارى از امام هشتم ‏علیه السلام تقاضا کردند که همچنان خمس بخشیده شود، امام در پاسخ آنها فرمود: خمس قابل بخشش نیست و اگر پدرم آن را بخشید به خاطر حفظ جان شما بود.


41) اعراف، 59.
42) نحل، 36.
43) هود، 87.
44) مریم، 31.

45) بقره، 183.
46) آل عمران، 146.
47) حج‏27.
48) مریم، 31.
49) لقمان، 17.
درسهایی از قرآن
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۵ ، ۲۱:۲۷
حمیدرضا

سلام خدمت دوستان

با بخش دهم اصول عقائد اسلامی (توحید) با شما هستیم

برای مشاهده بخش نهم بر روی این لینک

                                                        کلیک کنید

 » ضرورت شناخت دین

 شناخت و معرفت دین واجب است، قرآن مى ‏فرماید: چرا برخى از مردم به قصد شناخت دین و تفقّه در آن از وطن خود کوچ نمى‏ کنند؟

 تفقّه، یعنى شناخت عمیق دین که بر عده‏ اى واجب است در این راه تلاش کنند تا فقیه گردند و بر سایرین نیز لازم است در مسایل و احکام دینى از این فقیهان تقلید و پیروى کنند.

 البتّه این، بدان معنا نیست که لازم نباشد مردم عادى به دنبال معرفت و شناخت دین حرکت نمایند، بلکه وظیفه همه ماست که در حدّ توان، دین را آن گونه که هست بشناسیم.

 گفتنى است که تفقّه در دین و شناخت عمیق آن، فقط نسبت به احکام دین - از قبیل نماز، روزه، خمس و ... - نیست، بلکه شناخت نسبت به اصول دین و اعتقادات دینى و همچنین تاریخ اسلام نیز لازم است، زیرا قرآن که بیش از شش هزار آیه دارد، فقط حدود پانصد آیه آن مربوط به احکام است.

درسهایی از قرآن
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۵ ، ۲۳:۴۴
حمیدرضا

سلام خدمت دوستان

با بخش نهم اصول عقائد اسلامی (توحید) با شما هستیم

برای مشاهده بخش هشتم بر روی این لینک

                                                        کلیک کنید


» نشانه‏ هاى بهترین دین


بهترین دین و مکتب، باید داراى مشخّصات زیر باشد:


1- عقلى و مستدل باشد.

البته لازم است که بگوییم: اصول عقایدِ دین نباید با عقل در تضادّ باشد، امّا لازم نیست همه مردم در همه زمان‏ها و مکان‏ها، دستورها و برنامه‏ هاى دین را طبق عقل خویش درک کنند؛ زیرا در زمانى که بسیارى از برنامه ‏ها و دستورهاى دین، صادر مى‏شود؛ ممکن است افرادى راز و رمز آن را نفهمند و با عقل خویش به فلسفه آن پى نبرند. بنابراین یک برنامه دینى نمى‏ تواند ضدّ عقل باشد امّا ممکن است فوق عقل باشد.

به هر صورت دین خوب، دینى است که اصول عقاید وبرنامه ‏هایش استدلالى باشد نه ضدّ عقل؛ براى همین است که مى‏ گویند: در اصول دین و اصول عقاید، تقلید جایز نیست، زیرا عقیده از عَقْد است و عقد یعنى گره خوردن و بسته شدن و چون بنا بر این است که روح و دل انسان با عقیده و مطلبى گره بخورد، صرفاً با حرف این و آن گره نمى‏ خورد بلکه باید این علقه و پیوند بر مبناى عقل و استدلال ایجاد گردد.

2- با فطرت و طبیعت انسان سازگار باشد.

پیروان یک دین باید برنامه ‏هاى دینى خود را با فطرت و طبیعت خود سازگار ببینند، مثلاً انسان طبیعتاً به همسر نیاز دارد، بدیهى است دین خوب آن است که در برنامه ‏ها و دستوراتش، ازدواج امر مقدّسى باشد.

3- تحریف نشده باشد.

متأسّفانه یکى از گرفتارى ‏هایى که براى ادیان پیشین روى داد، تحریف آنها بود. قرآن از این عمل زشت پرده برداشته، مى‏ فرماید: «یُحرِّفونَ الکَلم عن مَواضِعه»(36) بدیهى است دست بردن در قوانین وبرنامه‏ هاى یک دین، آن را وسیله و بازیچه اغراض شخصى نموده، بى ‏خاصیّت مى‏ کند.

 خوشبختانه دشمنان آگاه و دوستان نادان هرگز نتوانستند هیچ گونه تحریفى در دین اسلام به وجود آورند، زیرا خداوند، خود حفاظت و نگهبانى از قرآن را به عهده گرفته است و در این باره مى‏ فرماید: «انّا نحن نزّلنَا الذّکر و انّا له لَحافِظون»(37) در آیه دیگر مى‏فرماید: «لایأتیه الباطل مِن بین یَدیه»(38) از هیچ سمت و سویى باطل به قرآن راه نمى‏ یابد.

 4- امید آفرین و روحیه‏ بخش باشد.

 از نشانه ‏هاى بهترین دین و مکتب آن است که به انسان امید و عشق بدهد. اگر شاگردى بداند که زحمات او در مدرسه هدر نمى رود و حتّى یک صدم نمره ‏اش مورد نظر است و عذرهاى موجه او پذیرفته مى‏ شود، با عشق خاصّى به تحصیل ادامه مى‏ دهد. در جهان‏بینى الهى، انسان عقیده دارد که در هر لحظه زیر نظر خداست و ذرّه ‏اى از اعمال خیر او غفلت نمى ‏شود و خریدار کار نیکش خداست و بهاى جان و مالش بهشت است و بر این باور است که امدادهاى غیبى مى ‏تواند در سخت‏ ترین شرایط به کمک او بیاید.

 5 - آینده نگر باشد.

 دین باید دورنگر و در فکر آینده مردم باشد، آینده را براى پیروان خود توضیح دهد و راه‏هاى سعادت و پیشرفت را با آنها در میان بگذارد. البتّه برخى از مکتب‏ ها به جاى اینکه آخربین باشند آخوربین هستند.

 6- جامع باشد.

 دین باید هم به مسایل نظرى بپردازد و هم به مسایل عملى. هم به این جهان بیاندیشد و هم آن جهان را فراموش نکند. آنچه که مورد نیاز یک انسان و یا جامعه است در آن یافت شود. این جامعیّت به زیبایى در قرآن مشاهده مى‏ شود، زیرا مسایل مادّى و معنوى، دنیوى و اخروى در کنار یکدیگر ذکر شده ‏اند.

 قرآن، در حالى که از مسایل زناشویى سخن مى‏ گوید: «نساءکم حرثٌ لکم فاتوا حرثکم أنّى‏ شئتم» بلافاصله مى‏گوید: «و قدّموا لانفسکم»(39) براى آخرت خود توشه ‏اى را پیش فرستید. یعنى ضمن اینکه در اندیشه تأمین نیازهاى مادّى خود هستید، در اندیشه تربیت اولاد صالح نیز باشید تا ذخیره‏ اى براى آخرت شما باشد.

 دین برتر، دینى است که هم براى فکر و اندیشه پیروان خود برنامه داشته باشد و هم براى دست و زبان و پاى آنها. هم در اندیشه جسم مردم باشد و هم در اندیشه روانشان. دین جامع، دینى است که هم به فکر اقتصاد مردم باشد، هم به فکر تفریح و تأمین لذّت‏هاى مشروع آنان.

 دین خوب مى ‏گوید: اگر مى‏خواهى ورزش کنى، با این شعار ورزش کن. «امروز لذّت، فردا خدمت.» این معیار ورزش در اسلام است که باید در امورى مثل شنا، قایقرانى، تیراندازى، موتورسوارى، اتومبیل‏رانى، آموزش‏هاى نظامى و... به آن توجّه داشت.

 آرى، انجام این گونه ورزش‏ها امروز لذّت دارد و با کسب این مهارت‏ها مى‏توان فردا به جامعه خدمت کرد.(40) برخى ورزش‏ها شاید امروز مفید باشد، امّا براى فردا چه سودى دارد؟! چه خدمتى براى جامعه در آن به چشم مى ‏خورد؟! بگذریم از برخى از ورزش‏ها که نه امروز دارد و نه فردا! دین برتر براى مسابقات جایزه قرار مى ‏دهد، آنهم نه جایزه مصرفى مانند گلدان، جام ومدال. پیامبر صلى الله علیه و آله وقتى مسابقه ‏اى برگزار مى ‏نمود به برنده آن شتر و یا درخت خرما جایزه مى‏ داد، یعنى جایزه ‏اى تولیدى.

 7- بن ‏بست نداشته باشد.

 در اسلام، راه بازگشت به روى هیچ کس بسته نیست و در بسیارى از آیات قرآن پس از بیان وضعیّت گناهکاران از توبه سخن به میان آمده است. زیرا یکى از گناهان کبیره، یأس از رحمت خداست. هیچ کس، در هیچ شرایطى نباید از رحمت خدا مأیوس شود و خود را در بن ‏بست ببیند.

 راستى چرا ما زود مأیوس مى ‏شویم و همه درها را به روى خود بسته مى‏ بینیم. اگر در کنکور قبول نشدیم ناامیدى سراسر وجود ما را فرا مى‏ گیرد! مگر تمام سعادت‏ها، در رفتن به دانشگاه است؟ مگر تمام سعادت یک فرد، پیروزى در انتخابات و یا موفّقیّت در تجارت است؟

 دین خوب، دینى است که بن ‏بست ندارد و مقصّران را در بازگشت از گناه و اشتباه راهنمایى و یارى مى ‏کند.

 8 - عمل به آن آسان باشد.

 در دین کامل و برتر حَرَجى نیست، یعنى پیروان یک مکتب آسمانى در انجام وظایف و اعمال خود دچار سختى و دردسر نمى‏ شوند. مثلاً: جهاد بر فرد نابینا و یا بیمار واجب نیست و نمازگزار اگر آبى براى وضو پیدا نکرد، تیمّم مى‏ کند. پرداخت کننده زکات، اگر گندم‏زارش دیمى است، زکات بیشترى مى‏ پردازد و اگر آبیارى مى‏ کند، چون زحمت بیشترى متحمّل مى ‏شود، زکاتِ کمترى مى ‏پردازد. مالک گوسفند اگر گوسفندانش در بیابان‏ها مى‏ چرند، باید زکات بیشترى بپردازد و اگر آنها را علوفه مى‏ دهد چون هزینه علوفه را مى ‏پردازد، زکات کمترى پرداخت مى‏ کند.


در دین خوب جایى براى وسواسى نیست، زیرا با یک لیوان آب مى ‏شود، وضو گرفت و با ده سیر آب غسل کرد.
 در دین قواعد و اصولى وجود دارد که زندگى را بر ما آسان مى ‏کند:
 اصل بر این است که همه چیز پاک است، مگر خلاف آن ثابت شود.
 اصل بر این است که اموالى که در دست مسلمانان است از خودشان بوده و حلال است.
 اصل بر این است که همه چیز حلال است، مگر آنکه خلاف آن ثابت شود.

 پس دین خوب دینى است که دستوراتش آسان و عمل به آن نیز آسان باشد.


36) مائده، 13.
37) حجر، 9.
38) فصّلت، 42.
39) بقره، 223
40) عَلّموا اولادکم السّباحة و الرّمایة» فرزندان خود را (دختر و پسر) تیراندازى و شنا یاد دهید. کافى، ج 6، ص 47

درسهایی از قرآن


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۵ ، ۲۱:۳۱
حمیدرضا

سلام خدمت دوستان

با بخش هشتم اصول عقائد اسلامی (توحید) با شما هستیم

برای مشاهده بخش هفتم بر روی این لینک

                                                        کلیک کنید



» تحلیل‏هاى غلط از دین

کسانى که اعتقادى به دین ندارند - مانند مادّى‏ گراها - ناگزیرند تحلیلى و توجیهى براى دین و علّت پیدایش آن ارائه نمایند. برخى تحلیل‏ها و توجیه ‏هاى آنان جنبه روانى و برخى جنبه اقتصادى دارند. که همه آنها از واقعیّت دورند. البتّه اکنون بطلان بسیارى از آنها آشکار شده و جوابشان نیز داده شده است.(32)
 مادّى‏ گراها، درباره ریشه‏ هاى پیدایش مذهب در میان جوامع بشرى، ضمن ردّ عقل وفطرت، امورى چون فقر، جهل و ترس را به عنوان عوامل گرایش به دین و خدا ذکر کرده ‏اند.


فقر

 مادّى‏ گراها مى‏گویند: یکى از عوامل گرایش مردم به دین و خدا فقر است و در توضیح آن مى‏ گویند: سرمایه ‏داران چون مى‏ خواستند حقّ فقرا و کارگران را غصب کنند، کانالى به نام دین ساختند تا از طریق آن فقرا را استثمار کنند، آنها به محرومان جامعه، به وسیله عوامل ارتجاع چنین القا مى‏ کنند که دنیا ارزشى ندارد، صبر و تحمّل داشته باشید، زیرا خداوند صبر و صابران را دوست دارد، با فقر و بیچارگى بسازید و هرگز دست به شورش و انقلاب نزنید، آنچه مهم است آخرت است. بنابر این سرمایه‏ داران از واژه‏ هایى که طبقه محروم را بى‏ تحرّک مى‏ سازد سوء استفاده نموده و بدین وسیله آنها را به سکوت و سکون وا مى‏ دارند!

 بطلان این تحلیلِ غلط و دور از منطق، به چند دلیل کاملاً روشن است.


 اوّلاً: صبر به معناى تسلیم شدن و تو سرى خوردن نیست. در جایى که دین مى‏ فرماید: «فمن اعتدى علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدى علیکم»(33) هر کس به شما ظلم و تجاوز کرد، همانند آن بر او تعدّى کنید. چگونه مى‏ توان چنین برداشت ناصحیح را به دین نسبت داد؟
هرگز توجّه به آخرت، به معناى دست کشیدن از دنیا و بى‏ اعتنایى نسبت به آن و ضایع شدن حقوق فرد توسّط دیگران نیست. در قرآن کریم به تعداد کلمه آخرت، کلمه دنیا تکرار شده است.
اسلام، براى تمام واژه‏ هایى که مورد سوء استفاده قرار گرفته و تحریف شده، معنایى صحیح و محرّک دارد، معناى انتظار، سکوت نیست، چنانکه انتظار خورشید به معناى آن نیست که شب در تاریکى بمانیم و چراغى روشن نکنیم و معناى انتظارِ تابستان، این نیست که در زمستان وسیله گرم‏ کننده نداشته باشیم.

آرى، انتظار ظهور امام زمان ‏علیه السلام براى اصلاح، به معناى سکوت و زیر بارِ ظلم رفتن نیست.

معناى صبر، تحمّل ظلم نیست. بلکه صبر، یعنى استقامت در برابر ظالم و پایدارى در گرفتن حقّ. اسلام مى‏ گوید: هر که در راه گرفتن مال خود از دشمن و یا حفظ آن از دستبرد کشته شود، شهید است. یعنى براى گرفتن حقّ باید تا مرز شهادت استقامت نمود.
معناى تعبیر «دنیا ارزش ندارد»، این نیست که دنیا را از دست بدهیم، بلکه منظور آن است که ارزش انسانى که جانشین خدا در زمین است، بیش از دنیاست و نباید دنیا براى انسان هدف باشد.

اسلام علاوه بر آنکه اموال نامشروع را از سرمایه‏ داران مى‏ گیرد و به صاحبان آن مى ‏دهد، به محرومان نیز خطاب کرده، مى‏ فرماید:
تواضع و فروتنى در برابر سرمایه دار ممنوع است و هر کس به خاطر مال در برابر کسى تواضع کند یک سوّم دینش نابود مى‏ شود. هر کس به پولدارى به خاطر پولش، با گرمى و احترام سلام کند، خدا در قیامت بر او غضب خواهد کرد. هرگز کسى را به خاطر داشتن مال، امتیازى ندهید. نباید بر سر سفره ‏اى بنشینید که در آن تنها افراد مرفّه نشسته ‏اند. چنانکه امام رضا علیه السلام با بردگان بر سر یک سفره غذا مى ‏خورد و حضرت سلیمان با آن همه عظمت، با مساکین زندگى مى‏ کرد و امام على علیه السلام روى خاک مى ‏نشست.

ثانیاً: اگر سرمایه ‏داران، دین را به وجود آورده باشند، نباید انبیا، فقرا را در برابر سرمایه‏ دارانِ زورگو بشورانند و به قیام وادارند.

ثالثاً: دین، سرمایه ‏دارى را محدود و بسیارى از منابع درآمد را ممنوع مى ‏کند، رشوه، کم فروشى، گران فروشى، ربا، کلاه بردارى و دزدى به شدّت در دین مردود است. بدیهى است که هیچ گاه یک سرمایه‏ دار، طرفدار پیدایش دینى نیست که او را از ثروت اندوزى باز مى‏ دارد و به بهانه ‏هاى مختلف جیب او را به نفع فقرا خالى مى ‏کند و حتّى گاهى اموال او را مصادره نماید.

توجیه دیگر مادّى‏ گراها این است که دین ساخته خود فقراست. فقرا، دین را براى آرامش خود ساختند. آنها گفتند: اگر دنیا نداریم، مهم نیست در عوض آخرت داریم و آخرت بهتر است. به جاى اینکه برویم دنبال کار و بازار، مى‏ رویم دنبال مسجد و عبادت.

این تحلیل هم اشتباه و مغرضانه است. کجاى دین طرفدار تنبلى و بى‏ تحرّکى است؟ از امیرمؤمنان‏ علیه السلام پرسیدند: چه چیزى بار شتر است. فرمود: صد هزار درخت خرما. تعجّب کردند، بعد متوجّه شدند که صدهزار هسته خرما بار شتر است. تفکّر امیرمؤمنان این‏گونه است که از هر هسته خرما باید در اندیشه تولید یک درخت خرما بود. آن‏ حضرت چه مقدار نخلستان ایجاد نمود و قنات آب احداث کرد! پیامبران الهى یا کشاورز بودند یا دامدار و یا نجّار و خیّاط.


ترس‏
بعضى از مادّیون که نمى ‏توانند به جهان‏ بینى توحیدى و برخاسته از عقل و فطرت پى ببرند، گفته‏ اند: ریشه ایمان به خدا ترس است! توضیح اینکه انسان همان گونه که در کودکى پناهگاهى به نام والدین دارد، در بزرگسالى هم پناهگاهى به نام خدا براى خود ساخته است، زیرا انسان، هم از نظر زور و قدرت محدود است و هم حوادث و خطرها فراوانند.
انسان‏هاى اوّلیه که در برابر حوادث ناگوار و خطرناکى - از قبیل زلزله و رعد و برق و... - قرار مى ‏گرفتند براى خود پناهگاه موهومى فرض مى‏ کردند و هرگاه مى ‏ترسیدند با پناه بردن به خداىِ خود ساخته، به روان مضطرب خود آرامش مى‏ بخشیدند. بنابراین، ریشه ایمان به خدا ترس است!
 در پاسخ باید گفت:
 اگر ریشه ایمان به خدا، ترس باشد، باید هر که ترسوتر است ایمانش بیشتر باشد. و جاهایى که ترس زیاد است، ایمان به خدا هم زیاد باشد.
 اگر ریشه ایمان به خدا ترس است، باید افرادى که ترسو نیستند دین نداشته باشند! و در مواردى که در انسان احساس ترس نیست، توجّه به خدا هم نباشد، در حالى که هست.
 شاید در اینجا سؤالى به ذهن خواننده گرامى برسد که اگر منشأ ایمان به خدا و گرایش به مذهب، ترس نیست پس چرا هنگام ترس، انسان متوجّه خدا مى ‏گردد، چرا هنگامى که بیمار به اتاق جرّاحى مى‏ رود و یا راننده‏ اى ماشینش در حال واژگونى است به یاد خدا مى‏ افتد؟
 در پاسخ مى ‏گوییم: درست است که انسان در حال ترس، به سوى خدا مى ‏رود، امّا این بدان معنا نیست که ریشه ایمان به خدا و گرایش به دین ترس است. اگر انسان هنگام تشنگى به سراغ آب مى ‏رود، به معناى آن نیست که اب ساخته ذهن بشر است، بلکه به عکس، به معناى آن است که آب یک واقعیّتِ موجود است که تشنگى، ما را به سوى او مى ‏کشاند.
 عقل انسان آثار دقیق و ظریف و حساب شده‏ اى را مى‏ بیند و به وجود خداوند متعال پى‏ مى‏ برد، فکر مى ‏کند: من که فعلاً هستم، خودم، خودم را نیافریدم وگرنه ممکن بود خود را قوى ‏تر و زیباتر بیافرینم و یا در خود تغییراتى دهم، دیگران هم که مثل منند، بنابراین یک قادرى مرا ساخته است. او در این فکر و نتیجه‏ گیرى، دلهره و ترسى ندارد. عقل و فطرت بیدارش او را به سوى خداى متعال رهبرى مى ‏کند.


جهل‏
 گروهى از مخالفان دین، که با حقّانیّت خداشناسى بر اساس رهنمود عقل و فطرت مخالفند، مى ‏گویند: ریشه ایمان به خدا جهل است! اینان معتقدند: براى انسان‏ها مسائل و حوادثى پیش مى ‏آمده که دلیل آنها را نمى ‏دانستند، هر کجا و در هر مسأله ‏اى از تفسیر علمى آن عاجز مى‏ شدند پیش خود، خدایى فرض مى ‏کردند و مى ‏گفتند: این کار، کار خداست.
 مثلاً چون علّت خورشید گرفتگى و ماه‏ گرفتگى و زلزله و پیشامدهاى دیگر را نمى‏ دانستند، خدایى را پیش خود تصوّر مى‏ کردند تا بگویند اینها کار اوست، از این جا بود که مسأله ‏اى به نام خدا مطرح شد!
 حقیقت این است که باید گفت: روزگار این حرف‏ها سپرى شده و از اوّل هم خریدارى نداشت، زیرا:
 1- اگر ریشه ایمان به خدا جهل به علل حوادث طبیعى باشد، باید هر که جهلش بیشتر است، ایمانش بیشتر باشد!
 2- اگر ریشه ایمان به خدا جهل باشد، باید کتاب‏هاى آسمانى مردم را به جهل تشویق کنند! در صورتى که قرآن در آیات متعدّدى به بیان فضیلت و اهمیّت علم و دانش پرداخته، مردم را به فرا گرفتن آن تشویق کرده است.
 «یرفع اللّه الّذین امنوا منکم والّذین اوتوا العلم درجات»(34)، «هل یستوى الّذین یعلمون و الّذین لایعلمون»(35)
 3- اگر ریشه ایمان به خدا جهل باشد، باید رهبران دینى، افراد جاهلى باشند در حالى که آنان از همه داناترند.
 4- اگر ریشه ایمان به خدا جهل باشد، باید هر که به علمش اضافه و از جهلش کاسته مى شود، بى ‏ایمان‏تر شود! و باید همین که انسان به علل بعضى از حوادث پى برد، دست از ایمان به خدا بردارد، در صورتى که امثال گالیله‏ ها، انیشتین‏ ها و بوعلى ‏ها - که خود کشف کننده بعضى علل طبیعى هستند - به خدا ایمان دارند. راستى مگر کشف یک یا چند قانون طبیعى ما را از وجود قانون گذار بى‏ نیاز مى‏ کند؟

 بدیهى است کشف قوانین طبیعى و آگاهى و اطلاع از اسرار هستى، در گرایش انسان به خدا و ایمان به او بسیار مؤثر است.




32) براى اطلاع بیشتر به کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم (اثر علامه طباطبایى و شهید مطهرى) و کتاب راه خداشناسى و کتب مربوطه مراجعه کنید.
33) بقره، 194
34) مجادله، 11.
35) زمر، 9.
درسهایی از قران
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۵ ، ۲۳:۳۹
حمیدرضا


سلام خدمت دوستان

با بخش هفتم اصول عقائد اسلامی (توحید) با شما هستیم

برای مشاهده بخش ششم بر روی این لینک

                                                        کلیک کنید
 

» کارایى دین

 شاید بتوان طرح کلّى دین را براى ساختن جامعه‏اى پویا و رو به رشد، به کارهایى که براى ساختن یک وسیله نقلیه براى حرکت به جلو انجام مى‏ دهیم تشبیه کرد. ما در ساختن یک ماشین چند مرحله را طىّ مى ‏کنیم:
 1- اوّل معدن آهن را کشف مى ‏کنیم.
 2- معدن کشف شده را استخراج مى‏ کنیم.
 3- مواد را ذوب مى کنیم.
 4- قطعات ماشین را مى‏سازیم.
 5 - قطعات ساخته شده را مونتاژ و به یکدیگر متّصل مى‏ کنیم.
 و در نهایت با یک راننده ماهر، اتومبیل ساخته شده را هدایت مى‏ کنیم.

 دین نیز همین پنج عمل را روى انسان انجام مى‏دهد:
 کار اوّل‏
 کار اوّل دین، کشف انسان است. انسانى که خودش را فراموش کند، راهش، رهبرش و هدفش را گم کند، تا سرحد یک حیوان تنزّل مى‏ کند و چون هدف اصلى خود را تنها رفاه و زندگى مادّى مى‏ داند مانند یک مرده مى‏ شود که دیگر حقّ در او اثر نمى‏کند و همچون گرگ مى‏ شود در دریدن، روباه مى‏ شود در حیله، موش مى‏ شود در دزدى، سنگ مى‏ شود در قساوت. این انسان گم شده باید پیدا شود، خودش را بشناسد و کشف کند.
 اگر دین نباشد، ما نمى توانیم به خوبى و درستى خود را کشف کنیم و بشناسیم، لذا کسانى که با انبیا ارتباطى ندارند، انسان را به درستى نشناخته ‏اند، برخى از آنها مى‏ گویند: انسان در اصل حیوان بوده است و برخى دیگر مى‏ گویند: جوهره انسان شهوت است و منشأ تمامى حرکات او شهوات اوست، برخى انسان را حیوانى اقتصادى مى‏ دانند که منشأ تمامى حرکات او شکم اوست. اساساً آنها زندگى و سعادت و خوشبختى را به گونه دیگرى فهمیده ‏اند و معنا کرده‏ اند.
 دین به ما مى‏ گوید: اى بشر! تو شهوت و شکم نیستى، امتیاز و کمال تو در اینها نیست. حتّى امتیاز تو به پرواز کردن، بلند کردن وزنه و خانه ساختن نیست، زیرا حیوانات در تمامى این امور از تو برتر و بالاترند.
 اگر نگاهى به قرآن کنیم به راحتى درمى‏ یابیم که اسلام چگونه انسان را معرّفى مى‏کند. در برخى آیات مى ‏فرماید:
 1- تو خلیفه خدا هستى. (17)
 2- هر چه در زمین و آسمان است براى توست.(18)
 3- تو حامل امانت الهى هستى.(19)
 4- در تو از روح خدا دمیده شده است.(20)
 5 - تو بهترین مخلوق خدا در آفرینشى.(21)
 6- ما تو را گرامى داشتیم.(22)
 7- ما تو را فضیلت دادیم.(23)
 و سپس هشدار مى ‏دهد که مبادا خود را فراموش کنى و گم کنى، که خسارت ببینى و در تجارتت سود نکنى، مبادا خود را ارزان بفروشى و به غیر خدا بفروشى، و این جاست که انسان از خود مى ‏پرسد: اگر من براى زندگى مادّى و اشباع غرائز حیوانى آفریده شده ‏ام، پس چرا هستم؟ و چرا این همه نبوغ و استعداد و آرزو در من قرار داده شده است؟
 کار دوّم‏
 کار دیگر دین، استخراج این معدن کشف شده است. انسان باید استخراج شود از ظلم‏ها، جهل‏ها، تفرقه‏ ها، خرافات، شرک‏ها و.... چنانکه قرآن مى‏ فرماید: «یُخرجُهم من الظلماتِ الى النّور»(24) خداوند مؤمنان را از تاریکى‏ ها به سوى نور خارج مى‏ سازد.
 کار سوّم‏
 دین، انسان را در بوته حوادث ذوب مى ‏کند، همان گونه که آهن در کوره ذوب مى‏ شود.
 دین، عشق به بى‏ نهایت را در انسان ایجاد و آدمى را به آن وصل مى ‏کند، آن گاه بى ‏نهایت کوچک را در بى‏ نهایت بزرگ ذوب مى‏ کند. آرى، انسان به کمک دین و بر اثر مناجات و با توبه وگریه، ذوب شده و ناخالصى‏ هاى او جدا مى‏ گردد.
 کار چهارم‏
 کار چهارم دین، تربیت فردى انسان است. برنامه‏ هاى خودسازى، از راه عبادت و تقواپیشگى و شکوفا کردن صفات نیک و کمال انسانى، یعنى ساختن یک مهره مفید وانسان واقعى؛ همان کارى که پیامبر اسلام در دوران مکّه و در زمان خفقان انجام دادند. تمام دستوراتى که جنبه اجتماعى ندارد در این مسیر قرار مى‏ گیرد تا انسان‏ها یک به یک ساخته شوند.
 عبادت‏هاى فردى، مقدّمه خودسازى وخودسازى مقدّمه جامعه‏ سازى است. تربیت جامعه را باید از تربیت افراد آغاز کنیم. خداوند از پیامبرش مى‏ خواهد ابتدا خودش را پاکیزه گرداند، «وثِیابِکَ فَطهّر»(25) در مرحله دوّم مى‏ فرماید: به زنان و دخترانت بگو پاک باشند، «قل لأزواجک وبَناتک...»(26) در مرحله سوّم خویشان نزدیک خود را انذار کند، «و أنذر عشیرتک الاقربین»(27) و در مرحله چهارم، مأمور انذار اهل مکّه و اطراف آن مى‏ گردد. «لِتُنذرَ اُمّ القُرى‏ و مَن حَولَها»(28) آن گاه نوبت به ارشاد و هدایت جهانیان مى‏ رسد. «کافّةً لِلنّاس»(29)
 کار پنجم‏
 کار پنجم دین، پیوند دادن مهره‏ هاى ساخته شده و ایجاد ارتباط و وحدت بین انسان‏هاى مؤمن و تربیت یافته و در نهایت، تشکیل یک حکومت جامع الهى در تمام ابعاد است، - همان کارى که پیامبر در مدینه انجام دادند - تشکیل یک جامعه اسلامى که معیارها و هدف‏هاى آن الهى باشد و از هر جهت با جامعه‏ هاى غیر اسلامى تفاوت داشته باشد.
 اساساً اسلام دین وحدت، جماعت و اجتماع است، شما در نماز، حتّى اگر به تنهایى نماز بخوانید، به صورت جمع با خداوند متعال سخن مى ‏گویید: «ایّاک نَعبد و ایّاک نستعین» تنها تو را مى ‏پرستیم و تنها از تو کمک مى‏ خواهیم. «اِهدنَا الصّراط المستقیم» ما را به راه راست هدایت فرما. «السّلام علینا و على عباد اللّه الصّالحین» سلام بر ما و بر بندگان شایسته. اسلام با روش‏هاى مختلف سعى دارد مسلمانان را به تشکیل اجتماعات با شکوه تشویق کند، لذا مى ‏فرماید: تعداد نمازگزاران، هر چه بیشتر باشد ثواب نماز جماعت افزون مى‏ گردد.
 اگر غیبت و تهمت و... در اسلام امرى ناپسند است، شاید به خاطر آن باشد که عامل تفرقه و تشتّت است. و اگر هدیه دادن، صله رحم، سلام کردن و مشورت امرى پسندیده است، براى آن است که این گونه امور ایجاد محبّت مى‏کند و باعث انسجام و وحدت مى‏ گردد.
 کار ششم‏
 آخرین کار دین آن است که جامعه متّحد وتشکّل یافته را به دست رهبرى لایق و معصوم بسپارد، تا او امّت را از خطر تسلّط افراد مفسد، مسرف، مترف، جاهل و ظالم حفظ نموده و مردم را از وابستگى و دنیاپرستى برهاند. به راستى، سپردن رهبرىِ جامعه به دست شخص غیر معصوم، ظلم به مقام انسانیّت است.
 این است دورنمایى از طرح کلّىِ مکتب که اگر بخواهیم آنا را در یک سطر بیان کنیم، مى‏ گوییم: دین، یک برنامه جامعى است که نوع «بینش»، «کوشش» و «روش» را براى فرد و جامعه، با معیارهاى خاصّ الهى معیّن مى‏ کند.

 چرا برخى به دین توجّهى ندارند؟
 علل عدم توجّه به دین و گریز از آن را مى‏توان در موارد زیر جستجو نمود:
 1 - عدم شناخت دین‏
 هر چه شناخت ما از چیزى بیشتر باشد و ارزش و اهمّیت آن را بدانیم، توجّه ما نیز به آن بیشتر خواهد شد. سرچشمه بى ‏توجّهى برخى افراد به دین و مسایل آن، نداشتن شناخت درست از دین است.
امام رضا علیه السلام فرمودند:
اگر مردم زیبایى‏ هاى سخنان ما را بشناسند، از ما پیروى خواهند کرد.(30)
 برخى نسبت به نماز کاهلى مى‏ کنند. هنگامى که از آنها جویاى علّت مى ‏شویم، پاسخى مى‏ دهند که از عدم آشنایى آنها به نماز حکایت مى‏ کند. آنان مى‏ گویند: خداوند چه نیازى به نماز ما دارد؟ این گروه نمى ‏دانند که نه تنها خدا به نماز ما و حتّى به خود ما نیازى ندارد، بلکه تمام هستى از ما بى‏ نیاز است. زمین چه نیازى به ما دارد؟! زنبور عسل و سایر حیوانات چه نیازى به ما دارند؟ اکسیژن و خورشید چه نیازى به ما دارند؟ اگر گفته‏ اند خانه خود را رو به خورشید بسازیم، معنایش این نیست که خورشید به ما و اتاق ما نیاز دارد، بلکه این انسان است که به خورشید و نور و گرماى او نیازمند است.
 در دعا مى‏خوانیم: «عصَیتُک بجَهلى» خدایا! به خاطر جهل و نادانى، فرمانت را عمل نکردم.(31)
 اگر انسان، آثار اعمال صالح را بداند و از مجازات اعمال زشت با خبر باشد، قطعاً اعمال صالح را انجام داده، از کارهاى ناپسند دورى مى‏ کند. اگر کسى سیگار مى‏ کشد و نماز نمى‏ خواند، به خاطر این است که نه بر ضررهاى سیگار واقف است و نه از اسرار و آثار نماز آگاه است.
 براى جذب مردم به دین، لازم است شناخت از دین و معارف آن در جامعه رواج یابد و رابطه بین اسلام شناسان و نسل نو بیشتر شود. باید هر دانشجو و هر جوان مسلمان، با یک عالم اسلام شناس در ارتباط باشد تا معارف دینى را بشناسد و همواره از دین، تحلیل و برداشت صحیح  داشته باشد.
 در زمان طاغوت، یکى از استادان مارکسیست در کلاس درس گفته بود: اسلام مى‏گوید: هر کس دزدى کرد باید فوراً دست او را قطع کرد و اگر حکومت اسلامى تشکیل شود، در هر شهرى باید سلاّخ ‏خانه‏ اى براى قطع دست، درست شود. امّا «کارل مارکس» مى‏ گوید: هر کس دزدى کرد لابد گرسنه بوده است، شکمش را سیر کنید، دیگر دزدى نمى‏ کند. شکم سیر کردن هنر است، نه قطع کردن دست!
 هنگامى که یک استاد، مسایل را این گونه تحلیل و القاى شبهه مى ‏کند، باید به او پاسخ داد: اوّلاً این حرف غلط است که هرکس دزدى مى‏ کند بر اثر گرسنگى است. گرچه ممکن است دزدى گاهى بر اثر فقر و گرسنگى باشد، امّا در همه جا چنین نیست، بسیارى از زندانیان، بر اثر حرص وطمع، دزدى وکلاه‏بردارى و گران‏فروشى مى‏ کنند، ثانیاً: هر کس که دزدى کرد، اسلام دست او را قطع نمى‏ کند، بلکه با بیست وشش شرط، دست دزد قطع مى‏ شود.
 خوشبختانه در آن جمع، دانشجوى با اطلاعى مى‏گوید: استاد! اسلام با بیست و شش شرط دست دزد را قطع مى ‏کند. لطفاً شما که به اسلام اشکال وارد مى ‏کنید، فقط شش شرط آن را بیان فرمایید!
 2- اضافه شدن خرافات در دین‏
 برخى از مردم که از مذهب دورى مى ‏کنند به خاطر خرافاتى است که از طرف دوستان نادان و دشمنان دانا به مذهب اضافه مى‏ شود.
 اگر به انسان تشنه‏ اى یک لیوان آب دهند، ولى در آن مگسى باشد، آب را به زمین مى‏ ریزد ونمى‏ آشامد. چه بسیار تشنگان دین که به خاطر وجود خرافات، از اصل مذهب صرف نظر مى‏ کند، گاهى چیزهایى را که حلال است بر خود حرام مى‏ کنیم و گاهى خود را پایبند آداب و رسوم دست و پاگیرى به نام دین مى‏ نماییم. بنابراین از عمل بعضى مسلمانان که مایه فرار مردم از مذهب مى‏ شود، نباید غافل شد.
 3- برداشت و تعبیر ناصحیح از دین‏
 گاهى از دین وتعالیم آن بد برداشت مى‏ شود و این فهم غلط، به نام دین تبلیغ مى‏ شود. صاحب چنین برداشتى بر این باور است که هرکس دیندار است باید این گونه فکر و عمل نماید. بدیهى است فهم نادرست و اشتباه از دین و تعالیم آن و تبلیغ این برداشت ‏هاى ناصحیح به نام دین، مانع از جذب دیگران مى‏ شود. نحوه تبلیغ دین، بسیار مهم است. تبلیغ دین هم روانشناسى مى‏ خواهد وهم سلیقه.
 4- عمل برخى از متدیّنین
 گاهى رفتار برخى از متدیّنین موجب دین گریزى دیگران مى‏ گردد. مانند عرضه غذاى تمیز، توسّط فردى کثیف براى شخصى گرسنه

17) بقره، 30.
18) لقمان، 20.
19) احزاب، 72.
20) حجر، 29.
21) مؤمنون، 14 ؛ تین، 4.
22) اسراء، 70.
23) اسراء، 70.
24) بقره، 257.
25) مدّثر، 4.
26) احزاب، 59.
27) شعرا، 214.
28) انعام، 92.
29) سبأ، 28.
30) بحار، ج 2، ص 30.
31) بحار، ج 97، ص 183.
درسهایی از قرآن
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۵ ، ۲۳:۰۶
حمیدرضا